82122

چند روز قبل عزيزي به من گفت مطالب طنز درباره ماهواره برام بنويس. گفتم چشم

اما چون توي ده روز گذشته شرايط كاري و روحي سختي داشتم و بدجوري فشار روم بود واقعاً نتونستن طنز بنويسم.

اين نوشته اي كه ميخونيد درواقع ماحصل تلاشم براي براوردن قولي بوده كه به يك عزيز بزرگوار دادم.اين چند خط از تراوشات ذهني خود حقير هست كه انشا اله ضعفاشو به بزرگي خودتون مي بخشيد.خودم نميدونم اسمش چيه اما چيزي شبيه به فيلمنامه است اما درواقع دردنامه است.


دارا و سارا

مهرداد: اَه باز كه اين پسره سِرتِق اينجاست.

فرشته: خوب چي كار كنم الناز خانمتون دوست داره فقط با اين پسره سِرتِق بازي كنه. اصلا چي كارشون داري دارن با هم بازي ميكنن.

مهرداد:  بابا دخترت الان 8سالشه. 8 سالشه هنوز داره با پسر 10 ساله همسايه بازي ميكنه. درسته پسره هنوز بچه است اما دخترت الان ديگه بايد محرم نامحرمي يادش بدي. مادر من 15سالش كه بود آبجي بزرگه منو حامله بود حالا اين دخترما 8 سالشه تازه دنبال عروسك بازيه!!!

فرشته:  خُبه بابا خُبه. خيلي تند نرو. بچه اين چيزارو از پدرمادرش ياد ميگيره. از من، از تو. پس بهتره همه چيزو تقصير من نكني. اااالناززززززز مادر جون با سعيد بياين ناهار آماده است.

الناز و سعيد:  سلام باباجون... سلام آقاي ثقفي

مهرداد:  سلام الناز جان. سلام سعيد آقا........ شما دوتا يه ساعت تو اتاق چي كار ميكنين؟؟؟

الناز:  هيچي بابا سعيد اينا خونشون ماهواره ندارن داشتيم با هم pmc  مي ديديم.

مهرداد:  فقط pmc  ؟؟؟ اي شيطونا. اگه فقط همون باشه كه خوبه.خانوم از فردا تلويزيون رو بيار تو هال كه بچه ها جلو چشم ماهواره ببينن. (سعيد و الناز با يه تغيير رنگ كوچولو زدن زير خنده)

فرشته:  راستي مهرداد؛ مي دونستي خانوم صفايي بعد 20سال خدا بهش بچه داده. الان ماه هفتِ شه!!!


مهرداد:  اِ به سلامتي.

الناز:  راستي مامان دختر15ساله هم حامله ميشه؟؟؟

فرشته: بله؟؟؟؟؟؟؟ چي؟؟؟ اين چه سواليه مادر؟ بله؛؛ ميشه. غذاتو بخور دختره پر رو

الناز:  مامان دختر 8ساله هم حامله ميشه؟؟؟

مهرداد:  اين سوالا چيه دختره چش سفيد؟؟؟ هااااا!!!

فرشته: اي بابا مهرداد چرا سر بچه داد ميزني؟ خوب بچه است يه چيزي حالا پرسيد. تقصير من بود نبايد سر سفره جلو بچه ها چيزي از حاملگي همسايه مي گفتم. 

فرشته:  نه مامامن جون دختر 8 ساله حامله نميشه. ديگه هم بس كن(با يه چشم غره)

مهرداد(با همون عصبانيت) :  نخيرنقل اين حرفا نيست... راستي سعيد جان شما ناهارت تموم نشد؟؟؟ منزل منتظرن...

 سعيد: بله چشم. دستتون درد نكنه فرشته خانوم خوشمزه بود. راستي الناز ديدي گفتم،،، ديگه نگران نباش!!!! (سعيد اينو گفت و با لبخند به لب در حال باي باي كردن با الناز رفت)

مهرداد: منظور اين پسره چي بود؟؟؟!!! هان!!! يعني چي الناز نگران نباش!!! الناز تو نگران چي بودي؟؟؟

الناز: هيچي باباجون . همين جوري يه چيزي گفت.

مهرداد: اين پسره ديگه حق نداره بياد خونه ما؛ تو هم حق نداري بري خونه اونا. اصلا چه معني ميده. برو با دختره سپيده خانوم بازي كن كه هم سن و سالته. يعني چي با يه پسره بزرگتر از خودت بازي ميكني. اين مامان خانمتون هم برا اينكه به كاراي خودش برسه از خداشه شماها برين تو اتاق در رو ببندين...

فرشته:  وااااي. مهرداد تو رو خدا بس كن. داد نزن . تورو خدا اعصابمونو خورد نكن. پاشو پاشو روشنش كن ببينيم اين خرم سلطان آخرش چه كرد با اون شوهر هوس بازش!!!

....

(دوساعت بعد از ناهار،،،عصر همان روز)

....

 مهرداد:  فرشته... من ميرم شركت امروز يه جلسه مهم دارم.

فرشته:  باشه فقط شب زودتر بيا.!!!

.

(ساعت9شب)

الناز:  مامان؛ بابا نيومد . بيا ما كيك جشنو بخوريم. الان فارسي وان اون فيلم قشنگش هست شروع ميشه. اين قسمتش خيلي مهمه!!!.

مهرداد:  سلاااام...

الناز:  سلام بابا اقا ؛ كجا بودي؟ چرا دير اومدي؟

فرشته(بالحني كنايه آميز): حتما يه قرارررر كاري مهم داشتي!!! عصرا كه ميرين اداره، منشييييي جون تون هم ميان!!!!

مهرداد(با تهديدي از نوع ملتمسانه):  فرشته شروع نكن تورو خدا. اون خانوم؛ منشي منه. زن محترمي هم هست. باز چي شده؟ بله من دير كردم عذر ميخوام . شرمنده.

الناز:  بابا جون پس كادوت كو؟؟؟

مهرداد: كادو؟ كادويِ چي بابايي؟

الناز:  يعني نگرفتي؟؟؟

مهرداد: خوب نه؟؟ مناسبتش چيه؟؟؟ ديدم بوي كيك مياد. نكنه تولدي چيزيه؟؟؟

فرشته:  ولش كن مامان جون. من و تو ساده بوديم كه تا اين موقع برا بابا جان صبر كرديم. كاش كيكو با هم ميخورديم. بايد مي دونستم اين جلسات مهم برا اقا مهرداد حواس نميزاره. ميگفتين منشيتون بهتون ياداوري كنن. ماشالامنشي شما كه از همه جيك و پوك ما خبر دارن!!!

مهرداد:  اي ي ي ي بابا. حالا چي شده خوب. فرشته اينقد طعنه نزن. خوب تولد بچه يادم نبود. ... اون كه اصلا تو اسفند نبود. پس امشب چيه؟؟؟

الناز: واقعا ً كه بابا آقا... امشب مثلا سالگرد ازدواجتونه!!!

مهرداد:  اي وااااااااااااي. ببخشيد فرشته جان اصلا يادم نبود. از خاطرم رفته بود. خوب ادم هميشه كه نبايد يادش بمونه. تو ده سال گذشته اصلا از يادم نرفته بود حالا يه سال از يادم رفته ناراحت نشوووو. جون مهرداد. فردا شب جبران ميكنم. الان ميخوام برم بخوابم كه خيلي خسته ام. شام هم نميخوام...

فرشته: بله نخور. تو هيچ وقت اين چيزا برات مهم نبوده. فقط شركت و اون خانوم منشي و معاونين. فقط كار.

مهرداد(باحالت تحكم اميز): بابا فرشته؛؛؛ ميگم يادم رفته، ميفهمي يادم رفته. تو تا حالا چيزي رو فراموش نكردي؟ خوب فراموش كردم

فرشته:  نه نه نه من هيچ وقت تاريخاي مربوط به تورو فراموش نمي كنم. تو هم هيچ وقت فراموش نمي كردي امسال فراموش كردي كه همش از پا قدم اون منشي بد قيافه ته.يا پيش اون منشي تي يا پيش اين كوفتيه ماهواره. اين دوتا شدن دشمن من و تو

 

مهرداد:  عجب!!! اگه صبح تا شب بشيني پاي برنامهاي شوي لباس و آموزش آرايش و اين فيلماي لوس عاشقانه ماهواره خوبه اما همين كه ما يه فيلم نيگا مي كنيم ميشه بد!!! اين كوفتي اگه نباشه تو هزار ادا اطوار و لوس بازي رو از كجا يادبگيري. باشه همون كه تو ميگي حالا بذار برم بخوابم. (مهرداد درِ اتاق خوابشو محكم بست)

تَق.تَق.تَق

مهرداد:  بيا تو...

الناز:  مزاحم نيستم باباجون؟

مهرداد:  نه الناز جان دختر قشنگم بيا تو بابا جون چي مي گي؟ ببخشيد كه جلو تو دعوا كرديم...

الناز:  نه بابا عيبي نداره. فقط يه چيزي...

مهرداد:  جانم بگو. راحت باش

الناز:  بابا مگه تو نگفتي دروغ گفتن كار بديه؟

مهرداد:  چرا بابا جون. گفتم. الانم ميگم. دروغ زشت ترين كاريه كه تو ميتوني انجام بدي.

الناز:  بابا دروغ برا همه بده يا فقط برا من؟

مهرداد:  نه برا همه بده ؟ چطور مگه؟

الناز:  تو امشب به مامان گفتي تاريخ سالگرد ازدواجتون يادت رفته...

مهرداد: خوب آره بابايي يادم رفته بود. چه ربطي داشت

الناز:  ببين بازم داري دروغ ميگي. اخه تو اون روز صبح كه مامان نبود و دوستت اومد ماهواره نصب كنه يادته؟

مهرداد:  اره يادمه خوب بگو.  چرا؟

الناز:  خوب من اون روز تو اتاقم بيدار بودمو داشتم يواشكي گوش ميدادم. اون آقاهه بهت گفت شبكه هاي اون جوري هم ميخواي؟ تو گفتي آره ميخوام فقط يه كاري كن كس ديگه نتونه بره ببينه... اون آقاهه گفت برات رمز ميذارم. بعد ازت سوال كرد رمزشو چي بذارم تو گفتي 82122 بذار. اون اقاهه بهت گفت يه عددي بذار كه يادت بمونه كه اگه يادت بره ديگه هيچي. تو هم گفتي اين عددو هيچ وقت يادم نميره چون تاريخ سالگرد ازدواجمونه!!!  اما امشب گفتي يادت رفته!!! ديدي دروغ گفتي!!!

