آش شوله قلم کار
نمی دونم والا
چرا هرچی گل های خوشبوی ما در برابر استکبار و امریکا بیشتر خشوع می کنن و سکوت می کنن و لبخند می زنن و قرارداد امضا می کنن و در علن و خفا دست میدن؛. باز دشمنی اونا بیشتر میشه. دقت کردین بعد یک سال و نیم از دیالوگ های اعتماد ساز،چیزی نصیب ما نشد هیچ!!! نفت رو هم بعضی دوستان و توسعه یافتگان با هماهنگی و فشارسگ نجس و هار منطقه(مدیونی فکر کنی صهیون ها رو میگم) باهم نشستن و آوردن پایین تا این گل های خوشبو بیشتر در فشار قراربگیره!!!
می دونی من حدس میزنم کدخدا حساب کتاب کرده که اره هرچی به این گل های خوشبو فشار بیاریم اینا بیشتر کوتاه میان و باج میدن پس تا براندازی باید فشار بیاریم. من حدس میزنم نفت تا 40 دلار برسه. اخه جالبه در انتخابات اخیر اوپک، ژنرال ما به نماینده عربها رای داده بود!!! رای داده بود تا با هم بیشتر رفیق شیم اما چه کنیم که کاسه ما بزرگ هست و همه دلشون میخواد بذارن تو کاسه ما.
برام سوال شده همون "انسان بهاری "که به قول بعضیا جنگ طلب بود و با دنیا کل کل داشت چرا تحت فشار نفتی قرار نگرفت؟؟؟ اما اینا که هی بیشتر دنده عقب میان از این طرف هم دشمن بیشتر هلشون میده.
بعضیا درگوشی میگن ما گمون می کنیم بعضیا به بعضیا در نشست های مخفیانه گفتن ببینید ما میخواهیم تسلیم شیم فقط مردم اجازه نمیدن پس شما به ما فشار اقتصادی بیارین تا ما فشار رو به مردم منتقل کنیم و بعد مجبور به تسلیم بشن!!! عرض کردم بعضیا اینو میگن. البته اشتباه میکنن حالا چه این بعضیا چه اون بعضیا؛ چون ملت ایران تسلیم شدنی نیست.
نمی دونم والا:
ولی یادمه از اون سالهای قدیم شابلون تصویر سردار رو داشتیم، الان که گذاشتم رو صورت این گل خوشبوی خودمون شک ورم داشته. یا شابلونه از اول اشتباه بوده، یا گل خوشبو اشتباهه، یا بعضیا دوقلو هستن یا نه اصلا بعضیا نیستن کلا یک نفر بوده و هست شایدم سردار و گل به هم کلا شبیه هستن ، اره دقیقاً همینه بین این دو تصویر فقط یک اختلاف وجود دارد اون هم همون کلمه اختلاف هست.
اخه می دونین یه زمانی یه روزنامه ای جرات پیدا کرد به سیاست های اقتصادی سردار ایراد گرفت . آقا سردار امد توی یک جمع بزرگ گریه کرد و شکوا کرد که فلانی ها ضد انقلابن!!! (قربونش برم که نمیگه منتقد منن میگه ضد انقلابن، اعتماد بنفسش تو حلقم) اقا مگه کسی جرات داشت علیه اوشون حرف بزنه، ابدا،
مثلاً:
عزت الله سحابی از چهره های ملی مذهبی می گوید: (در اواخر دهه 60) ما به ....سردار... نامه اعتراضي نوشتيم. اعتراض ما به ...سردار... اين بود كه اولاً اوضاع اقتصادي كشور بسيار خراب است. فقر و اختلاف طبقاتي بسيار فاحش است. دوم اينكه وضع سياست خارجي ما به گونه اي است كه ما در انزواي كامل قرار گرفته ايم و همه دنيا با ما مخالف هستند. در رابطه با اين نامه، 23 نفر را بازداشت كردند كه يكي از آنها من بودم ... بعد از دستگيري ها، در كميسيون برنامه و بودجه مجلس، چند تن از نمايندگاني كه مرا مي شناختند، به ایشان اعتراض كردند كه چرا عزت الله سحابي را گرفتي؟ ایشان پاسخ داده بود: «رويش زياد شده بود، مي خواستيم رويش را كم كنيم.» (روزنامه فتح- چهارشنبه 2 بهمن 1378- شماره 49- صفحه 6)
الان خوب که نیگا می کنی میبینی جل الخالق انگار دوباره داره فضا همون میشه. یه اقایی می گفت اون زمانا سردار باید فقط کار می کرد فرصت بحث با منتقدان رو نداشت پس باید منتقدان رو خفه می کرد که کسی در برابر اونها حرف نزنه.
