پایداری همیشه جواب می دهد...(به علت اهمیت مسائل مطرح شده در قسمت نظرات این پست همچنان ثابت است)

 از اواسط سال 90که سیاسیون خودرا برای مجلس نهم و انتخابات آن اماده می کردند و بسیار اهمیت داشت، زیرا اولین انتخابات رسمی پس از فتنه 88 بود و هیچ اثری هم از اهالی فتنه به علت بی اعتنایی مردم دیده نمی شد، رقابت میان اصول گرایان شدت گرفت.

اصولا گرایانی که البته باید درمورد اصولی که به ان اعتقاد دارند و پایبندش هستند توضیح دهند. در این میان عده ای از اصول گرایان و سیاسیون اخراجی از دولت نهم، تحت نظارت معنوی حضرات آیات مصباح یزدی و خوشوقت(ره) اجتماعی را تشکیل دادند به نام جبهه پایداری...


جبهه پایداری متشکل از سیاسیون جوانی بود که سابقه خوبی از خود در جریان دولت انقلابی نهم،نشان دادند. اعضایی که نیم بیشتر موفقت های دولت نهم به برکت حضور انان بود. آنان خودرا متعلق به گفتمان سوم تیر می دانند. گفتمان انقلابی و ولایت مداری که در سال 84 میان هاشمی رفسنجانی با همه شعارهای لیبرالیش و طرفداران تکنوکراتش و احمدی نژاد با همه شعارهای انقلابی و آرمانیش و سن کم، احمدی را بر هاشمی با سابقه ترجیح می دهند و احمدی نژاد را بر می گزینند.

نگاه انقلابی که رنگ ولایت مداریش و طعم ولایت محوریش و شکوه باور انان به حکومت ولایی با نگاه بسیاری از اصول گرایان سنتی متفاوت بود. نگاه جبهه پایداری به ولایت نشات گرفته از نگاه بی همتای علامه مصباح یزدی به حکومت ولایی است که دقیقا منطبق بر نظرات امام(ره) است. این جبهه با همان سن کم و گفتمان ولایی و البته در برابر حجم عظیمی از تخریبها در انتخابات مجلس نهم حاضر شد و رای قابل قبولی هم اورد آنگونه که به شدت خشم سیاسیون سابقه دار در جبهه اصول گرا را در اورد.

آنان از همان روز کینه این جبهه انقلابی را به د ل گرفتند و صراحتا نیز اعلام کردند این جبهه به دنبال روی کاراوردن احمدی نژاد دیگری است!!!. جبهه مقابل دقیقا ترس خود را علنی کرد، وگفت می ترسیم که با حضور این جبهه آنچه در سال 84 رخ داد یعنی انتخاب انقلابی گری و ساده زیستی و ولایت مداری و رد دنیا طلبی و ولایت مداری لسانی،مجددا رخ دهد و یک احمدی نژاد مشابه احمدی نژاد انقلابی سال 84(نه احمدی نژاد سیاست مدار امروز) برسرکار بیاید.

آنان همیشه در لفاف وحدت و جلوگیری از افراط سعی در تخریب این جبهه داشته اند.

جای تعجب است که تخریب جبهه پایداری نقطه اشتراک جریان انحرافی،فتنه،سازندگی و اصول گرایان سنتی است. البته دلیل اصلی ان هم وجود لیدری مانند علامه مصباح یزدی و نگاه ولایت مدارانه و دقیق او به مسئله حکومت اسلامی و ولایی است. آنان به عینه دیدند سال 84 بعد از 20 سال کار سیاسی و فکری آنان،برخلاف تصورشان نسل سوم و چهارم جای انکه از انقلاب بریده باشند برعکس به کسی رای دادند که بیشتر از همه شعارهای انقلابی می داد و به آرمانهای امام و شهدا نزدیک تر بود. باور این رای و گفتمان برای اهالی سیاست پیشه ایران سخت و مهلک بود.

امروز انان به چند علت از حضور جبهه پایداری در انتخابات شوراها و ریاست جمهوری سال 92نگرانند و قصد تخریب آنان را به هرقیمتی دارند.

