والضالين...

امروز بعد دقيقا 4روز مشكل سيستمم حل شد و برام بلگفارو باز كرد. كارشناس شركت سرويس دهنده اينترنتم گفت سايت، آي پي شما رو قفل كرده(به قول بعضيا بلاك) كرده. در هر صورت امشب رفع فيلتر شد.

امروز 24دي ماه سالروز انتخاب رهبر عزيز انقلاب به امامت جمعه تهران بود. مقام و منصبي كه بعد از مرحوم آيت الله طالقاني الحق به بهترين كس رسيد در حالي كه خيلي ها براي اين پست دندان تيز كرده بودند و چون به ان هم نرسيدند به يك عمر انقلابي گري پشت كردند. اسامي مشهوري كه وقتي سوابقشان را مي بيني تعجب مي كني. اما شيطان است و كارش را خوب بلد است.

تاريخ را كه نگاه مي كني پر است از جاپاي لرزان بزرگاني كه زماني نامشان لرزه بر اندام دشمن مي انداخت اما آهسته آهسته عشق قدرت لرزه بر اقدامشان انداخت و اخرش هم؛؛؛ والضالين!!!

مرجع تقليدي كه يك عمر مثلا انقلابي بود ناگهان حكم قتل و مهدورالدم بودن امام خميني(ره) را داد و عامل اجرا هم شد همان جانوري كه اتفاقا در برگشت امام از پاريس كنار امام نشسته بود!!!عالمي كه زحمت كشيده بود، زندان كشيده بود، اما بصيرت نداشت، محاصره شد و مثلا جلو امام ايستاد و گفت تو انقلابي نيستي، خانه اش شد خانه منافقان در حالي كه امام خميني(ره) اورا ثمره عمرش مي دانست آخرش هم بعد عمري كه محاسن در اسلام سپيد كرده بود زير تابوتش دختركان بزك كرده و دست در دست پسركان بي غيرت كف مي زندو و سوت و به حرم عمه سادات اهانت مي كردند. اين شد اخر و عاقبت عالمي كه جلو ولايت ايستاد!!! والضالين!!!

نميدانم اين خط ولايت چه دارد كه هر كه با ان درافتاد ورافتاد حتي اگر زبير سيف الاسلام بود و هر كه با ان دراميخت به عرش اعلا رسيد حتي اگر ميثم تمار بود، حتي اگر جوان كشاورز و نداري در كوره روستايي بود و اخرش شد شهيد؛ اهدناالصراط المستقيم!!!

19دي امسال هم مثل هرسال آقا و مقتداي انقلابي مان با مردم شريف قم ديدار داشت. ديدار داشت تا غم دل بگشايد، ديدار داشت تا از حركت عظيم 19دي 56مردم قم بگويد

امسال آقا 25دقيقه صحبت كرد،اما اين دقايق مملو بود از غم و ناراحتي. سخنراني امسال19دي رنگ و بوي هميشه را نداشت. چين و چروك هاي صورت آقا بيشتر شده بود. امسال حضرت آقا از زاويه ديگري به جريان 19دي قم نگاه كرد

 

اصل مطلب:

هميشه حضرت آقا با حركت انقلابي قمي ها به محاجه با دشمنان مي پرداخت، اما امسال آقا با بيان خاطرات آن روزها سعي كرد حزب الهي ها و انقلابي ها را به تكاپو بيندازدواينبار روي صحبتش با ما بود.

آنجا كه آقا از شرايط نصرت الهي گفت، آنجا كه فرمود:"نصرت الهي كه خداوند در قرآن آنرا حقي بر عهده خود نسبت به مومنين مي داند زماني به وقوع مي پيوندد كه اولا روزنه اي براي اميد وجود نداشته باشد و مومنين هم بايد ايمان درست داشته باشند، بر آن ايمان درست راسخ باشند؛ در آن ايمان درست و راسخ ، استقامت بورزند و همراه آن استقامت، بصيرت داشته باشند" اينجا نصرت الهي شامل حال امت ها مي شود.

آقا دارد به امثال آن حزب الهي هايي كه نااميد شده اند و مدام مي گويند چرا خداوند كاري نمي كند، تشر مي زند كه اگر نصرتي رخ نمي دهد مشكل از خدا نيست مشكل از جاي ديگري است؛؛؛ والضالين!!!