چیه! ها چیه، چرا می خندی،،، آها برای وایبرت جک امد!!! من فکر کردم خاطرات سردار رو که خوندی یاد حقوقدانها و گل های خوشبو افتادی. خوب الان هم برادر من باید حواست جمع باشه اون اقای مودب و باهوش داره در عرصه بین المللی کمک ما می کنه (او با ما رو عرض می کنم) اون وقت چهار تا مزدور، بی شناسنامه، تازه به دوران رسیده، ترسو و افراطی میان انتقاد می کنن!!
تو گ.... ،،، گوجه می خوری که میخوای با این دولت مخالفت کنی!!!
چی گوجه می خوری.... بابا مرفه بی درد، بابا گوجه خور. تو چه جوری میتونی گوجه بخوری. حتما املت هم میخوری؟؟؟ به خدا اگه با نون سنگگ هم میخوری که من دیگه میرم خودمو معرفی کنم به داعش...
نمی دونم والا
که این جمله منو یاد چی می ندازه:
من فراجناحی هستم. من اهل تحزب و این طرف و ان طرف نیستم
آقا اجازه ما بگیم یاد چی افتادیم....
بگو ای جدیدالسلام جیره خوار، بگو....
آقا اجازه ما یاد تقسیم کار تو خونمون افتادیم، بابامون از روز اول به ما گفته که من همه تونو یه جور دوست دارم. گفته بین دختر قشنگ و مهربونم و تو خرس گنده بد قواره هیچ فرقی نمی ذارم پس همه مون باید با هم خونه رو اماده کنیم و تمیز کنیم. به آبجیم گفته بره آینه شمعدون رو تمیز کنه و برای بچه کوچیکه لالایی بخونه و به منم گفته اول برم توالت رو تمیز کنم بعد برم کل حیاط رو جارو کنم بعد هم برم جورابا و لباسای کل خانواده رو بشورم . هنوز میخواستم بگم بابا... که گفت زهر مار بابا ای مفسد، ای اقلیت،ای ایجاد کننده شکاف قومیتی در ایران، ای متوهم، ای منحرف، ای هوچی باز بتمرگ کارت رو بکن همه چی مساوی تقسیم شده و انشا الله بچه کوچیکه هم که بزرگ بشه باید در مسیر خواهر قشنگ و مهربونت قدم برداره!!!
خلاصه ما هرچی دقت کردیم نتونستیم اختلاف کارگزار رو با معتدل پیدا کنیم. در بعد سیاست خارجی که هر دو دنبال اعتماد سازی بین المللی هستن وگرنه ما که به همه دنیا اعتماد داریم اون بی ادبا (ببخشید کداخدا با ادبه) به ما اعتماد نمی کنن، در بُعد سیاست اقتصادی که دیگه همون اقتصاد آزاد و سرمایه داری در کنار دوای درد همه ما یعنی تعدیل اقتصادی؛؛ نتیجه این تجربه شیرین رو هم در اوایل دهه هفتاد داریم دیگه گفتن پولدارهارو پولدارتر کنیم تا بدبختای دیگه از کنار همینا به نوایی برسن از اون طرفم غلتک توسعه رو راه می ندازیم؛ به جهنم که یه عده برن زیرش اتفاقا میشه یه دیزی حسابی خورد از این گوشتای کوبیده شده !!! حالا میدونی غصه غلتک و کوبیده نیست بالاخره ماها زمان جنگ هم زیر شنی تانکا می رفتیم و له می شدیم پولدارا پول می دادن!!!. ما نگران خودشونیم که باز بعد توسعه اقتصادی یه دولت توسعه سیاسی میاد که کتاب عالیجنابان سرخ پوش رو می نویسه، ما غصه خودشونو داریم که این بار اگه اغتشاشات پیش بیاد کسی نمیتونه جمعش کنه نه سرهنگ نه حقوقدان!!! در بُعد سیاست داخلی هم که زورما فقط به رهبر نمیرسه که اون بنده خدا هم زورش به ما نمیرسه چون ما اهل همه چی هستیم و او، نه . برا همین در برابر ایشون فقط میگیم چشم بقیه که نیشکر بخورن بخوان رو حرف ما حرف بزنن!!! اصلاً حرف بزنن کی ادم حساب میکنه اونا رو....