1- ترس انان از برپایی حکومت ولایی و انقلابی اصیل از زاویه نگاه عاشقانه و عاقلانه و مدبرانه و ایدئولوژیک علامه مصباح یزدی به تئوری ولایت فقیه.

2- اگاهی از انکه شکست در این انتخابات به منزله مرگ قطعی بسیاری از گروه ها و جریانات سیاسی خواهد بود.

3- علاقه روزافزون مردم به این جبهه انقلابی و پرجمعیت تر شدن همایش های مردمی این جبهه. اقبال عجیب مردمی حتی در روستاهای دورافتاده به این جبهه برای حریفان تلخ و ناگوار است.

4- ترس از ارتباط مردمی و بدنه قوی حمایت عمومی مردم از این جبهه، که بر خلاف سایر احزاب و گروه های سیاسی که هیچ وقت مردم را به حساب نمی اوردند و فقط انان را برای رای می خواهند. این جریان همه سخنرانی ها و برنامه هایش در طول سال ادامه دارد و بیشترین ارتباط با بدنه مردمی را نیز همین جبهه دارد.

5- نقطه اشتراک همه مخالفین و دشمنان جبهه پایداری اعتقادات سست انان نسبت به امر ولایت و علاقه آشکار و نهان انان به نگارنده نامه بدون سلام و والسلام است. و این عامل چون دقیقا دلیل اصلی شکست انتخاباتیشان خواهد بود. از حریفی که این نقطه ضعف را ندارد می ترسند.

6- وجود نقطه ضعف ها و نکات ابهام امیز درکارنامه سیاسی همه منکران و فحاشان به جبهه پایداری. از قبیل سکوت و انفعال در 8ماه فتنه88،عدم حمایت قاطع از رهبری در ایام اصلاحات، عدم عمل به فرامین رهبری خصوصا در جریان دومجلس هشتم و نهم. و کلا ضعف در انطباق خود با دستورات ولی امر مسلمین و لایت مطلقه فقیه.

7- عدم ورود زودرس جبهه پایداری به بحث انتخابات ریاست جمهوری، انگونه  که هنوز تاکتیک و کاندیدای این جریان نامشخص است و این رازدادری و تاکتیک شدیدا مخالفین و ترسوها را ترسانده و خشمگین کرده و حالا انان مجبورند به جای تخریب کاندیدایی که هنوز مشخص نیست اصل جبهه و کل حرکت آنرا بکوبند.

همه این دلایل دست به دست هم می دهد که حدود یک ماه همه سایت های منتسب به آقایان ل، ق، ر و زیرمجموعه هایشان مانند صراط نیوز،شفاف نیوز،عصرایران،خبرانلاین،خبرگزاری مهر،عماریون با همه توان و البته اخبار تکراری سعی در تخریب این جبهه انقلابی گرفته اند.

درجدیدترین اقدام یکی از این سایت های نان به نرخ روز خور که به همه انتقاد می کند جز ریاست معظم مجلس شورای اسلامی، فیلمی را پخش کرده که در ان چند نفر از صدها معترض به لاریجانی در جریان روز22بهمن امسال قم، در سلسله جلسات بصیرت افزایی جبهه پایداری نیز شرکت داشته اند، انهم در بعضی جلسات از مجموع ده ها جلسه برگزار شده از سال 89 و بعد نتیجه گرفته پس همه این فتنه ها زیر سر جبهه پایداری است. و البته علمدار این لجن پراکنی به جبهه مورد علاقه هزاران طلبه و دانشجو سایت صراط می باشد.