الناز: راستي بابا يه سوال ديگه (در حالي كه الناز داشت مي رفت بيرون)

مهرداد (در بُهت عجيب):  بگو ؛ بپرس...

الناز: شبكه هاي اونجوري يعني كدوما؟؟؟ يعني هر شبكه اي كه رمزش باشه82122؟؟؟!!!

مهرداد (با داد و فرياد):  بروووو بيرووون ...تازه مي فهمم منظور سعيد رو از الناز نگران نباش چيه!!!

مهرداد (با گريه و عصبانيت): اي كاش امشب اصلا صبح نشه

....

(صبح فردا؛ دفتر شركت)

...

خانم اشرفي: الو سلام. جناب آقاي مهرداد ثقفي؟؟؟

مهرداد: بله بفرماييد خودم هستم.

اشرفي: به جا اورديد آقاي ثقفي؟

مهرداد: نه خانوم شرمنده

اشرفي : حق داريد. من معلم الناز جون هستم؛ حالا شناختيد؟؟؟

مهرداد: بله بله. ببخشيد. اصلا حواسم به شما نبود. امرتون حالا خانوم؛ نكنه برا الناز اتفاقي افتاده؟؟؟

اشرفي: اتفاق كه چه عرض كنم. هم آره؛ هم نه . البته....  ببخشيد الان نميشه صحبت كرد حضوري حتما تشريف بياريد.

...

(نيم ساعت بعد دفتر مدرسه الناز)

...

مهرداد: سلام خانوم من پدر الناز ثقفي هستم...

اشرفي: بله منم اشرفي هستم. چشم ما به جمال شما روشن...

مهرداد(با عصبانيت و نگراني): اي خانوم الان وقت تيكه انداختن نيست، خوب حتما نتونستم بيام. بريد سر اصل مطلب. الناز طوريش شده؟؟؟

اشرفي: اينو شما بايد بگيد جناب ثقفي. من برا دختر شما خيلي نگرانم. فكر كنم بعضي چيزا تو خونه رعايت نميشه!!!

مهرداد (با خشم و اضطراب) : رعايت نميشه؟؟؟ مثلا چي؟؟؟ اين چه حرفيه؟؟؟

اشرفي (با حالتي تهاجمي): اي آقا!!! اينجا مدرسه است شما انگار عادت داريد به داد كشيدن.باشه بيايد انشا الناز رو بخونيد تا بدونيد چه خبره!!!

دفتر انشا الناز:

بنام خدا

من فكر ميكنم تنها چيز دوست داشتني اين دنيا عشق است. من دقيقا نمي دانم عشق چيست اما مامان فرشته ميگه چيز خوبي است. در بين عروسك هاي من هم همه عاشق نازي عروسك سرخ رنگ و مهربوني هستن كه مامان به من هديه داده. اون خيلي قشنگ است. مامان شب تولدم اونو به من هديه داد. اما من ميدونم مامان اونو نخريده بود چون مدتها توي كمد مامان زير لباسا قايم شده بود. مامان مي گفت اينو روز تولدش؛ عشقش براش خريده!!! من فكر ميكردم عشق مامان بابا است. اما بابا اين عروسك را نخريده بود. من فكر ميكنم عشق مامان خيلي مهربانتر از باباي من است. من اورا بيشتر دوست دارم .او براي ما نازي را آورده. من نازي رو خيلي دوست دارم اما فكر كنم سارا اصلا اورا دوست ندارد!!!. از وقتي نازي را روي كمد، گذاشته ام انگار دارا بيشتر امده طرف نازي  وسارا را تنها گذاشته است. سارا به نازي حسودي مي كند، مثل مامان كه به منشي بابا حسودي مي كند. من ديشب براي سارا ياد داشت گذاشتم. من به سارا گفتم حالا كه دارا دور از چشم تو؛زير چشمي هميشه مراقب نازي است تو هم عاشق آدم آهني سعيد باش. مثل مامانم كه....

مهرداد( با رنگي پريده و عجولانه): بسه ديگه لازم نيست ادامه بديد همه چي رو فهميدم.

................

" حالا 7سال از ان روزها مي گذرد؛ سالها شده كه ديگر بابا با منشي معاشقه دارند و مامان فرشته هم با يك ابليس؛ معاشقه،..

عشق بازي جاي ديگري و زندگي كردن كنار هم. حالا در منزل ثقفي همه ياد گرفته اند زندگي از عشق بازي جداست. حالا بعد از7سال الناز خوب ميفهمد مادربزرگش در 15سالگي چه دردي كشيده!!! و سعيد دارد سمت و سوي جديدي به دايره زنگي خانه همسايه مي دهد!!!"

 

 

 

 

شيار143

 

حاشيه اول

ديشب ساعت از 8شب گذشته بود كه رسيديم نزديك پمپ بنزين، همين نزديكي هاي پمپ بنزين مثل هميشه و به رسم عادت پرده سينما فردوسي را هم ديد ميزديم كه ديديم نوشته نمايش فيلم هاي جشنواره فجر و از شانس خوب ما چشممان به تابلوي نمايش فيلم ها هم كه افتاد فهميديم امشب نوبت نمايش شيار143است. در دم ترمز زدم، تا همسرم بليط تهيه كرد، ماشين رو هم پارك كردمو و ما هم شديم جزو بازديدكنندگان فيلم شيار143. سينما فردوسي رو براي اولين بار بعد از سالها تا اين اندازه پُرديدم. براي اولين بار از شدت حضور تماشاگر و اشغال همه صندليها ؛ مرد چراغ قوه بدست مارو برد به رديف دوم. تا حالا اونقدر نزديك به پرده در حال نمايش نبودم...

تيتراژ آغازين فيلم و موسقي متن تيتراژ انقدرها جذاب و دلربا نيست، اما چون حواسها همه به شروع فيلم هست كسي توجه اش به موسيقي فيلم جلب نمي شود. براي اولين بار بود ديدم قبل از شروع فيلم صداي موسقي فيلم بر صداي باز كردن بسته هاي چيپس و پفك مي چربد.

شيار 143

نويسنده و كارگردان: نرگس آبیار

نرگس آبيار سالها نويسنده كتاب هاي دفاع مقدس بوده و سالها قلم به دست به نگارش خاطرات رزمندگان دفاع مقدس مشغول بوده و قطعا تجربياتش از همان زمان در نگارش اين فيلمنامه تاثير گزار بوده.او در فيلم دومش ارزشمندترين سيمرغ جشنواره يعني انتخاب مردمي را از آن خود كرد و باعث شد همگان به تحسين او وادار شوند حتي نشريه گاردين!!!

همينجا ميخواهم به اين كارگردان خوش اتيه و متعهد حضورش را تبريك بگويم. خوش امدي خانم آبيار. اميدوارم تا انتها نيز همچنان در برابر فشارهاي روشنفكران مقاوم باشي، رنگ فيمينيسم نگيري و در راه نشان دادن جلوه واقعي زن مجاهد ايراني كوشا باشي. اين سيمرغ و تشكرها بايد سكوي خوبي براي پرش تو باشد به سوي بيكران ها. پَرَت به چنگ غرور نگيرد كه اگر گرفت و زمين خوردي پرواز امكانش سخت است. موفقيت فيلمت را از خودت ندان كه همه بركت فيلمت به نام شهيد است.

بازيگران:

مريلازارعي: او واقعاً در اين فيلم خوش درخشيد. كاملاً حسي و عاطفي بازي كرد. شنيدم او در بسياري از قسمت هاي فيلم روزه بوده. انقدر درگير كارآكترش مي شود كه هروقت اسم شيار143 امد اشكش هم درآمد. هرچند گاهي بازي هايش در فيلم حالت اداگونه و تصنعي مي گيرد مثلاً در بيشتر قسمت هايي كه با برادر رضاعيش يعني سيدعلي(با بازي مهران احمدي) به گفتگو مي پردازد يا بيشتر قسمت هايي كه در معدن مس مي رود... انگار او بايد فقط تنها باشد تا بتواند خوب حس را منتقل كند. اما در لحظاتي كه سراغ فرزند مفقودش را از ديگر اسرا مي گيرد يا زماني كه تصوير پسر در دست به دنبال آزاده اي مي دود را بسيار زيبا بازي مي كند. از نظر من اوج زيبايي هنر زارعي زماني است كه در كوچه و ميان همسايه ها از خوشحالي سر دست مي زند كه خبر آزادي فرزندش را به او داده اند. هرچند همان جا هم به علت كم تجربگي كارگردان و سير داستان مخاطب مي تواند بفهمد اين حس كاذب است و خبري از فرزند نيست. يعني كارگردان از اول دست خود را رو كرده و بيننده مي داند قرار نيست يونس(شهيد) بازگردد. در كل مي توان به بازي مريلا زارعي از 100؛80 داد. گاهي بازيهايش كاملا رنگ شعاري مي گيرد اما اين بازي در اين سينماي زشت رو كاملا قابل قبول و تحسين برانگيز بود. خيلي خوب نبود اما از سر اين سينما هم زياد بود.