دلم مي خواست داد بزنم، زار بزنم آنجا كه حضرت ماه فرمود:" اينهايى كه پيروز نميشوند، يكى از اينها را ندارند: يا ايمان نيست، يا ايمانِ درست نيست، يا استقامت نيست، يا بصيرت نيست؛ در نيمهراه بار را بر زمين گذاشتن است؛ طبعاً به نتيجه نميرسند. ملّت ايران اين شرايط را فراهم كرد؛ ايمان او درست بود، چون راهنماى او راهنماى صادقى بود، راهنماى ماهر و خبيرى بود؛ يك فقيه آگاه به مسائل جهان، و بريدهى از مطامع و منافع مادّى شخصى، و آگاه به كتاب و سنّت؛ راه را به مردم نشان ميداد، مردم هم با بصيرت حركت كردند؛ فهميدند كه چه كار بايد بكنند؛ آن كار را انجام دادند، وَ كانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنينَ؛ حالا هم همينجور است."

مي بينيد چقدر زيبا دارد دلايل شكست ما حزب الهي ها را مي گويد، مي بينيد دارد مانند امامي مهربان گوشزد مي كند كه نصرت الهي همينجور راحت شامل افراد نمي شود اما مهمتر از همه آقا مي فرمايد مردم در انقلاب پيروز شدند و نصرت الهي شامل حالشان شد چون غير از ان صفات رهبري داشتند با اين اوصاف : 1- صادق 2- ماهر و خبير 3- فقيه  4- اگاه به مسايل جهان 5- بريده از مطامع دنيا و منافع شخصي 6- آگاه به كتاب و سنت

اين جا يعني آي مردم شما هم امروز دقيقاً رهبري با همان مشخصات را داريد. امامي مانند امام پدران انقلابي خود داريد، پس اگر نصرت الهي شامل حال ما نمي شود مشكل از خدا و رهبر نيست، مشكل از بصيرت ما و ايمان هاي نادرست و استقامتي است كه نداريم!!! فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً

 

رهبر دانايي كه آنچنان با صلابت و قدرت در برابر مستكبران عالم فرياد مي زند تا كفار بدانند نرمش آزمندانه عده اي و ترس آلوده به خيانت عده اي را نبايد به پاي ملت نوشت، آنجايي كه آقا باز هم با زيركي فرمود:" يكي از بركات اين مذاكرات آن بود كه همه فهميدند دشمني آمريكا را با ايران و ايراني و مسلمانان؛ ولعن الله الالقوم الظالمين!!!

آنجا كه حضرت آقا چقدر زيبا هم از غزه دفاع كرد و هم جلو گام بعدي مذاكرات كه دعوا سر بحث حقوق بشر است را گرفت و گفت تا امريكا حواس خود را جمع كند؛ اهدناالصراط المستقيم

آنجا كه مقتدايمان باز هم مثل هميشه همه را به استفاده از نيروهاي دروني انقلاب تشويق كردند، اما حيف كو گوش شنوا؟؟؟

نميدانم يك روز جلو اسمم مي نوسيند والضالين يا هدايت شد هبه صراط مستقيم؟؟؟ اما همين را مي دانم كه در مسير ولايت والضالين ندارد!!!

 

بعدالتحرير:

امروز اولين سفر استاني جناب حقوقدان رقم خورد. البته همراه با يك تيم حفاظتي عجيب و غريب، همراه با سپرهاي ضد گلوله!!! احمدي نژاد حتي در مرز لبنان و جلو صهيون ها هم اهل ضد گلوله نبود!!!  (يكي نيست بهم بگه اصلا به توچه؟ دلش ميخواد، رييس جمهوره دلش ميخواد با سپر ضد گلوله كه هيچ با تانك بياد سفر استاني)


بصيرت

روز شهادت امام هشتم رزق ما شد زيارت كريمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه(س). خيلي ناگهاني، خيلي زيبا و خاطره انگيز و البته خيلي خيلي سرد...

هرچند سفر مجردي بود و با دوستان. اما در 2روز رفت و برگشت پر بود از خاطرات ناب. يكي از زيباترينش اين بود كه با چند تن از دوستان رسيديم خدمت حضرت آيت الله انصاري شيرازي از فلاسفه و علما اخلاق قم كه متاسفانه در بستر بيماري بودند و قدرت تكلم رو هم از دست داده بودند . اما نور معنويت از اون خونه كوچك و محقر مي باريد. يك منزل بهشتي. اطاق ورودي بوي بهشت مي داد. بعداً فرزند آيت الله شيرازي برايمان تعريف كرد آن اطاق ورودي محل مباحثه پدر ايشان و استاد عظيم الشانشان يعني مرحوم علامه طباطبايي(ره) بوده. خاطره نابي بود كه جزيياتش بماند براي روزي كه اگر فرصت شد...