اما جالب است همین سایت و دوستان دیگر تا زمانی که حضرت آقا ان حرکت را محکوم نکرده بودند که زبان به کام داشتند و از ترس اینکه نکند بررسی این مطلب برای آن رییس قوه هتک حیثیت باشد چیزی از ان مطلب بازگو نکردند. اما پس از محکومیت رهبری، همه از جمله همین سایت ها، گفتند کار کار جریان انحرافی و اسفندیار. م و دار و دسته انهاست، از همان روز شروع کردند استمداد از وزارت اطلاعات و پلیس که پیگیری کنید. وزارت اطلاعات هم ده ها نفر را بازداشت و پس از تحقیقات آزاد کرد، اما هرگز نتایجی را که سایت های مذکور از فیلم خودساخته صراط نتیجه گرفته اند،از بازجویی ها تحصیل نکرد!!!

نمیدانم چه شد که به یکبار همه تقصیرها از گردن جریان انحرافی برداشته و گذاشته شد روی دوش جبهه پایداری. سازمان یافته بودن این حرکت را از کجا نتیجه گرفته اند؟ چطور همین سایت های مثلا اصولگرا تا دیروز امثال احمد توکلی و علی مطهری را بر سر لجاجت با امر ولایت نقد لطیف می کردند و البته گاها هم تند برخورد می کردند اما جایی که منافعشان در کار باشد از همان علی مطهری خبر در راس اخبار قرا ر می دهند.

واقعیت این است این طایفه نمی توانند کینه خود از مردم بابت تنفرشان از عملکرد مسئولین ضد ولایت را بر سر مردم بکوبند برای همین دنبال دیوار کوتاهی می گردند و چه بهتر از جبهه پایداری!!!

اسمش را می گذارند بصیرت که مثلا فتنه 88 و عواملش را فراموش کرده اند،جریان انحرافی را ندیده می گیرند و همه می ریزند سر یکی از قطب های اصول گرایی و اول اورا می کوبند.  این حجم از هجمه واقعا جای تعجب دارد!!!

آن یکی در اوج بی شرفی و بی حیایی به مطهری زمان لقب پدرخوانده بصیرت را می دهد،یکی دیگر می گوید عمارنماها و دیگری می گوید گروهک محصولی!!! نمی دانم اینان چگونه می خواهند فردای قیامت از زیر بار این حجم از توهین و جسارت بدرآیند!!!

چرا با شخصیت علامه ای بزرگ و یکی از سترگ ترین نظریه پردازان حکومت ولایی یعنی آیت الله مصباح یزدی اینچنین بازی می کنند؟؟؟ چه سود مشترکی با فتنه گران و منحرفین در زدن آیت الله مصباح دارند...

تا یک سال پیش دکتر لنکرانی و فتاح و همه اخراجی های دولت نهم بهترین ها بودند،اما همین که رفتند طرف علامه مصباح یزدی شدند گروهک محصولی!!!

جرم محصولی چیست؟؟؟ ثروتمند بودن. باز خوب است او هرگز ثروتش را پنهان نکرد، آیا صرف ثروت داشتن چیز بدی است؟ باز اگر جبهه پایداری از جیب محصولی می خورد بهتر از امثال شماست که از جیب بیت المال ارتزاق می کنید!!! زمانی که محصولی فرمانده لشکر بود امثال بعضی از این سیاسیون داشتند باز و بست سلاح را پشت دستشویی های پادگان تمرین می کردند و حالا دارند به ان سردار بزرگ درس مدیریت می دهند!!!

البته نکته جالب تر اینکه همزمان با افزایش  حجم توهین های بی سند به جبهه پایداری میزان درخواست های مردمی و دعوت نخبگان از کاندیداهای مورد نظر این جبهه بیشتر می شود و این دقیقا همان دلیل خشم بی حد دوستان مثلا اصول گراست.

به یاد بیاورید که سرسختانه ترین موضع گیری ها علیه جریان انحرافی و اصلاحات را در بین همه علما و سیاسیون علامه مصباح یزدی داشته است، حالا چگونه شده جبهه مورد حمایت ایشان را با منحرفین در یک خط می دانید؟؟؟

برادران از چه می ترسید؟؟؟



نام حاج عبدلله، به کام شهدا



سال 78اولین سالی بود که راهی مناطق جنگی شدم. همان سال پرباری که رهبر عزیز به منطقه شلمچه تشریف فرما شدند. چه روز عجیبی بود. اصلاحات ضد ولایت در صدر مسند قدرت بود و به ظاهر رهبری عزیز در غربت، آنروز با دایی ام بالای یک داربست رفته بودیم تا آقا را ببینیم. سنمان خیلی نبود، وقتی اقا رفت تازه فهمیدم در ارتفاع 5متری از زمین قرار دارم. به پایین که رسیدم رنگم شده بود مثل گچ!!!