مهران احمدي: او در اين فيلم نقش سيد علي را بازي مي كند. سيدعلي مهندس معدن مس كرمان است كه فرزندش به همراه فرزند الفت(با بازي مريلازارعي) و دو نفر ديگر از دوستانشان مي روند به جبهه آن هم بي خبر. مهران احمدي مثل هميشه خوب بازي مي كند. من حتي اعتقاد دارم او بسيار قوي تر از مريلا زارعي بازي كرده. زماني كه بعد از عمليات والفجرمقدماتي يكي از ان چهارنفر باز مي گردد و والدين ان سه نفر ديگر به ديدنش مي ايند تا خبري از همرزمانش و فرزندان آنها بدهد و او ابراز بي خبري مي كند ؛ حس پدرانه مهران احمدي بسيار تاثير گزار و باور پذير است. اشك هايش بينندگان را به هق هق وا مي دارد. اگر الفت در حدود 80 دقيقه از فيلم مي تواند فرصت بازي داشته باشد تا خودش را به عنوان مادر شهيد به مخاطب بقبولاند مهران احمدي 20 دقيقه سر جمع فرصت دارد، اما بسيار كامل تر بازي مي كند. لحظه چك و چانه زدن مهران احمدي با سرگرد ارتشي براي رفتن به خط  واقعا جالب توجه است. اما به نظر من اوج بازي مهران احمدي دقيقا انجايي است كه از شكافي با دوربين به كشته هاي افتاده در ميانه ميدان خيره مي شود تا شايد بتواند با دوربين پيكر فرزندش را شناسايي كند؛ اما نمي تواند. او نمي تواند چيزي ببيند و نا اميدانه به عنوان يك پدر درخواست مي كند تنها باشد. آن لحظه كاملا ميتواني حسي را كه احمدي تلاش مي كند به تو انتقال دهد درك كني. پدري از پشت ديواري كه ان سويش پيكر ده ها جوان ايراني غرق به خون زير آفتاب داغ افتاده است و او احتمال مي دهد يكي از انها پيكر فرزندش باشد و حالا ميخواهد دردودل كند، مي خواهد با او حرف بزند،  سيد علي با استيصال خودش را مي اندازد روي زمين، با آرامش سيگارش را مي گذارد كنج لبش، روشن مي كند، پُك اول را كه مي زند بغضش مي تركد و بغض مخاطب كه خيلي قبل تر تركيده.

گلاره عباسي: او در اين فيلم نقش فردوس يا همان خواهر يونس و فرزند اُلفت را بازي ميكند. او خيلي راحت بازي مي كند اما هرگز نمي تواند نقشي كه به عهده اش گذاشته اند را دربياورد. او نه به يك دختر روستايي شبيه است نه به يك خواهر مهربان. اگر در سكانسي از فيلم كه او و مادربزرگش در حال گفتگو هستند نباشد اصلا نميشود فهميد كه مثلا فردوس ليسانس دارد البته نبايد هم باور كرد چون سال 61 كمتر دختري مي توانست از روستا برود دانشگاه و ليسانس بگيرد. هرگز رفتار گلاره شبيه خواهر منتظر يك شهيد جاويدالاثر نيست. او بر خلاف مريلا زارعي كه توانسته بود در مدت كوتاهي تقريبا بر لهجه سخت كرماني مسلط شود هيچ تسلط خوبي پيدا نكرده بود.

 

اصل داستان:

فيلم شيار 143 داستان مادري(الفت) است كه با سختي فرزندانش را بزرگ مي كند،پسرش (يونس)در كارخانه و معدن مس كرمان مشغول به كار است. او هر روز براي پسرش از راه دور هم كه شده به معدن مي آيد و صبحانه و ظرف غذايي به او مي رساند تا گرسنه نباشد. يك روز صبح پسر جوان براي مادر يادداشتي مي گذارد كه من و 3نفر از دوستان رفتيم به جنگ. خانواده هاي اين 4نفر دل نگران فرزندانشان هستند. تكليف3نفر از اين 4نفر بعد عمليات والفجر مقدماتي كه شكست مي خورد مشخص مي شود اما تكليف يونس مشخص نمي شود. مادر چشم انتظار اوست. از زماني كه ميفهمد راديو عراق اسم اسرا را اعلام مي كند يك راديو ترانزيستوري به كمرش مي بندد و هميشه انرا با خود دارد. اين غم فراق او را آهسته آهسته پير و شكسته مي كند . همه روستا با او همدردي مي كنند. دختري كه براي يونس در نظر داشته حالا بعد از 4سال كه از او خبري نشده ميخواهد عروسي كند . به خانه همه اسرا و آزاده هاي منطقه سر مي زند تا شايد خبري از فرزندش به او بدهند.فردوس ؛ دخترش هم عروس مي شود اما خبري از يونس نمي شود. تا يك روز برادر يك آزاده تماس ميگيرد كه بله برادرم با يونس مير جليلي در يك اردوگاه اسير بوده، اين خبر الفت را جوان مي كند چراغاني ميكند، سور مي دهد اما اخر سر ميفهمد آزاده مورد نظر يونس مير رحيمي بوده نه مير جليلي! او همچنان اميدوار به امدن اوست اما حالا ساكت تر و گوشه گير تر شده . تا بالاخره روزي خبر مي رسد پسر گمنامت با تابوتي كه درونش استخوان است باز گشته  و پيدا شده.

 

نقاط قوت:

فيلم در اين آشقته بازار سينماي روشنفكري اميدي را در دل هاي همه روشن كرد. فيلمي كه با اشكالات فراوانش در اين كسادي روزگار، كيميايي بود براي سينما . آن هم به جاي استاد!!! كيميايي ها و مهرجويي ها. در سالي كه كيميايي ها و مهرجويي ها و عياري ها؛ هو شدند و فيلمهاشان به شدت مورد نقد همه واقع شد تا جايي كه گفتند امسال پايان سينماي كيميايي و مهرجويي بود، جواناني ظهور كردند كه مارا به آينده سينما اميدوار ساختند. امسال نرگس آبيار با شيار143 خوب آبياري كرد شيارهاي خالي اين سينماي بي رمق را. بي شك يكي از نقاط قوت فيلم بازي زيباي مريلا زارعي است. هرچند اين همه ظرفيت او نبود و بر بازيش نقد وارد است اما حقيقتاً در ميان همه زنان بازيگر روزگار ما او در اين جشنواره خوش درخشيد و جور همه فيلم را به دوش كشيد. او هرچند ضعيف اما توانست گوشه اي از غم هاي يك مادر شهيد و غصه هاي يك خانواده منتظر را به پرده بكشد. او خوب نشان داد چگونه غم انتظار انسان را پير مي كند. او با اين فيلم و بازي مريلا زارعي كاري كرد كه بتوانيم خانواده شهدا خصوصا شهداي جاويد الاثر را درك كنيم. در اين ميان بازي پيرزن كرماني كه در نقش مادر الفت بازي مي كند واقعا زيباست. او تنها كسي است كه خود خودش است. آن لحظه اي كه پيرزن وقت لحاف دوزي از شدت عصبانيت و بي توجه هاي الفت راديو را از كمرش باز مي كند و مي شكند اوج انعكاس يك حس مادرانه است.تقابل دو مادر كه هردو غم فرزندشان را دارند. الفت غم يونس مفقودالاثرش را و پيرزن غم الفت خميده اش را.

يكي از نقاط قوت فيلم اين است كه بعد از مدتها يك خانم كارگردان جرات كرد دوربين را از تهران و شهرك سينمايي و فضاي بسته آپارتماني كه مختص سينماي شبه روشنفكري است؛ بياورد به يك خانه روستايي در كنج كرمان. اينبار در اين فيلم لهجه يك استان و قوميت به تمسخر گرفته نشد. آدمهاي شهرستاني مورد تحقير قرار نگرفتند. دوربين امد سراغ شهداي كارگري.  روابط انساني و عاطفي در روستاها به تصوير كشيده شد. انقدر احساسات آدمهاي اين فيلم از الفت گرفته تا مريم و فردوس لطيف و انساني بود كه همه انرا باور مي كردند و همزاد پنداري اصلا كار سختي نبود.

در اين فيلم خبري از بنياد شهيد و جانبازان نيست. اتاق فرمانده پايگاه دست نمي خورد. آدمها در غم هم شريك هستند.

در جايي از فيلم خبرنگار از مسئول گروه تفحص سوال مي كند چرا اين استخوان ها را بعد از بيست سال از زير خاك در مي اورند و مي برند  به شهرها و غم نزديكانشان را زنده مي كنند!!! سوالي كه خيلي ها همين روزها مي كنند و كارگردان به زيبايي در لفافه فيلم و سكانس اخرش كه اوج عواطف مادري است به ان پاسخ مي دهد، آنجايي كه الفت ناآرام بعد از انكه استخوان هاي فرزندش را آنهم پس از بيست سال به آغوش مي كشد و ضجه مي زند. آرام مي شود و از بلاتكليفي و انتظار نجات مي يابد. حالا ديگر مي داند بايد سراغ يونسش را از كجا بگيرد. فيلم انقدر زيبا بر پايه هاي عواطف انساني قيام مي كند و حركت مي يابد كه ابراهيم سينماي ايران فيلم (چ) را به او تقديم مي كند. ازسينماي روشنفكري با ان داوران غربزده اش  انتظار نمي رود شيار 143 را انتخاب كنند اما وقتي مخاطب انرا به عنوان مطلوب ترين فيلم مورد پسندش انتخاب مي كند يعني سينماي ايران؛؛؛ راه را داري كج مي روي. اين مردم از تو حماسه، احساس پاك و الهي، توجه به فطرت و طينت پاك مسلمانان غيور ايراني را مي خواهند نه تمسخر ارزشها و تحريف باورها و لوده گري هاي عده اي آلوده را. در كل صدابرداي و فيلم برداري اين فيلم عالي است. ان دارقالي و قالي بافي الفت شده در واقع ضربان فيلم  وصداي بافتن و شانه كشيدن به قالي شده ضرب آهنگ ان.

 

نقد و نقاط ضعف:

هرچند بيان اين نكات چيزي از ارزشهاي شيار143كم نمي كند و همين كه يك كارگردان در دومين فيلم بلندش به بالاترين سكوي يك جشنواره غرب زده مي رسد ان هم با تم دفاع مقدس جاي شكر دارد اما بالاخره تجربه كم، اشتباه هم مي اورد.