عزیزی می گفت من حساب کتاب کردم دیدم برخی ها!!!(چه کلمه توپی "برخی ها" خودم کیف کردم از کلاس این کلمه بی خود نیست بعضیا مدام میگن برخی ها") خلاصه برخی ها میگن اقا ما میریم سراغ مدل توسعه غربی یا می تونیم این انقلاب رو چپه کنیم یا نه. اگه تونستیم که به به فَبِه المراد. اگه نشد هم باعث ایجاد نارضایتی جدی میشیم دور بعد کسی در انتخابات شرکت نمیکنه بازم دهن حکومت سرویسه!!! البته اون عزیز چیزای دیگه هم میگفت که نمیشه گفت اخرشم گفت: به دو بار ، شتر در خواب بیند پنبه دانه.... (باز فردا شترا نرن بگن به ما جسارت شد به خدا شتر جان در مثل جای مناقشه نیست)
نمی دونم والا:
چرا هروقت از بعضیا می پرسی میگی چی کار کردین ؟؟؟ میگن اون قبلیه چی کار کرده؟
بابا اون قبلیه الان چندین ماه شده رفته از خودت بگو؛ تو قرار بود صد روزه همه کار بکنی.
این پسر همسایه ما از اون بچه سرتقا است که به قول گل خوشبو و خوش رنگ خطای دید داره، میگه اینا دیدن نمیتونن مثل قبلیه تلاش کنن و مجاهدت کنن خوب حق هم دارن همه شون پیر و بازنشسته هستن پس باید اونو تخریب کنن تا هم کسی اونو با ایشون مقایسه نکنه و هم از طرفدارانش کسی نتونه انتقاد کنه. البته انتقاد هم کنه به جهنم، به درک ما همینیم نمیخوای هررررری برو قطب شمال و لرزان باش!!!
یه ظریفی می گفت قرار بود برا کلاس مبصر انتخاب کنن، رقیبم می گفت بچه ها به من رای بدین من خودم میرم از دفتر براتون گچ میارم، جای همه تون کتکای اقا ناظم رو نوش جان می کنم، اسم همه تون رو تو خوب ها می نویسم. اما من گفتم بچه ها دروغ میگه اون نمیره گچ بیاره میره دفتر زیراب شماها رو میزنه، خلاصه به بچه ها گفتم خودم دیدم از خونه شون شیلنگ اورده که اقا ناظم شماهارو باهاش بزنه، بنده خدا رقیبم بهم گفت نه به خدا اون شیلنگ رو برای توالت مدرسه اورده بودم که بتونید راحت خودتونو بشورید؛ بهش گفتم اگه راست میگی برو بیارش، نرفت می دونید چرا چون من ساعت قبل رفته بودم روی شیلنگ کثافت کاری کرده بودم اونم روش نشد بگه یا بره بیاره . خلاصه خرابش کردمو خودم رای اوردم. یه روز یکی از بچه ها بهم گفت اقای مبصر من بهت انتقاد دارم چرا نمیری گچ بیاری برا کلاس، چرا هی مارو میفرستی، تازه گچ هایی هم که ما برات میاریم میدی به کلاس بالایی ها،؛؛؛ آقا جاتون خالی کوبیدم تو دهنش گفتم ای ترسوی لرزان من کی گفتم انتقاد از من ازاده؟؟؟ من گفتم انتقاد ازاده منظورم انتقاد از مبصر قبلی بوده. گفتم به ریش البغدادی قسم اگر یکی دوباره بخود انتقاد کنه میدمش دست سرهنگا وگرنه من خودم که حقوقدان و دل نازک هستم.
خلاصه اقا از این نوشته خودم چیزی نفهمیدم آش شوله قلمکاری شد که بیا و ببین. دیگه تازه به دوران رسیدگی و ذوق زدگی. شما ببخشید