از ان سال تا سال 86 هر سال مشرف شدم مناطق.چند سال با دوستان و اردوهای بسیج دانش اموزی ،یک سال خانوادگی، چند سال هم با اردوهای دانشجویی. اما هیچ کدام از انها اردوهایی که سال 78 و 79 رفتم نشد. انقدر مناطق طبیعی و دست نخورده بود که نگو. فکه را که دیگر نگو!!! همه جایش رد پای مین ها پیدا بود. هنوز اثر خون اوینی تازه بود. حسینیه طلائیه هنوز نبود، یکی از دوستانم انجا پا برهنه شده بود و به علت شیمیایی بودن خاک طلائیه  پاهایش آسیب بافتی دید.انقدر خاطره دارم از ان سالهای زیبا که متنش می شود مثنوی هفتاد من. این روزها عجیب دلم هوای مناطق کرده. آنجا وقتی می گفتند شهید گمنام انگار برای ما می گفتند کربلا، اما الان در کنار چند شهید گمنام زندگی میکنیم و ماه به ماه هم سری به انها نمی زنیم...

اما انروزها نقل مجالس بچه های منطقه رفته، خصوصا سه سال اخر دهه هفتاد، روحانی پاک سیرتی بود به نام حاج عبدالله ضابط.

همان طلائیه یک بار خوش به حالمان شد و رسیدیم به روایتگری علمدار روایتگری حاج عبدالله ضابط. همیشه وقت سخنرانی و روایتگری در طلائیه روبه سه راه شهادت می ایستاد. با عشقی عجیب از حاج ابراهیم همت اذن می گرفت.

حاج عبدالله مظلوم و پرتاثیر زیست و غریبانه رفت و امروز نتیجه انهمه اخلاص و فداکاریش مشخص شده.

یادم نمی رود تازه کلیپ صوتی ایشان در طلائیه که با اشک می گفت طلائیه عجب طلائیه پخش شده بود. در کنار یکی از همکارانی که زیاد هم در خط شهدا و این مسائل نبود راهی یک ماموریت کاری شدیم. این سخنرانی از پخش ماشین پخش می شد. دیدم اخرش گفت حامد من اینو می خوام، حامد این بنده خدا که حرف میزد راست می گفت، حامد یه جور اسم مارو هم تو کاروانا بنویس ببرن مناطق. بعدها خودش به من گفت اون کلیپ تاثیر بسیار زیادی در زندگیش داشته. این اثر کلام حاج عبدالله بود، حاج عبداله ضابط.

یادی از حاج عبدالله:

نامش افشین ضابط بود. خودش می گفت: "پدربزرگ من در حرم آقا علی ابن موسی الرضا(ع) مسئول ثبت و ضبط چراغ های حرم بود،لذا نام خانوادگی ما هم شد ضابط، به امید انکه خدا به ما افتخار بدهد ما هم بشویم ثبت و ضبط کننده چلچراغ های حرم خمینی(ره) و شهدا"

متولد سال 1341 ، درخانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت که ساکن مشهد بودند. در 16سالگی برای تحصیل در درشته داروسازی راهی هندوستان شد،اما بعد از چندماهی باز هوای انقلابی گری و عشق خمینی به سرش زد و به ایران بازگشت،شنیده بود که امام قصد بازگشت دارند او هم زودتر بازگشت. همیشه می گفت: "من متولد سال 41 هستم همان سالی که امام(ره) بشارت دادند سربازان من در گاهواره هستند و من یکی از ان سربازانم، دلم می خواهد تا اخر عمر سرباز بمانم"

افشین که حالا نامش شده عبدالله در سال 58 با رتبه بالا در رشته روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد. در همان حین هم فعالیتهای فرهنگیش در مساجد و مدارس بیشتر شده بود. جنگ که شروع شد، به استخدام سپاه درامد و 27ماه در جبهه ها حضور داشت. در سال64 برای تحصیل علوم دینی به قم رفت و در عرصه های مختلف از جمله تبلیغ ان هم در سطح عالی حوزه پیشرفت های چشمگیری داشت.