بگذريم و برويم سر اصل مطلب...

نه دي آمد و رفت.19دي هم دارد مي آيد. امروز 17دي بود!!!

17دي ماه روز نكبت براي زنان ما. روزي كه رضا خان قلدر به زور و اختناق حجاب از سر زانان ايراني برداشت و شد روز كشف حجاب  (ارواح مطهر شهداي راه حجاب خصوصاً مظلومين حادثه گوهرشاد صلوات)

از9دي تا 19دي روز بصيرت نام گرفت.

امروز نميخوام زياد وراجي كنم. يك آيه قرآن، يك حديث و يك جمله بي نهايت ژرف و بي منتها

اين آيه منو ديوانه كرده. اگر اين آيه رو مي فهميدن امروز مدام هيئت هاي اروپايي در ايران جولان نمي دادن.جك استراو دورباره سر و كله اش پيدا شده!!! هيئت انگليس آمده!!!...

اگر اين آيه فهميده مي شد و درك مي شد ما امروز هيچ مشكل سياسي و فرهنگي و اجتماعي نداشتيم

شمارو به خدا دل بديد...




اصل آيه:

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرحمن الرحیم

"فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً" سوره مباركه نسا آيه 65

ترجمه روان: نه چنين است؛ به پرودگارت سوگند، كه ايمان واقعى نمى آورند مگر زمانى كه در مشاجرات و نزاع هاى خود، تو را داور قرار دهند ودر دل خود هيچ گونه احساس ناراحتى از قضاوت تو نداشته باشند و در برابر داورى تو كاملاً تسليم باشند

ترجمه آيت الله مكارم: به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود ، مگر اینکه در اختلافات خود ، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو ، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.

 

شان نزول: بين دو شخص مشاجره اي رخ داد. براي داوري رسيدند خدمت حاكم جامعه اسلامي كه ان زمان وجود مقدس حضرت رسول اكرم(ص) بودند. پيامبر گرامي اسلام(ص) حكم صادر به نفع يكي از آن دو كردند كه اتفاقا نسبت فاميلي هم با رسول خدا داشت. نفر دوم به ايشان گفت چون فلاني خويش شماست به نفع او حكم داديد. پيامبر(ص) شديداً ناراحت شدند. بلافاصله اين آيه نازل شد

 

تاويل: نشانه هاى ايمان راستين سه چيز است : الف- به جاى طاغوت، داورى را نزد پيامبر بردن . ب- نسبت به قضاوت پيامبر، سوءظن نداشتن . ج- فرمان پيامبر را با دلگرمى پذيرفتن و تسليم بودن

 

حرف دل: خوب دقت كرديد. خداوند در اين آيه سوگند مي خورد و صراحتاً مي فرمايد كساني كه در مواقع لزوم و مشاجره و مشكل؛ حاكم جامعه اسلامي را كه مقام ولايت و حكومت را از خداوند دارد به داوري برنگزينند قطعا ايمان ندارند. خوب خداوند مقام ولايت را براي سرپرستي انسان ابتداً به پيامبرش داد و پس از او اين مقام را به امامان و ذريه پيامبر داد و به اجازه خداوند و فرمان امام معصوم پس از امامان و در زمان غيبت ولي جامعه اسلامي و صاحب اختيار امت اسلام و صاحب منصب ولايت، ولي فقيه است كه از طرف امام معصوم(ع) به مقام ولايت رسيده است.

 

حديث ناب:

حديثي مشهور به نام مقبوله عمر بن حنظله ...  چرا مقبوله :  از آن جهت به این حدیث، مقبوله می گویند: كه مورد قبول و پذیرش اصحاب (فقهاء) قرار گرفته است، زیرا همگی در باب «قضاء» و باب «افتاء» به این حدیث استناد جسته و استدلال كرده اند و از دیدگاه فن (علم رجال) همین اندازه برای حجیت خبر كافی است. اين حديث يكي از مهم ترين اسناد در زمينه احتجاج پيرامون اختيارات مقام ولايت و اصل ولايت مطلقه فقيه است.