مريلا زارعي بعضي جاها ان حس را نمي تواند منتقل كند، الفت ان حس انتظارش و رفتارهاي منتظر گونه اش از يك ماه بعد مفقودي تا بيست سال پس از مفقودي هيچ فرقي نمي كند كه اين خودش گاهي باورپذيري را مشكل مي كند. نبود يونس هيچ خللي در زندگي روزمره الفت به وجود نمي اورد انگار بود و نبودش يكي بوده ايكاش مشقت هاي يك زن روستايي ان هم با يك پسر را بدون حضور ان پسر؛ كارگردان نشان مي داد. اي كاش بعضي ،هم دردي ها را منِ مخاطب با الفت از زحماتي كه بايد پسرش الان انجام دهد نه خود پيرزن انجام مي دادم كه نشد. هرچند يك جا كه مادر دارد براي گوسفندان اغل درست مي كند مي تواند تداعي گر جاي خالي يونس باشد اما اين همه چيز نيست. داستان علاقه يونس به مريم و يا علاقه حبيب به فردوس كاملا عقيم مي ماند و ميشد به انها هم پرداخت. هيچ پرداخت و بررسي روي شخصيت يونس كه در واقع نفر اول فيلم است صورت نمي گيرد. يونس بيشتر شبيه به يك شبح است تا يك شخصيت محوري. مدام از عمليات والفجر مقدماتي و شكست رزمندگان ايراني در فيلم صحبت مي شود اما هيچ كنكاش و توضيحي در باره اين عمليات گفته نمي شود. اسم فيلم شيار 143 است. اما نه به من مخاطب گفته مي شود چرا شيار 143 چرا مثلا شيار 257 نه و ثانيا اصلاً ؛ انكه يونس در ان پيدا مي شود اسمش شيار نيست بلكه كانال نام دارد. گروه تفحص و عملكرد جهادگونه انها كاملا در اين فيلم كاريكاتوري و كم رنگ و دور از واقعيت نشان داده مي شود در حالي كه گروه هاي تفحص همه عاشقاني هستند كه از كندن زمين و گشتن دنبال پيكر يك شهيد لذت مي برند نه انكه با بي حوصلگي خسته شوند و غر غر بزنند. يونس در خواب به سراغ شاهرخ (جوادعزتي) مي ايد تا جايش را به او بگويد اما من مخاطب هيچ چيز درباره جواد عزتي نمي دانم. فقط ميدانم او جوان غرغرو و شلخته اي است كه علاقه اي به كار تفحص ندارد اما ناگاه شهيد گمنامي را در رويا و حالت مكاشفه مي بيند. چرا بايد شهيد سراغ شاهرخ برو؟ شاهرخ چه وي‍ژگي خاصي دارد؟ منزل الفت بعد از بيست سال هيچ فرقي نمي كند جز همان تلفني كه برايش مي آورند. راديويي كه به كمر دارد ميتوانست آغاز زايش وقايع و حوادث بيشتري شود و كارگردان مي توانست روي ان خيلي بهتر و بيشتر از اينها مانور دهد اما خيلي زود تازگي كار با راديو براي مخاطب تاثيرش را از دست مي دهد.

 

حواشي(2) به زبان گفتار:

در طول فيلم مدام داغ مي شدم. شايد اين فيلم اولين فيلمي بود كه بعد از فيلم امام علي(ع) من را حسابي وادار به گريه كرد. و اينبار بر خلاف هميشه همسرم گاها با نگاه هاي زير چشمي از اشك هاي من تعجب مي كرد. چند جوان پشت سر مدام نق مي زدند و از ديدن اين فيلم احساس پشيماني مي كردند؛ مشخص بود كه دوستدار سينمايي جشنواره اي هستند تا سينماي ارزشي!!!

خيلي از كارهاي الفت، من را به ياد دو مادربزرگم كه هردو مادر شهيد هستند مي انداخت. خدارحمت كند مادربزرگ پدريم كه مادر عموي شهيدم باشد ؛ مثل الفت خصوصاً در ايام پاياني عمرش هميشه مي گفت علي(عموي شهيدم) به من سر مي زند. گاهي وقتها كه بعد از فوت پدربزرگم ما شبها مي رفتيم با ايشان ميخوابيديم كه تنها نباشد مي ديديم نيمه شبها وقت نمازش كه مي شد با عمو علي حرف ميزد و گريه مي كرد. با 80سال سنش وقتي مي رسيد سر مزار عليِ شهيدش چنان برافروخته و سرحال مي شد كه نگو. خودم مي ديديم. حداقل ده سال اين صحنه را عصر هاي پنج شنبه هر هفته  مي ديدم كه با اشك  اسفنج را خيس مي كرد و سنگ قبر عمو علي را مي شست. حتي اگر يك پنج شنبه نمي تونست بياد مزار شهدا صد بار سفارش مي كرد كه علي رو فرموش نكنيد. يا مادربزرگ مادريم يعني همان مادر دايي حميدرضاي شهيدم هميشه وقت مشكلات از شهيدش مدد مي خواد. هيچ وقت يادم نميره زمان فتنه 88 چقدر اين پيرزن دغدغه خون پسر شهيدش رو داشت. من با مادر دوشهيد زندگي كردم براي همين الفت بدجور چشم هام رو باروني كرد. هرچند بعد تمام شدن فيلم چشم هاي خيلي ها سرخ سرخ بود. براي اولين بار بعد از 15سال ديدم سينما فردوسي تا اخرين صندلي پر شده و در پايان فيلم مردم براي فيلم و عواملش دست زند، حتي صلوات فرستادند!!! سينما برو هاي زبده مي دونند اين كارها سال ها شده منسوخ شده چون ديگه بيننده اصلا نميتونه با فيلم ارتباط برقراركنه اما انگار شيار143 خوب دلبري كرده بود از مردم كه براي سلامتي عواملش صلوات فرستادند.

نتيجه گيري:

حتما شيار143 جزو بهترين آثار دفاع مقدسي ما شد. ديدن اين فيلم حتما براي يك بار هم كه شده توصيه مي شود. يك حس اميد و دِيْن در انسان زنده مي شود. فيلمي كه با همه كاستي هايش فقط مي توان گفت محشر بود و زيبا. اميدوارم مريلا زارعي همچنان در اين خط بماند. اميدوارم انچه بر سر فاطمه معتمد آريا امد بر سر مريلا زارعي نيايد. فاطمه معتمد همان ننه گيلانه بود كه در نقش مادر يك جانباز فوق العاده بازي كرد اما بعد...



عذرخواهي

تازه ديروز فهميدم نظراتي كه براي مطالبم ميذاريد به علت قالب وبللاگ اصلا ديده نميشه

بدين وسيله از همه بزرگواران و دوستاني كه براي حقير نظر گذاشتند اما نه تاييد شد نه جوابي داده شد ان هم به علت اينكه اصلا ديده نشد، عذرخواهي و عرض شرمندگي دارم

من انقلابيم

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في‏ سَبيلي‏ وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي‏ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ(1) إِنْ يَثْقَفُوکُمْ يَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْکُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ(2)

 

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می کنید ، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می رانند اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید ( پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید! ) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند ، از راه راست گمراه شده است!(1) اگر آنها بر شما مسلّط شوند ، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند ، و دوست دارند شما به کفر بازگردید!(2)

بالاخره 19بهمن ماه رسيد و ايام فراغ به سر آمد. بعد از 29دي ماه كه حضرت آقا و رهبر عزيزمان پيرامون وحدت اسلامي سخناني ايراد فرمودند، ماه جمالشان به محاق رفت تا پس از 20روز طلوعي مجلل داشته باشند . 20روزي كه سخت ترين روزها بر ما گذشت. دقيقاً از روزي كه آغازين روز عملياتي كردن قرارداد ژنو بود يعني 30ديماه حضرت آقا رفتند به نهان و ما مانديم و تدبير مدبران. لازم بود. لازم بود بيست روزي از جمال نابش محروم باشيم تا بدانيم حضورش چه اميد دهنده و آرامش بخش است؛ تا بفهميم معناي واقعي قدرت ولايت را، آقا بدجور دلتنگت بوديم، بدجور به ما سخت گذشت اين نبودنت، اين نديدنت!!! ميخواستي جريمه كني!!! ميخواستي تنبيه كني!!! تنبيه شديم مولا.

چشماني كه لايق ديدن يوسف زهرا(س) نيست اگر قرار باشد از ديدن نائبش هم محروم باشد بهتر همان كه كور باشد. ما شايد زير بار حكميت برويم اما مولا جان زير بار سقيفه و فتنه نهروانيان نخواهيم رفت...

باز هم 19بهمن و باز هم شكوه حضور همافران خوش پوش نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ، باز هم 19بهمن و باز هم همان نظم دوست داشتني و آن احترامي كه سربازي عاشقانه براي فرمانده اش مي گذارد. حركتي كه در سال 57 كمر رژيم را شكست و همگان به ناگاه ديدند همافراني كه كسي فكرش را نمي كرد به رژيم پشت كرده و  ناگهان با رهبر اسلامي خود ملاقات كردند ، تا عمق جان فرماندهان پهلوي سوخت. حركت عظيمي كه هم راستاي قيام 19دي ماه مردم قم از سال 57 تا كنون هرسال از ان تقدير به عمل امده، حركتي كه به قول امام خامنه اي عزيزمان آن حس استقلال و استغناي ارتشي با ارتشياني غيور و وطن پرست را نشان داد. و چقدر امسال حضرت آقا اين استقلال طلبي اينان را زيبا تمجيد كرد تا جايي كه ناگفته ويژه اي را فرمودند، مطلبي كه تا امروز به ان دقت نشده بود و ان اينكه ايجاد جهاد خودكفايي براي اولين بار در نيروي هوايي قطعاً نتيجه همين حس استقلال از بيگانه است. الحمدلله گزارش و سخنان حماسي فرمانده محترم نيروهوايي ارتش نيز همان حس غروري را به ما داد كه اعلان آمادگي سرلشكر جعفري فرمانده عاشورايي سپاه اسلام براي نبرد نهايي با صهيون ها!!!

و اما اصل مطلب غوغايي بود كه حضرت آقا به پا كرد. رهبري با كياست، شجاعت و سياست داني خبره كه ايمان و تقوايش بر همه محسناتش مي چربد و هيچ چيز را قرباني اخلاق و ايمانش نمي كند.

سخناني كه وقتي خوب مي شنوي مي بيني شباهت زيادي دارد به سخنان رييس جمهور مدبر و ضد سرهنگمان كه دو شب قبل ايراد شده بود!!! البته فقط از نوع معكوسش. هرچه جناب رييس جمهور نقاط قوت ديپلماسيشان دانستند حضرت آقا انها را نفي و در مقابل خط انقلاب دانستند.