بعد از شهادت شهید اوینی عجیب حال و هوای جبهه هواییش کرد و برای احیا فرهنگ جهاد شروع به کار کرد. حاج عبدالله شده بود روایتگر جنگ. کمبود این قضیه را خوب احساس کرده بود. از سفرهای راهیان نور به شدت استقبال می کرد و آنرا بهترین فضا برای یاد شهدا می دانست. او همیشه می گفت:" منطقه خوابگاه نیست،باید اینجا فقط تلاش کرد و مجاهادت".

سال 79 به همراه چند جوان مخلص  وبی ریا مانند خودش گروه تفحص سیره شهدارا پایه گذاری کرد که امروزه یکی از موثر ترین گروه های فعال در عرصه ثبت و ضبط رخدادهای مناطق جنگی است.

وبالاخره حاج عبدالله ضابط در26/11/82 درحالی که از یادواره شهدا بابل بازمی گشت دچار سانحه رانندگی شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد و از بین ما را رفت. حاج عبدالله متولد سال 41و در سن 41 سالگی دار فانی را وداع گفت.

1- حاج عبداله مبلغ نمونه دانشگاه های کشور بود،اما انگار عشقش فقط شهدا بودند، انگار دلش جای دیگر بند بود. ساعتها می نشست آلبوم تصاویر شهدارا ورق می زد و می گریست. همیشه یک عکس از شهید همت در جیبش بود. با او حرف میزد.

2- بالای سر حاج عبدالله عکسی از شهید زین الدین بود که خستگی از چشمانش می بارید. گفته بود هروقت این تصویر را می بینم خستگی از یادم می رود.

3- علاقه عجیبی به سیدالشهدا داشت. افتخارش همیشه روضه های خانگی بود که در منزل محقرش برگذار می شد. با 6سر عائله همیشه از این خانه به ان خانه روان بود. اما هرجایی می رفت اولین کارش برپایی زیارت آل یاسین و حدیث شریف کسا بود.

4- همیشه کمی تربت شهدا در جیبش بود و هرجا می خواست سخنرانی کند کمی قبلش انرا می بویید و به صورت می کشید.

5- عشقش به شهدا باعث می شد همیشه اول کار با حس زیبایی می گفت، هوالشهید،بسم الرب الشهدا،نَسأل الله منازل الشهدا...

6-همیشه می گفت بچه ها غربت ارزش می اورد، می گفت شهدا گمنام یادگاران امام زمانند. شهدای گمنام را دوست داشت و همیشه تاکید می کرد حین ورود به استانه شهدا گمنام اذن دخول بگیرید...

تاکنون کتاب های زیادی از سیره و شیوه حاج عبدالله ضابط این عاشق شهید و شهادت، این علمدار روایتگری چاپ شده است. امروزه هنر روایتگری تاثیرات عجیبی دارد. او بود که با حوصله می نشست پای خاطرات مادرو پدر شهدا،سرداران و رزمندگان دفاع مقدس و بعد با هنرمندی و اخلاص زبانزدش انهارا برای شنودنگان و زوار مناطق جنگی روایت می کرد.

10سال از رفتن حاج عبدالله گذشت، اما همیشه نامش در خاطر مناطق خواهد ماند. تصویر زیبایش و نام بلندش در اطرف مسجد جامع خرمشهر همیشه پاینده...

برگرفته از کتاب متولدچهل و یک

بعدالتحریر:

1-اینجا لینک بعضی از روایتگری های ان اسوه روایتگری موجود است.

2-تصاویری که در ادامه مطلب می بینید مربوط به آخرین سفر مناطق جنگی ام در سال86 می باشد.زیبانیست،اما کلی خاطره برایم دارد.