متن حديث :

قال الصادق(ع):

انظروا إلی من كان منكم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا وعرف أحكامنا، فارضوا به حكماً، فإنّی قد جعلته علیكم حاكماً، فإذا حكم بحكمنا فلم یُقبل منه، فإنّما بحكم الله قد استُخفّ، و علینا رُدَّ، و الرادّ علینا الرادَّ علی الله، و هو علی حدّ الشرك بالله.  منبع: اصول كافی ج7 ص 412 رقم 5

 

ترجمه: امام صادق (ع) فرمود: باید به کسانى از شما )شیعیان)که حدیث و سخنان ما را روایت مى‏کنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏‌نگرند و احکام ما را به خوبى باز مى‏شناسند )عالم،عادل) مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند.
من چنین کسى را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزى در حد شرک به خداوند است

 

حرف دل : در اين حديث يقيني و مقبوله امام صادق(ع) فقيه جامع الشرايط و صاحب امتيازات لازم را صراحتاً به عنوان ولي و حاكم جامعه منصوب مي نمايد و عمل نكردن به حكم او را در حد شرك به خدا مي داند.  اين نكته و فرمايش كه امام صادق فقيه را به عنوان والي مشخص مي كند نشان مي دهد بنا بر نص آيه شريفه 65 سوره نسا عمل به امر ولي جامعه اسلامي چه پيامبر (ص) باشد چه جانشينان معصومش يعني ائمه اطهار و چه فقهاي منصوب از طريق معصوم لازم است .

 

يك جمله ژرف اما مظلوم:

 

امام روح اله خميني(ره): ولايت فقيه همان ولايت رسول الله(ص) است.

 

حرف دل: دوباره برگرديم به آيه 65سوره نسا كه خداوند سوگند مي خورد 1- اگر كسي براي داوري و حل مشكلي نزد پيامبر خدا و ولي عادل جامعه اسلامي نرود ايمان ندارد.2- اگر كسي براي داوري نزد رسول خدا و يا صاحب عَلَم ولايت رفت، اما حتي در دل از حكم ولي جامعه اسلامي و منصوب از طرف خداوند با واسطه يا بي واسطه ناراحت شد، او نيز ايمان ندارد. 3- اگر در برابر فرمان و تصميم و امر ولي جامعه اسلامي و صاحب كرسي امامت امت و ولايت عامه تسليم محض نبودند باز هم ايمان ندارند.

حالا برگرديم به سال88، اصلا چرا 88 . برگرديم به مذاكرات هسته اي تا ببينيم چه كساني تسليم محض ولايت فقيه بودند و چه كساني بنا بر قسم خداوند ايمان ندارند!!!


 

برادر رفتگر




امپراطور عشق

امپراطور عشق

 

به توصيه كتاب فروش خوش ذوق مشهدي اين كتاب هم به ليست كتابهايي كه از خريدم اضافه شد.

كتاب زيباي امپراطور عشق نوشته بهزاد بهزادي پور منتشر شده توسط انتشارات نيستان

اين كتاب با 90صفحه و 43000ريال قيمت پشت جلد از سال 89تا امروز به چاپ چهارم  و مجموع 17.000 تيراژ رسيده است.

نوع نگارش اين كتاب با توجه به سبقه بهزاد پور بيشتر حالت فيلم نامه به خود گرفته است و در واقع يك فيلمنامه منسجم و پر از حرارت است.

بهزاد بهزاد پور، نويسنده،كارگردان،بازيگر و تدوين گر سينماست. البته سينماي انقلابي و مستقل. شايد به علت همين رويكرد انقلابي باشد كه زياد جامعه روشنفكر سينمايي تحويلش نمي گيرند؛ اما هروقت آستين هارا بالازده و دست به كار شده قطعاً كار خوبي از آب درآمده.

بهزادپور كارگردان مجموعه زيبا و خاطره انگيز خداحافظ رفيق است. او در بيشتر فيلمهاي افتخار اميز ژانر دفاع مقدس نقش داشته است. او نويسنده مجموعه فيلم هايي مانند: خداحافظ رفيق،باشگاه سري،رنجر و آخرين شناسايي است. بهزاد براي تدوين فيلم زيباي آخرين شناسايي كانديداي جوايز بزرگ سينماي ايران شد.

 

.واما امپراطور عشق:

امپراطور عشق داستان عاشقي دو انسان از دو فرهنگ متفاوت است كه حيا و نجابتشان بذر عشق در دلهاشان مي كارد.

همه مزه داستان به انتهاي ان و جمله انتهاي كتاب است، از من نخواهيد همه داستان را برايتان تعريف كنم. اما مطمئن باشيد به خواندنش مي ارزد.