رييس جمهور انتقاد پذيرمان مي فرمودند توافق نامه ژنو باعث شد توطئه ايران هراسي دشمن از بين برود!!! يعني يكي از دلايل پذيرش اين توافق نامه! از بين بردن توطئه ايران هراسي دشمنان بوده...!!! اما حضرت آقا در برابر اين سخنان فرمودند :" يك مدّتى دستگاه‌هاى تبليغاتى و سياسى دشمنان ملّت ايران تكيه‌ى خودشان را گذاشتند بر ايجاد ايران‌هراسى - بعضى‌ها اسلام‌هراسى، بعضى‌ها ايران‌هراسى - [ امّا ]محبوبيّت ملّت ايران در ميان ملّتهاى دنيا بيشتر شد. امروز نه فقط آحاد عمومى ملّتها [ بلكه‌] نخبگانِ بى‌غرض دنيا هم همين‌جورند؛ اظهارنظرهايشان را نگاه كنيد، قضاوتشان درباره‌ى ملّت ايران اين است: ملّت بااستقامت، ملّت هوشمند، ملّت صبور؛ با اين چشم نگاه ميكنند به ملّت ايران. سياست ايران‌هراسى آنها امروز اين‌جور نتيجه داده؛ هراس ملّتها از نظام جمهورى اسلامى و ملّت ايران نيست، هراس ملّتها از تسلّط آمريكا است."

رييس جمهور اميدآفرينمان فرمودند اين توافقنامه لرزه براندام تحريم ها انداخت و انشا الله تاثيرات آنرا خواهيد ديد و سال آينده سال خوبي خواهد بود!!!اين يعني توافقانه كه باعث شد از ميلياردها دلار سرمايه بلوكه شده ما امريكا منت بگذارد و حدود 5ميليارد دلار انرا؛ ان هم قسطي آزاد نمايد قطعا باعث رونق اقتصادي خواهد شد. (شايان ذكر است بعد از نتيجه غرور افرين توزيع سبد كالا مندي شرمن مذاكره كننده ارشد امريكا گفت اين غذاهايي كه دولت ايران به مردمش مي دهد از پولي است كه ما به انها داده ايم!!!) اما رهبر گرانقدرمان در برابر اين سخنان و احساس نياز به غرب براي حل مشكلات اقتصادي فرمودند :" وصيه‌ى هميشه‌ى ما به مسئولين است. مشكلات كشور را تنها يك چيز حل ميكند، آن هم عبارت است از نگاه به ظرفيّتهاى درونى - كه اين ظرفيّتها هم بحمداللَّه بسيار است، بى‌شمار است - و استفاده‌ى از اين ظرفيّتها به شكل حكيمانه. خوشبختانه مسئولين اقتصادى دولتى به اين معنا توجّه كرده‌اند، به اين نتيجه رسيده‌اند. راه برطرف كردن مشكلات اقتصادى كشور - حالا اين بخش از مشكلات - نگاه به بيرون نيست، نگاه به برداشتن تحريم دشمن و مانند اينها نيست؛ خوشبختانه مسئولين اقتصادى كشور به اين معنا توجّه كرده‌اند. راه آن اين است كه به درون نگاه كنند؛ ساخت درونى اقتصاد را تقويت كنند؛ اين كار را بنا دارند بكنند و ان‌شاءاللَّه همين است كه پيش خواهد رفت و در اين توفيق پيدا خواهند كرد. به دشمن نميشود چشم دوخت؛ از دشمن نميشود انتظار داشت. آمريكايى‌ها در برخى از اظهارات و لفّاظى‌هايشان ميگويند ما دوست ملّت ايرانيم؛ دروغ ميگويند"

رييس جمهور محبوبمان فرمودند در رابطه با قدرتهاي بزرگ يك تحول عظيم رخ داده است ولي رهبر جانانه ما فرمودند:" استقلال يعنى يك كشورى مداخله‌گر را بشناسد، با آن مقابله كند و در مقابل آن بايستد. استقلال به معناى بداخلاقى كردن با همه‌ى دنيا نيست؛ استقلال به معناى مقابله‌ى با آن قدرتى است كه ميخواهد مداخله كند، ميخواهد دستور بدهد، ميخواهد حيثيّت و شرف يك ملّت را براى منافع خود خرج كند؛ اين معناى استقلال است. دشمن استقلالِ يك ملّت كيست؟ قدرتهاى خارجى، قدرتهاى مداخله‌گر؛ آنها هستند كه از حسّ استقلال در يك كشور واهمه دارند، ميهراسند و سعى ميكنند اين حس را در ملّت، در رهروان و در رهبران و در پيشروان ملّت، تضعيف كنند"

كاش مدبران حقوقدان كمي از همين سرهنگ هاي استقلال طلب ياد مي گرفتند. كاش حقوقدانان منصف مي ديدند كه رهبري بارها از اين سرهنگ هاي دوست داشتني تقدير كرده و اكنون بار ديپلماسي كشور را همين ها به دوش مي كشند.

آقا وزير امور خارجه، جناب پرزيدنت؛ برادران گرامي بفهميد وقتي حضرت آقا مي فرمايد:" مهم اين است كه ملّت ايران بداند كه راز موفّقيّت او ايستادگى است؛ و ملّت ايران بحمداللَّه اين را ميداند؛ مهم اين است كه بداند راه امنيّت او نشان دادن اقتدار ملّى است؛ اقتدار ملّى را نشان بدهند". يعني امنيت نتيجه اقتدار است؛ يعني اگر ميخواهي امنيت داشته باشي قوي باش تا دشمن از تو بترسد. امنيت و عزت نتيجه قدرتمند بودن است نه ديپلماسي لبخند، نه به به و چه چه كردن با مو بِلُند هاي چشم آبي.

جناب ديپلمات مي فهمي از روزي كه دست توافق داده ايد هر منحوس نجسي مي آيد و براي شير بچه هاي ايراني از همه گزينه هاي روزي ميز حرف مي زند و تهديد نظامي هم بيشتر شده و بعد دولت ضد سرهنگ ما هم بودجه وزارت دفاع و سازمان هاي نظامي را كاهش چشم گير مي دهد!!!

آقاي روابط خارجه؛ ببين رهبر عزيزمان دارد مي گويد اگر مي خواهيد ارتباط برقرار كنيد نبينيد با چه كسي ارتباط برقرار مي كنيد ببينيد پشت سر او و در سايه چه كساني ايستاده اند.

آقاي با سواد، مي بينيد قسمتي از سخنان رهبر عزيزمان كه حول منافات نداشتن استقلال طلبي و پيشرفت فرمودند چقدر در تضاد با سخنان ان مشاور كراواتي و غربزده شما يعني جناب سريع القلم است.

ژنرال هاي دولت تدبير دقت كنيد، چندين بار حضرت آقا فرمودند براي بقاي انقلاب بايد مواضع انقلابيتان را صريح و شفاف بگوييد نه در لفافه كه هرجا بتوانيد به نوعي معنا كنيد!!!

كاش بشنوند صاحبان شنوايي!!!

 

آقا جان اين بار هم مثل هميشه كولاك كردي. تو باز هم نشان دادي كه داري جور همه ما را يك تنه مي كشي و قرار هم نيست از آرمان هاي انقلاب راحت دست بكشي. رهبرا تو نشان دادي هرچه گرد پيري بيشتر صورتت را به قمر شب 14 شبيه تر مي كند تو انقلابي تر و گداخته تر مي شوي.

مولا جان گمانم با سوادان فهميدند ما بي سوادهاي منتقد به ننگ نامه از كجا تغذيه مي شويم!!!

شايد ما بي سواد باشيم اما

خوني كه درگ ماست    هديه به رهبر ماست

مرگ بر ضد ولايت فقيه

مرگ بر امريكا

مرگ بر انگليس

مرگ بر اسرائيل

مرگ بر منافق

وعده ما 22بهمن. كف خيابان هاي ايران



قبيله ما....دارودسته شما

حضرت سيدالشهدا(ع) در سال60هجري سخنان زيبا و جامعي در بين خواص جامعه آن روز بيان مي دارند پيرامون اقداماتي كه زمينه ساز حضور حاكم جور و به مذبح رفتن ولي آسماني زمان است. ايشان يكي از دلايل عمده اي كه باعث مي شود مثل يزيدي زمامدار امور شود و مانند حسين(ع) مجبور به ترك مدينه و رفتن به سوي مكه و كوفه مي شود را فرهنگ قبيله اي مردم ان زمان مي دانند.

حضرت ابي عبدلله(ع) در توضيح فرهنگ قبليه اي مي فرمايند: " يعني اگر اشتباهي از فرد يا گروهي خارج از قبيله اي سر زد،خصوصاً كساني كه با آنها خصومتي داري، داد و بيداد راه بياندازي و همه چيز را به هم بريزي و مدام سرزنش نمايي اما اگر همان اشتباه از فردي سر زند كه عضو خانواده و حزب و گروه و قبيله خودت است چيزي نگويي بلكه حمايت هم بكني و توجيه نمايي" اين نوع رفتارهايي در مقوله امور فرهنگي، اجتماعي و سياسي در بيان امام معصوم(ع) مي تواند زمينه ساز بروز حكومت يك ديكتاتور خطرناك و مرتجع چون يزيد و به شهادت رسيدن انسان كاملي چون زاده زهرا(س) باشد.

امروز هم در عالم سياست خودمان اينگونه رفتارها را بي اندازه مي بينيم. به بهانه كار تشكيلاتي و حفظ  و دوام خود در قدرت همه چيز زير پا گذاشته مي شود تا فرهنگ قبيله اي و حزبي حفظ شود. حتي آنجايي كه مي داند فردي از قبيله دارد اشتباه مي كند بازهم طرف او را مي گيرد، آنهم اشتباهي كه همين چند صباح پيش با قبيله همسايه به خاطر انجامش يك جنگ حسابي رفته!!!

من بسيار متعجبم از قدرت رسانه اي و آن سياست ماكياوليستي اين دولت. آدمهايي كه خوب كار خودشان را بلدند، البته نه در زمينه ان چيزي كه بايد بلد باشند بلكه كارشان را بلدند در حفظ روحيه  قبيله اي!!!

دولت قبل كه بود. هر روز اورا به ديكتاتوري و منتقد ستيزي متهم مي كردند؛؛؛ اما اكنون خودشان بعد از 6ماه با افتخار بايد بگويند از 4روزنامه شكايت كرده اند. چندين نشريه و سايت منتقد را مورد پيگرد قرار داده اند. چندين سايت يا روزنامه يا منتقد را به آستانه تعطيلي و سكوت كشانده اند. مدام به منتقدين با هر زباني توهين مي كنند. همين امروز رييس جمهور محترم و آزادانديش، منتقدين را بي سواد خطاب كرد!!!  اينها همان كساني بودند كه سكوت احمدي ن‍ژاد در برابر تخريب ها و دروغ پردازي هاي روزنامه هاي خودشان را نمي ديدند ، همين ها بودند كه مدام او را به اقدامات كور كننده ضد منتقدين متهم مي كردند. البته رييس جمهور در بعضي جاها مدام از انتقاد كردن حمايت مي كند اما در حرف!!!