ادامه نوشته

زن مسلمان ایرانی


روز چهارشنبه هفته گذشته،یعنی 16اسفند، کنگره ای مهم برگزار گردید که مانند بسیاری از برنامه های مهم و کاربردی دیگر، در حاشیه اخبار کم اهمیت تر قرار گرفت و از منظر عمومی دور ماند. رو چهارشنبه کنگره بزرگداشت 7000زن شهید جمهوری اسلامی برگزار گردید. همایشی که نقطه عطف ان پیام بزرگ و بسیار معنادار و بی مثال مقام معظم رهبری به مناسبت آغاز به کار آن بود. پیام حضرت آقا مانند همیشه در دل خود ده ها مسئله مهم و راهبردی در حوزه زنان داشت. در عین کوتاهی به معرفی زن مسلمان ایرانی ،به معرفی زن در تراز انقلاب اسلامی و اسلام ناب ، به تمجید عارفانه از مقام شهدای زن و به نقد زن در جوامع غربی و شرقی پرداخت.

متن پیام حضرت آقا در ادامه مطلب خواهد امد اما از همین الان خواهشمندم قبل خواندن جملات بنده حقیر یک بار دیگر با دقت پیام رهبر فرزانه مان را بخوانید...

ایشان در ابتدای پیام به توصیف زنان شهیده و امتیازات و تاثیرات انان پرداختند که در ذیل به چند ویژگی بارز آنان در بیان حضرت آقا اشاره می شود.

1- تغییر مسیر در تاریخ اسلام و کشور : به واقع تعداد زنان شهیده ایران قطعا به مراتب بیشتر از این است اما این پیام رهبر مان انقدر جامعیت دارد که شامل همه انان شود. از شهدای زن قیام مشروطه بگیر تا استبداد صغیر قاجار و استبداد کبیر رضاشاهی، از شهدای مظلوم مخالفت با جریان کشف حجاب و مسجد گوهر شاد و شیراز بگیر تا مجاهدینی که زیر شکنجه وحشیان ساواکی جان دادند و در پایان و مهمتر از همه شهدای زن 8سال جنگ تحمیلی. وقتی به تاریخ می نگریم نمی توان نقش بی بدیل زنان مجاهد ایرانی را در حفظ مسیر اسلام ناب و از بین بردن انحرافات نادیده گرفت و در صف اول ان هم قطعا زنان شهیده قرار دارند. انانی که حتی از خون خود نیز دریغ نکرند. مادرانی که سالها از چهار دیواری خانه بیرون نیامدند تا حجابشان دست نخورد و بی حجابی را ترویج نکنند. زنان غیوری که با شیر حیا و عفاف را به فرزندانشان اموختند. یقینا اسلام مجاهدت زنان ایرانی را فراموش نخواهد کرد.

2- با سربلندی به محضر خداوند می رسند : این از آرزوهای هر مومن و مسلمانی است که فردای قیامت حداقل در محضر پروردگار سرافکنده نباشند. به واقع اوج نعمات الهی در قیامت قرب الی الله است و حال متصور شوید انسان به دیدار پروردگارش برسد ان هم درحالی که سربلند است و پروردگار جهانیان ازاو راضی است. این مقامی است که زنان شهیده اسلام به ان رسیده اند. کجایند انانی که می گویند اسلام حتی بهشت را برای مردان می خواهد. در حالی که زنان می توانند دقیقا در رسیدن به قله های ایمان هم پای مردان پیش آیند و اصولا تفاوتی در این بین وجود ندارد.