داستان با گويشي زيركانه از مجادله بزرگان چند قبليه حجازي شروع مي شود. ابن سهيل بزرگ يكي از قبايل با ديگر بزرگان داد و بيداد دارد كه چرا در هنگامه حمله ابرهه به كعبه همه فرار كرده اند و خدايان كعبه را به فراموشي سپرده اند در حالي كه مردان قبيله او براي دفاع از كعبه همه كاري كرده اند.

او همچنان درگير دعواست كه قاصدي خبر از حمله ابابيل و شكست فيلها مي دهد. قاصد به ابن سهيل بشارت مي دهد كه بجنبيد تا كنيزان و غلامان و آن ماه پاره سپاه ابرهه فرار نكرده اند. ابن سهيل با هم قبيله اي هايش به تاخت براي شكار آن ماه پاره و غارت كاروان مي روند. آن ماه پاره شاهزاده يمن و خواهرزاده ابرهه است. با رسيدن ابن سهيل همه كاروانيان مي ميرند و فقط دخترك جوان و زيبارو به اسارت مي آيد خانه ابن سهيل.  همه به او تبريك مي گويند كه قرار است آن شب هم خوابه ماه پاره اي مثل حمامه (خواهر زاده ابرهه) شود، اما در دل ابن سهيل چيز ديگري است. دخترك به شدت هراسان است و اين ميان همسر ابن سهيل بدجور به او حسادت مي كند و از همان دم عزا دارد كه اگر اين دخترك عروس ابن سهيل شود ديگر او بايد برود. اما سر صبح مي بيند ابن سهيل دخترك را به كنيزي مي خواهد ببرد در بازار برده فروشان مكه بفروشد. همسرش ابن سهيل بال در مي آورد اما شديداً نگران نگاه هاي خوفناك حمامه است و دلش براي دخترك مي سوزد.  ابن سهيل رذيلانه حمامه را به خلف ابن وهب يكي از سران شرك مكه به دويست و پنجاه سكه مي فروشد.

و حالا خلف قرار است از اين ماه رو انتقام دايي احمقش را بگيرد. او از كشتن كنيزك عارش مي آيد. مي خواهد كاري كند كه هر  روز كنيزك آرزوي مرگ كند. ميخواهد تحقيرش كند. براي همين بعد از يك شكنجه مفصل اورا به عقد غلامي سياه رو و زشت كه در ظاهر بسيار هم قصي القلب است در مي اورد. به غلام آن ته باغ خانه اي مي دهد و امر مي كند بايد هر روز اين زن را شكنجه كني. بايد به وحشيانه ترين شيوه هر روز اورا مورد شكنجه جنسي قرار دهي. كارگزار خلف عاشق زيبايي حمامه شده آرزو دارد فقط يك شب با او هم خوابه شود اما آنقدر حمامه را زده كه حمامه از ديدن سايه اش غش مي كند. از اين پس حمامه مانده و رباح؛ همان غلام زشت رو اما فرشته خو.

از صفحه40 كتاب ديگر داستان عشق بازي اين مرد سياه چرده و ان شاهزاده زيباروي يمني شروع مي شود. مرد براي اينكه نه حمامه را بزند و نه خلف از پنهان كاريش چيزي بفهمد هزار ترفند مي زند. يك روز كه مجبور مي شود حمامه را بزند، من خواننده هم با رباح گريه مي كنيم بس كه او عاشق است. آدم اين عشق را خيلي راحت حس مي كند. شاه زاده اي كه عاشق صفاي باطن مردي برده و زشت صورت شده. اوج داستان شبي است كه كارگزار عقده اي از همه چيز با خبر مي شود. او رباح را تهديد مي كند كه اگر نگذارد شبي را با حمامه بگذراند فردا همه چيز را به ارباب مي گويد. رباح خطر مرگ را مي پذيرد اما اجازه هتك حرمت حمامه را نمي دهد. ...

آخر داستان حمامه و رباح ازدواج مي كنند. حالا كارگزار هم هواي انها را دارد. حمامه باردار است و صاحب كودكي شده. كودكي كه قرار است بعد ها امت اسلام نامش را زياد بشنوند و تاثيرات زيادي در اسلام ناب و شيعه داشته باشد.

البته اين خلاصه بسيار كمي بود از داستاني كه  پر است از فراز و نشيب،خوف و رجا و حس آرامش و ترس اما همان است كه گفتم: يك داستان عاشقانه. آخرش من ماندم كه رباح امپراطور عشق بود يا حمامه؛ چون هر دو براي آن عشق با بركت زحمت كشيدند و وفاداري كردند. و حاصل ان عشق شد بزرگ نوزادي كه رسول خدا(ص) دوستش داشت!!!


امپراطور عشق