آنها مي گويند انقدر بگو تا باور كنند آن گفته ات را و در حالي كه تلقين مي كني تا باور كنند گفته هايت را آن طور كه مي خواهي عمل كن!!! مي گويند خط ما خط ولايت فقيه!!! اما هرچه حضرت آقا گفت اينها درعمل، خلافش را ثابت كردند. انها مدام به جامعه خصوصا روشن فكران پالس مي فرستند كه گفته هارا نبينيد بلكه عمل را ببينيد!!! و انها در عمل دقيقاً ضد شعارها انجام مي دهند.

دولت قبل كه بود مي گفتند يارانه دادن گداپروري است، مي گفتند عيدانه احمدي ن‍ژاد گدا پروري است، مي گفتند احمدي نژاد به مردم براي راي سيب زميني داده !!! مي گفتند مردمي كه دور احمدي نژاد در سفرهاي استاني مي گردند مانند دلفين هايي هستند كه از گرسنگي براي ذره اي غذا به آسمان مي پرند، مي گفتند تو آبروي مارا برده اي، مي گفتند تو براي ايران عزت نذاشته اي...

اما حالا كه نوبت خودشان شده؛ نوبت مدبران با تجربه، ببينيد. 6ماه است مردم را با سبد كالا سر كار دارند. جناب پرزيدنت مي فرمودند ما تا پايان سال 2سبد كالا خواهيم داد، اما حالا مي گويند مردم اين سبد را تا پايان سال فرصت دارند بگيرند!!!

اين سبد كالا با همه ننگ و زجري كه به مردم روا مي دارد گداپروري نيست اما يارانه عزتمندانه احمدي نژاد گداپروري بود. اين گدا پروري نيست چون توسط قبيله خودشان انجام مي شود. ساعتها در سرما داخل صف بايستند مردم براي 2مرغ (آنهم از نوع تركيه اي كه معلوم نيست سودش در جيب چه كسي مي رود) ، 24تخم مرغ،10كيلو برنج هندي باقي مانده ته انبار ها(همان برنج هايي كه زمان احمدي نژاد مي گفتند سمي و شيميايي است!!!)، پنير و روغن!!! مردم را براي اينها ساعت ها در سرما نگه داشتند و حالا مي گويند منتقدين اين عمل، رفاه مردم را نمي خواهند!!!

نه برادر جان رفاه خوب است، كمك خوب است اما نه به اين ننگي، پس كو تدبيري كه مي گفتيد. مثلا اگر مي خواستيد به خانواده هاي تحت پوشش كميته امداد كمك كنيد بايد حتما انها را به صف كنيد؟؟؟ آيا بهتر نبود مي داديد به خود كميته امداد تا بين افراد تحت پوششَش تقسيم كنند (نه اونطوري شايد همه چيز به اسم كميته امداد تموم مي شد و نميشد شعار داد) تا جايي كه منتجب نيا قائم مقام كروبي در حزب ضاله اعتماد ملي مي فرمايند اين مشكلات ناشي از بي فرهنگي مردم است نه بي تدبيري دولت!!! حالا فرض كنيد همين كار در دولت احمدي نژاد رخ مي داد؛؛؛ بي چاره مي كردند دولتش را!!!  زمان احمدي نژاد مرغ با فتنه همين بي معرفت ها كمياب شد؛ مرغ با قيمت دولتي پخش شد و مردم داخل صف مي ايستادند، صف هايي به مراتب كوچك تر و كم هزينه تر از اين صف هاي سبد؛ يادتان هست چه بر سر احمدي نژاد اوردند كه تو عزت ايراني ها را به باد دادي؛؛؛ حالا كه نوبت خودشان شده، عيبي ندارد با سكوت همه چيز حل مي شود!!!و حتي پر وريي را به انجا رسانده اند كه مي گويند اين صف ها نشانه بي تدبيري دولت قبل است!!! جالب تر انكه نوبخت معاون رييس جمهور در مجلس در پاسخ به سوال كوچك زاده درباره منبع هزينه كِردِ اين سبد مي گويد از محل اعتبارات متفرقه بودجه (92 كه احمدي نژاد برايشان به ياد گار گذاشته)!!!

احمدي نژاد بزرگترين طرح ها را انجام داد بدون هيچ هتك حرمتي، كارتي كردن سوخت، هدفمندي يارانه ها با ان همه زير ساخت و حالا مدبران دارند به نام خود تمام مي كنند همه چيز را!!!

احمدي نژاد در دوربان آفريقاي جنوبي عليه صهيون ها حرف زد و گل كاشت، يك صهيون اجير شده به او توهين كرد و گوجه پرت كرد، آقايان داد و فغان راه انداختند كه تو آبروي مارا بردي در دنيا اما حالا خودشان با ديپلماسي لبخند چنان زبان رييس جمهور آمريكا و ديگر غربي ها را دراز كرده اند كه هر ننه قمر بي پدر و مادري در دنيا قد راست مي كند و مارا تهديد  نظامي مي كند!!! آمريكا كه ديگر كار را از اين چيزها گذرانده!!! جاسوسان غربي در لباس بازرس مي ايند و در برابر چشمان اشك بار مهندسان ايراني همه داشته هاي هسته اي مان را پلمپ مي كنند در حالي كه با پوزخند هاشان همه را مسخره مي كنند و اين از نظر مدبران يعني عزت!!!

زمانِ ان مرد كه رفته، امريكا جرات نداشت دهان به تهديد باز كند، همين كه گزافه اي مي گفت چند سيلي ميخورد اما حالا به اسم حفظ عزت هر مزخرف و خزعبلي كه مي خواهندعليه ما مي گويند و مارا تحقير مي كنند در عوض آن آقاي هميشه خندان با ريش پروفسوريش مي گويد عيبي ندارد اين حرفها مصرف داخلي دارد!!! مهم عمل انهاست!!! خوب بنده خدا از كوزه همان برون تراود كه دراوست. اگر شما فكر مي كنيد مي توانيد جاي صهيون ها را در دل آمريكايي ها بگيريد سخت در اشتباهيد....

اگر احمدي نژاد به ديدن جانبازان، فقرا، مستضعفان و مظلومان مي رفت. اگر به ديدن ايتام مي رفت و با انها هم سفره مي شد اينها نامش پوپوليست گرايي بود اما اگر آقاي روحاني به ديدن جانبازان برود مي شود وطن پرستي و تعهد!!!

اگر احمدي نژاد مي خواست از زندان ها ديدار كند مي گفتند، همين ها مي گفتند؛ مي گفتند: دخالت در كار قوه مستقل نكن، مي گفتند ديكتاتوري است اما حالا هركدامشان از سويي نواي آزادي سران فتنه را سر مي دهند و اين دخالت نيست!!!

اگر  صادق محصولي با 115ميليارد تومان سرمايه وزير شد هزار داد و بيداد كرند كه فئودال ها امدند اما حالا كه نوبت خودشان است وزير صنعتشان ثروتي 9برابر محصولي دارد اما حالا همه ساكتند و مي گويند مگر ثروتمند بودن بد است!!!

 گوجه فرنگي گران مي شد، همه روزنامه ها تيتر مي كردند و فشار ها آغاز مي شد اما ناگهان هزينه يك امتياز برق از 200.000 تومان رسيد به 1.500.000 تومان و 5برابر تا8برابر شد عيبي ندارد همه ساكتند، چرا؟؟؟ چون دولت مدبران است.

احمدي نژاد گفت بايد جمعيت ايران 120.000.000 نفرشود ومسخره اش كردند، وقتي آقا فرمود بايد زادوولد بيشتر شود همه ساكت شدند اما حالا كه دوستان امده اند مي گويند ما در خط رهبريم اما مرخصي زايمان زنان شاغل و تمهيداتي كه دولت قبل براي زنان سنجيده بود را لغو كردند و هنوز هيچ كاري  هيچ قانوني براي عمل به اين خواست رهبري انجام نداده اند!!!

زمان احمدي نژاد فشار گاز در زمستان كم ميشد دوستان دنيا را كر مي كردند اما حالا در گيلان و شهركرد فاجعه انساني در حال رخ دادن است اما همه ساكتند، انقدر ساكت كه فرمانده سپاه خودش امد وسط و به نيروهاي تحت امرش دستور كمك به حل مشكل داد.برف در گيلان بحران ايجاد كرده، برق قطع شده،گاز قطع شده، آب قطع شده و دوستان به منتقدان مي گويند بي سواد!!! اگر احمدي نژاد آنهمه پست پمپاژ گاز در همين 8سالش ايجاد نمي كرد مي ديديم كه در اين سرما گاز قم و سمنان قطع مي شد چه برسد به نقاط پاياني لوله ها مثل بيرجند،شهركرد،اروميه...

آن مرد كه هلوكاست را، يعني مهمترين پايه مشروعيت غرب را زيركانه به چالش كشيد با هزار طعنه و تمسخر رفت اما اين ديپلمات مدعي كه امده حالا هرجا مي نشيند بر هلوكاست صحه مي گذارد. خوب نتيجه اش چه شد،عزيز شديد؟ از شما خوششان آمد؟ چه نفعي در بر داشت جز غم و ناراحتي دشمنان صهيون!!!

زمان احمدي نژاد همه ميگفتند مرتضي حيدري نمايشي كار مي كند اما حالا كه مجري هارا خودن هاد رياست جمهوري انتخاب مي كند كه فقط برايش به به و چه چه كنند همه ساكتند

خدايا ما چه كنيم با اين فرهنگ وحشتناك قبيله گرايي. خدايا ما چه كنيم با اين جهالتي كه محاصره مان كرده .

خدايا جواب تاريخ را فردا چه بدهيم كه ما بوديم، زنده بوديم اما امدند و به رهبرمان صلح با آمريكارا تحميل كردند.

علي(ع) كه علي(ع) بود وقتي جامعه خطايي را مي خواست تسليم امرشان مي شد. زماني كه حكميت خواستند او مجبور به تسليم شد، حالا از سيدعلي زمانه ما انتظار معجزه داريد!!!