3- تشبیه زنان شهیده به فرشتگان: این شاید لطیف ترین توصیفی باشد که می شد از آن زنان جنت مکان بیان داشت. "لشكری از فرشتگان كه از جان مقدس خویش در راه اسلام مایه گذاردند"

4- زنانی که تماشاچی نبودند : این در واقع نمونه ای از راه های الگو سازی از این مجاهدان است. این خصوصیتی است که مدام حضرت آقا تاکید دارند باید از ان شیرزنان اموخت. تماشاچی نبودن و در صحنه بودن. آن شیرزنان مجاهد، با همه ما، اتمام حجت کردند. دیگر نمی توان گفت زن بودیم و نشد، به میانه میدان جهاد برای عزت اسلام بیاییم. آنان در سخت ترین میادین جنگ نظامی حاضر شدند و زیر باران گلوله و در مجاورت خشونت بار ترین صحنه ها از کیان خود و دینشان دفاع کردند. اسلام تماشاچی نمی خواهد. شاید به توان گفت در فاجعه و بحران حجابی که اکنون مواجه اش هستیم حتی زنان محجبه و عفیفه نیز بی تقصیر نباشند. مادرانی که خود حجاب فاطمی دارند، اما دختر جوانشان بی حجابی را می پسندند در واقع خوی فاطمی و جرات زینبی نداشته اند. در حقیقت تماشاچی بوده اند


5-معماران ایران جدید: شاید هیچ جمله ای مانند این جمله پیام و معنا نداشت. هرچند یقین دارم این جمله تاکنون در رثای کسی یه این رسایی و شیوایی بیان نشده بود. حضرت آقا زنان شهیده را معماران ایران جدید نامیدند و چه احساس نابی از این جمله می بارد. ایران جدید همان ایران با حکومت اسلامی است که اسلام در ان حرف اول را می زند. ایرانی که از سال 42 به پاخواست و پس از حدود 50 سال همچنان به قیام ایستاده و قصد حتی لحظه ای عقب نشینی را ندارد. معمار در واقع طرح و نقشه را پیاده می کند. زنان شهیده و غیرت مند ایرانی، نقشه اسلام ناب برای جوامع را عملیاتی کردند و این کار حتی از مردان بزرگش هم به سختی بر می امد. " در نقش معماران ایران جدید ظاهر شدند. اینان زنان بزرگی بودند كه تعریف جدیدی از «زن» به شرق و غرب، ارائه كردند"

حضرت امام خامنه ای در ادامه پیام ژرف و عمیق خود به نقد زن و نقش او در جوامع غربی و شرقی پرداختند. حضرت آقا زن شرقی را زنی مظلوم و بی کس دانستند که هیچ نقشی در تاریخ سازی و انسان سازی عصر خود ندارد. خوب که به جوامع شرقی  می نگریم این توصیف رهبر را بیشتر می پسندیم. مثلا در همین فیلم های جنوب شرق آسیا و چینی و ژاپنی چه نقشی برای زن قائل هستند. جالب است بدانید حتی در فرهنگ آنجا زن ها از طفولیت کفش های خاص به پا می کنند تا پاهای انان کوچک شود و حالت خاصی بگیرد که بتوانند زودتر و تند تر حرکت کنند. این سخت گیری ها گاهی انقدر هست که زن شرقی باید از همان اوان کودکی بالشتکی پشت کمر خود داشته باشد تا کمرش همیشه حالت تعظیم و خمیدگی داشته باشد. پس از ان رهبری به نقد زن در جامعه غربی می پردازد و به فرهنگ حاکم به غرب می تازد که چرا زن را فقط به عنوان یک کالای جنسی و اسباب هوس رانی می پندارند و دربیانی ریزبینانه می فرمایند در غرب جنسیت زن بر انسانیتش می چربد. امروزه خشونت بار ترین رفتارها را با زنان در جامعه غربی می بینیم. زنانی که از اصل زنانگی خود دور افتاده اند. زنانی که به جای مهر مادری و عطوفت زنانه به سنگ های سختی بدل شده اند که حتی برای ادمکشی به عراق و افغانستان فرستاده می شوند و حتی می شوند شکنجه گر اول ابوغریب.امروزه در امریکا صدها زن منتظر اجرای حکم اعدام خود هستند و هزاران زن تحت شدیدترین آزارهای جنسی دوران محکومیت زندان خود را درزندان های مخوف امریکایی می بینند. زن غربی زنی که در منجلاب فساد اخلاقی غوطه ور است و از اعتیاد و غم تنهایی و دوری از فطرت واقعی خویش رنج می برد. حال بنگرید که عده ای ان زن را می خواهند تحت لوای جنبش فیمینست بکنند اسوه زن مسلمان ایرانی.