آمد و گفت، در 19دي گفت كه براي پيروزي بر مشكلات نياز به نصرت الهي داريد و نصرت الهي بسته به همت خودشما دارد. خدايا ما در محاصره شعارها گير كرده ايم. انقدر فضا را خفقان اميز كرده اند كه كسي جرات حرف زدن نكند.

يك لينك محشر

يك كليپ زيبا

 

دهه فجر بر فجرآفرينان مدبر مبارك!!!


پي نوشت:

اين مقاله هرگز دنبال دفاع از اشتباهات احمدي نژاد و توجيه بعضي خطاهاي او نيست اما در هر صورت او اينچنين اشتباهاتي نمي كرد

صداي بي صداها

براي حامد

 

براي حامدي كه خودش را صداي بي صداها مي داند و چقدر هم درست مي داند

صداي بي صداها!!!

چند سالي مي شود كه خواننده اي انقلابي،خوش صدا، متعهد و ارزشي به عرصه امده كه هنرش، كه موسيقي و صدايش، ابزار كاسبي و كسب درآمدش نيست. او مي خواند براي اعتقاداتش، براي وطنش، براي دينش، براي انقلابش، براي انجايي كه از همه امكانات ان رشد كرده و به اينجا رسيده.

حامد زماني؛ حامدي كه در زمان خودش با هنرش به عرصه مي آيد. صداي خوب او و اشعار قوي شاعران انقلابي دست به دست هم داده كه امروز همه حامد زماني را بشناسند.

بالاخره بعد از 36 سال كه از انقلاب اسلامي گذشت، يك خواننده انقلابي هم به رسم حماسه خوانان اول انقلاب پيدا شد. امسال دهه فجر غير از خوانده شده هاي زيبا و حماسي رضا رويگري و استاد قره باغي ، مرگ بر امريكاي حامد هم هست!!!

بعد از سالها، انقلابي ها، حزب الهي ها ، دوستداران انقلاب و ميهن هم يك نماينده خوش صدا پيدا كردند كه بيايد حرفشان را با هنر بزند. حامد دارد در ميانه ميداني بس مخوف يك تنه جهاد مي كند. خسته نباشد ان حنجره اي كه براي حسين(ع) مي خواند و به عشق زهرا(س).

حامد بر خلاف انهايي كه فقط وقت محرم ان هم با غنا و لهو لعب براي حسين مي خوانند. ان هم نه حسين ابن علي(ع)، حسيني كه هم سلك خودشان است. حسيني كه در ترانه هاي اين و ان نشانمان دادند به درد همان پارتي هاي دوستان ميخورد.

اما حامد،، چقدر زيبا گفت. وقتي كه توضيح داد درهمين كار گزينه هاي روي ميز هروقت به نام حسين(ع) مي رسيم موسيقي متن قطع مي شود و فقط صداي خواننده است. به حرمت حسين(ع) موسيقي قطع مي شود اما بعضي ها...

حامد جان مباركت باشد صداي نازنينت كه براي انقلاب و حسين فاطمه مي خواند. يادت باشد حنجري كه از خوانده هايش نائب امام و رهبر عزيزمان تقدير كند بدجور بوسيدني است.

اين روزها باز هم مثل هميشه جريان روشنفكرمآب و نان خور غرب شروع كرده به واق واق عليه حامد!!!

جرم حامد اين است كه براي معشوقه خيالي و دوست دختر فانتزيش نمي خواند، اوبراي شهدا مي خواند. آن يكي از شهريار فوتبال با چند ميليارد حقوق ساليانه مي خواند و حامد براي شهيد شهرياري كه غني سازي 20درصد آورد و آخر كار هم مزدش را با شهادت گرفت. حامد براي دل مادر شهيد مي خواند، حامد براي خس خس نفس هاي جانبازي مي خواند كه هنوز آرمانش آزادي قدس است. حامد براي همان قطع نخاعي مي خواند كه ميگفت راه قدس از كرب وبلا مي گذرد اما شلمچه نتوانست از پاهايش دل بكند، حامد زماني كه همه براي حوري وشانِ برهنه رو مي خواندند براي آرميتا خواند، براي عليرضا، براي حس پايداري...

زماني كه آن وحشي قلاده دريده به هادي (ع) آل محمد(ص) جسارتي مشمئز كننده كرد، اين حامد بود كه يك تنه به ميان امد و براي سر نجسش جايزه گذاشت و بعد هم براي آل البيت خواند؛ براي پيامبر خوبيها، براي سيدالشهدا، براي مولا علي(ع)، براي مادر سادات، براي امام رضا(ع).

او براي وطن مي خواند. اشعاري كه مي خواند انطباق عجيبي با خواسته هاي امام و رهبر دارد. حالا ديگراني كه تا بالاي دهان از اين مملكت خورده اند و نمك دان شكسته اند اورا به باد تمسخر گرفته اند.

نگران نباش حامد، حامد زماني. تو زماني غريب بودي اما الان خوب فهميدي كجا قرار داري.

حامد وقتي بالاي وبت جاي بسمه تعالي نوشتي به نام مدير برنامه هايم!!! فهميدم شجاعتت از توكل بي اندازه ات هست.

حالا روشنفكران بي هنر به تو مي گويند مواجب بگير، به تو مي گويند ضد هنر، به تو مي گويند حكومتي!!! بگذار بگويند!!!

مگر به دعبل، مگر به فَرَزدَق نمي گفتند، مي گفتند.  بگذار به تو هم بگويند.

آقايان روشنفكري كه فكر مي كنند فقط خودشان مي فهمند، فكر ميكنند فقط خودشان درست مي فهمند. بي هنراني كه دلشان مي خواهد فقط متفاوت باشند. ميلياردها تومان از پول بيت المال اين مملكت را به دندان كشيدند اما يك كلام در دفاع از ارمانهاي اين مملكت نگفتند. فكر مي كنند هنر يعني اين كه با همه فرق داشته باشند. آدمهايي كه از بس گفته اند هنرمندان حسي هستند احساس مي كنند فقط خودشان حس دارند و حس مي فهمند. براي دوست دختر فري چش قشنگ حاضرند بخوانند اما براي مادر5شهيد دهانشان بسته است. اينها حامد جان؛ همان هايي هستند كه دلشان ميخواهد فقط تشويق شوند، فقط برايشان دست بزني و انهارا با دست نشان دهي. فكر مي كنند روشنفكري يعني هميشه ساز مخالف زدن، فكر ميكنند روشنفكر يعني ليبرال بودن و ضد قداست گرايي. حالا همان هايي كه اگر بخواهي براي 8تا صفر جلو قرارداشان ده درصد ماليات بگيري به زمين و زمان فحش مي دهند به حامد زماني مي گويند مواجب بگير. حامدي كه خودش، خوانده هايش را در فضاي وب منتشر مي كند تا همه استفاده كنند. ميتوانست آلبوم بدهد تا درامد كسب كند اما وقتي براي عشقش مي خواند ميشود اينگونه!!!

آن متحجران خشك مغزي كه به همه،  آنهم به بهانه روشنفكري توهين مي كنند و كسي هم حق ندارد بگويد چرا و مدام ميگويند هنرمند بايد آزاد باشد . حالا به خودشان از 70طرف افتاده اند به پروپاچه حامد زماني!!! اگر انتقاد كنند حق شان است چون ازادي انديشه وجود دارد اما اگر به انها معترض شوي محكوم مي شوي به تفتيش عقايد!!!

يك روز محمود كريمي و يك روز حامد زماني.

حسادت بيچاره مي كند ادمها را.

حامد مقاومت كن. از ما براي صدايت فقط يك دعا بر مي آيد كه دريغ نداريم. تا انتها در خط امام و انقلاب بمان. از انگ هاي اين و ان نهراس كه ريشه اش فقط در حسادت و كم رنگ بودن ايمان آقايان است.

اگر امثال مخملباف يا  قبادي تام وجري بسازند دوستان هنردوست به به و چه چه مي كنند اما اگر فرج الله سلحشور يوسف پيامبر(ع) بسازد، كاري نكرده!!! اگر آن پيمان معادي خائن برود با زن اروپايي زشت ترين عكس هارا بگيرد و در نقش يك تروريست مسلمان بازي كند  او هنرمند واقعي است اما اگر علي رام نورايي در قلاده هاي طلا نقش جاسوس انگلستان را به بهترين شيوه بازي كند بايد از زني بي حيا در خيابان سيلي بخورد، آن هم زني هنرمند!!! اگر كميايي با ان نگاه خاكستري و مسخره اش فيلم فارسي بسازد و فتنه را زير سوال ببرد كوهي از هنر ساخته اما اگر كارگردان كار اولي بوشهري فيلم زيباي تنهاي تنهاي تنهارا در دفاع از فعاليت هاي هسته اي بسازد شانسي بوده!!! كيومرث پور احمد اگر از بي بي سي دفاع كند روشنفكر است اما اگر فيلمي با مضمون دفاع مقدس انهم مثل اتوبوس شب را بسازد عقب مانده مي شود. ابراهيم حاتمي كيا اگر گزارش يك جشن را بسازد ته روشنفكر است اما اگر به مهاجر، به آژانس شيشه اي بنازد مي شود جهان سومي!!! اصغر فرهادي اگر بيايد همه ارزشهاي مارا در فيلمهايش به بازي بگيرد و به خانواده هاي ايراني توهين كند خودش هنري است بي بديل اما سيد داوود ميرباقري به جرم شركت در جشنواره عمار محكوم به سرزنش است.!!! فيلم بي سر و ته پل چوبي بسيار زيبا و هنري ساخته شده هرچند تعداد تماشاگرانش به 100.000نفر هم نمي رسد اما اخراجي ها عوامانه و مسخره است حتي اگر ميلياردها بفروشد و صد ها هزار بيننده داشته باشد. اين واقعيت هاي عصر روشنفكري است.


عصري كه روشنفكرهايش، هنرمندانش معامله مي كنند!!! معامله مي كنند سر عزت و شرف. تازه فهميديم چطور اصغر فرهادي اسكار گرفت و روشنفكران جامعه را رو سپيد كرد. حتما خبر شديد؟؟؟ تهيه كننده مطرح امريكا گفت ايراني ها گفتند ما اجازه مي دهيم در ايران فيلم ضد ايراني آرگو را بسازيد شما هم اصغر سينماي مارا اسكار دهيد!!! اگر اصغر خان راست مي گويد دوباره اسكار بگيرد!!! او بعد از ساخت فيلم گذشته و فروش وحشتناك پايين ان متوجه شد باز هم بايد بيايد در ايران!!!

معامله كردند روشنفكران، عزتشان را با پز روشنفكري. اگر بيايي مثل حيوان برهنه شوي و با مرد امريكايي به عنوان نماد زن ايراني روي تخت خواب غلط بزني و شهوت نمايش دهي آزاد انديشي و مي شوي گل شيفته!!! اما اگر استاد علي نصيريان شوي تا با بازي در شكارچي شنبه براي هميشه به امريكا ممنوع الورود شود و از ديدن فرزندانش محروم، كاري نكرده اي.

حامد زماني، منتقدان روشنفكر تو اين سابقه را دارند پس غم نخور كه در مسلك انان عزت و شرف معنايي ندارد. گاهي كسي تخصصي نقد مي كند حرفش روي چشم، اما فحش وتوهين!!! اينها فقط در شان همان روشنفكران كلاه كج است.

اينهايي كه امروز تو را به تحجر محكوم ميكنند زماني اويني را به ليبراليسم محكوم مي كردند. همين سيد محمد خاتمي كه در دهه شصت وزير فرهنگ بود به جرم ليبراليسم فرهنگي بيچاره كرد آويني را، آما اخرش آقا سيد مرتضي شد سيد شهيدان اهل قلم و سيد محمد خاتمي شد هم پياله با جورج سورس و محبوب دلهاي متقلبان!!! 

انها هميشه دروغ مي گفتند. آنها باورشان دروغ است. جريان روشنفكري كاري كرد كه مثل مخملبافي از فيلم تحسين شده توبه نصوح برسد به فيلم سكس مورچه گان و مستند توهين اميز به رهبر عزيزمان!!! هرچند همان زمان هم آويني دستش را خوانده بود. آويني در خشت ديوار ديده بود كه روشنفكري در دهه 80 چه بر سر امثال نوري زاده و مخملباف مي اورد و چون فهميده بود؛ بايد بايكوت ميشد و البته شد!!! آنهم به دست علمداران مدعي آزادي انديشه!!!

دلم از اين جريان روشنفكري مملو در قشر مثلا هنري به هم ميخورد. اگر خواننده هاي مستهجن گروه سگ هاي زرد در آمريكا كشته شوند اينجا وزارت خانه برايشان خرج مي كند چون روشنفكر هستند و هنر ارزشي و غير ارزشي نمي شناسند اما اگر احمد عزيزي روي تخت بيمارستان جان هم به دهد به جرم اينكه برايا نقلاب شعر گفته بايد به او كاري نگيرند!!!

اگر محمود سريع القلم باشي و بگويي بايد سر تا پا غربي شويم ميشوي آزاد انديش و روشن فكر اما اگر مثل ان مرد باشي كه مي گقت ما مي توانيم، خائني مثل تاجزاده به او مي گويذ محمد افغان!!!

مافياي هنر و جريان روشنفكري نميتواند ببيند كسي از ميان هنرمندان هم هنر دارد و هم انقلاب را دوست دارد!!!

 


 

پي نوشت:

دلم ميخواهد اينجا يادي بكنم از هنرمند انقلابي و ارزشمند شهرمان جناب محمد آقاي كارگر كه يكي از بهترين كاريكاتوريست هاي ايران است اما با آنكه زندگيش سخت مي چرخد بازهم برايا نقلاب قلم ميزند و كاريكاتورهايش همه در مسير امام و انقلاب است. محمدجان خدا ياورت باشد.

 

و خدايي كه خدايي مي كند

يك روز از سي ام ديماه 92گذشت

حالا امروز همه خوشحالند

دولت ما شادمان است

دولت ايالات متحده خوشحال است

صهيون ها البته به حرمت عزاي آن قصاب وحشي خنده شان را قورت مي دهند.

سعودي ها اگر مشكل سوريه نبود الان قهقهه مي زدند اما در دل لبخند بر لب دارند.

اتحاديه اروپا براي اشتون گلريزان گرفته است

دنيا دارد به ريش خاوير سولانا مي خندد!!! او اندازه اين عجوزه مو زنگ زده عرضه نداشت

كائنات را نميدانم اما آن پايين ها  زير پل صراط همه جشن دارند.

امروز، امروزِ امروز كه نه، يك روز قبل آنكه صد روز آقاي حقوقدان بشود  ما با شيطان به توافق رسيده ايم!!!

بازي حالا شروع شده. بازي برد ؛؛؛ برد.  ببين چقدر خوب

افراطي ها رفتند و حالا اعتداليون ميخواهند با شيطان بزرگ برد برد بازي كنند.

قرار است هم امريكا پيروز شود، هم ما!!!

قرار است هم خداوند لبخند بر لب داشته باشد، هم ابليس

براي هميشه جنگ خير و شر تمام شد. خير و شر به توافق رسيدند

رنگ امسال  خاكستري است.

دايي شهيدم، خداحافظ. تو اشتباه كردي خون دادي. تو هم افراطي بودي. اگر اهل اعتدال مي بودي همان روزها تن به مذاكره مي دادي.

عمو علي مهربانم، با ان خنده هاي شيريني كه هميشه بر لبت نقش داشته و خواهد داشت. خداحافظ. تو اشتباه كردي. كاش انروز به جاي نبرد با تانكها. قايقي مي ساختي با پرچم سفيد !!! در همان دجله، در همان هورالعظيم شنا ميكردي . ما افراطي گيري را از شما به ارث برده ايم.

دايي جان، عمو جان. بازهم بايد تنها باشيد. باز هم بايد مثل آن دو روزي كه كنار هم ، غرق به خون. در امبولانس خوابيده بوديد و پدرم به سرعت داشت برادر و پسر خاله اش را مي اورد براي طواف خاندان، بازهم بايد مثل همان دو روز تنها دست به گردنهم كنيد و تنها باشيد. ما باز هم بازي را باختيم!!!

حتي 21روز هم نتوانستيم عزت را حفظ كنيم، 9دي كولاك كرديم و 30 دي شديم مرداب!!!

من شك ندارم براي كمرنگ كردن اثر 9دي، 19دي،26دي، گفتند ننگ 30دي را هم به حافظه ايراني ها بسپاريم.

ديروز همه جا چراغاني بود، جز شلمچه، جز هورالهويزه، همه جا جشن بود، از كاخ اليزه بگير تا كاخ سفيد، از رياض تا قلب حيفا، اما اينجا ، بيرجند، بالاتر از ميدان جانبازان، كنار مزار شهداي گمنام عزاداري بود!!!

ما كه نديديم اما انگار سر در خانه شهرياري بيرق سياه علم كرده اند. باز هم محرم رسيده!!!

ما كه جرات ديدن نداريم اما مي گويند عليرضا سر را تراشيده و اماده سربازي شده!!!

ما كه خجالت زده ايم اما مي گويند آرميتا، رو به بهشت زهرا كرده است!!!

تحليل و بيان ماوقع كار ما نيست، اما مي گويند آقا سر در چاه برده!!!

ما كه مرد نيستيم اما مي گويند رفت و امد ها بين حسينيه امام خميني(ره) و جمكران زياد شده!!!

ما كه لايق نيستيم اما مي گويند عاشقان اشك ها را گذاشته اند براي پايان سال و نخلستان هاي آبادان!!!

ما امسال راهيان نورمان سمت نطنز است، راستي اسمش چه بود؟؟؟ همين كه ديروز غربيها دهانش را با تسمه هاي زرد دوختند!!!

نه سانتريفوژ را نمي گويم،!!! خدايا چه بود؛ نامش خاطرم نيست!!!

يادم امد، ديروز سايت مصطفي احمدي روشن هم پلمپ شد!!!

بگذار ديپلمات هاي حقوقدان هم ترك تازي كنند، بگذار پروفسورهاي ريش نما كارشان را بكنند، بگذار بنشينند و براي مولاي ما مكر كنند، ما پشت مان قرص است!!!

ما ساكتيم تا انروزي كه مقتدايمان بازهم محراب نماز جمعه را معطر به عطر جمكران كند!!!

يادتان كه هست، 29خرداد88 . انروزي كه مولاي ما براي دفع فتنه امريكايي به عالم نشان داد پشتش به دم كه گرم است!!!

آقاي ضد سرهنگ، مراقب باش كه اين جاده خطر بسيار دارد. برو همه اكسير ها را اكسيد كن. مغزدانشمندان را چه ميكني!!!

ما صبرمان زياد است. آمريكا انروزي هم كه هيچ نداشتيم و حتي سيم خاردار را هم كره شمالي به ما مي داد تحريم مان داشت، حالا هم به بهانه هسته اي!!!

تو هرچه باشي از بني صدر بدتر نيستي، فقط اين را بدان جاده ولايت، جاده غيرتمندان ايراني لغزنده است به خون شهدا!!!

دولت و دولتمردان خاتمي را بياور جلو چشمانت و ببين بسياري از آقايان را كه حالا براي تكه استخواني كه دست نجس صهيون جلوشان بندازد بايد دم به دقيقه واق واق كنند و كاسه ليسي، انها همه زماني سوداها در ذهن داشتند اما خون شهدا آواره شان كرد.

البته ديروز خنده آقاي خندان تبديل شد به اخم انگار دوستان امريكايي ايشان را به ژنو 2مربوط به سوريه راه نداده اند. دكتر جواد صبور باش، سوريه را لازم داريم تا در دور دوم مذاكرات بفروشيم. هنوز نوبيت حراج بشار اسد و سيد حسن نصرلله نرسيده؛ آسيا به نوبت!!!

مردم بايد مقاومت ياد بگيريم.

باز هم بايد دست به دعا برداريم كه امام صادق فرمود:

الدعا انفذ من السنان

 

بعدالتحرير:

اين فقط يك دردودل بود، دلم پر بود. تحليل ها را گذاشته ام براي اهلش. هرچند لينك هاي مفدي در همين پست هست. جاي شما باشم اين كليپي كه براي دانلود گذاشته ام را حتماً دانلود ميكنم.

اه اين سايت حتما مراجعه كنيد