خنده دار است که عده ای به عنوان فیمینست یا رفورمیست یا فیمینست اسلامی با معیار زن تراز جامعه غربی می خواهند از حقوق زن مسلمان ایرانی دفاع کنند. مضحک است که زن درمانده غربی بیاید و فریاد کند که آی، زن مسلمان ایرانی مظلوم است زیرا ارث او کمتر از ارث مرد است. گاها عده ای بی خبر در داخل هم به انها هم نوا می شوند در حالی که نمی دانند همان زن غربی نه تنها ارث نمی خواهد بلکه فقط ذره ای شخصیت و عاطفه می خواهد. حضرت آقا زنان مسلمان ایرانی را تاریخ سازانی می دانند که تاریخ جدیدی را پیش چشم جهانیان گشودند.

ایشان مشخصه آن زن مسلمان و ایرانی را که تاثیر گذار خواهد بود، اینچنین بر شمردند: زن بودن،عفیف بودن،محجبه بودن، در متن و مرکز وقایع بودن". دقت کنید رهبر دانای ما بین عفبف بودن و محجبه بودن فرق قائل هستند یعنی می شود محجبه بود و عفیف نبود، مانند انچه امروز در بسیاری از سریالهای ایرانی از زنان چادری و محجه ان می بینیم. و این آفت حجاب است.

رهبر حکیم ایران زن مسلمان ایرانی را نمونه سومی غیر از زن شرقی و غربی در تاریخ بشر برشمردند که سنگرسازی های جدیدی کرد و فتوحات بزرگی را نیز بدست آورده و باید به دست بیاورد.ایشان به صراحت فرمودند زن مسلمان ایرانی و زنان شهیده ثابت کردند به زعم زن بودن نباید از حقوق اجتماعی حذف شوند و البته نباید زن بودن را، محجبه بودن را بهانه ای برای دوری از فعالیت ها و مجاهدت ها دانست. می شود گفت این نامه و پیام آقا مرام نامه و پاسخ نامه ای کامل به هرزنامه های فیمینست های وطنی و غربی است.

امام خامنه ای در جایی دیگر از این پیام پر مطلب زن مسلمان را مکلف کردند که اول در مورد خود به تهذیب بپردازد. سپس به تهذیب و اصلاح امور خانواده و اهالی ان مشغول باشند.

یکی دیگر از دستورات مهم و اعجاب اور حضرت آقا و ماموریت جدید ایشان به زنان مسلمان ایرانی این بود که باید در ساحت ولایت، حرکات جهاد گونه، امر به معروف و نهی از منکر را در غالب جهاد اجتماعی، جهانی کنند. آقا برای زن ایرانی نقش جهانی قایل است و می خواهد بگوید تا کی ما باید بنشینیم که غربیان به شخصیت زن مسلمان هتک حرمت کنند وبتازند و بعد ما جواب دهیم. حالا نوبت ماست که در عرصه جهانی حاضر شویم.

ایشان در پایان پیام  پیامبرگونه خویش الگو گیری از شخصیت های بزرگی چون حضرت خدیجه کبری(س) فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) را جهت مقابله با فرهنگ های غلط و انحرافی ضد زن ان هم در همه اعصار واجب دانستند.

هرچند این پیام هزاران نکته ناگفته داشت و خواهد داشت. همین چند خط بیشتر در حوصله مخاطب نخواهد بود.

می خواهم خواهش کنم مجدداً این پیام الهی را برای بار چندم مطالعه کنید و در ان مداقه نمایید.

ادامه نوشته

رسانه ملی و حمایت ملی

/**/

 هرچند امروزه نقد رسانه،خصوصا رسانه ملی،سکه رایج هر انجمن و گروهی شده. اما نقد خوب نقد منصفانه خواهد بود.

واقعیت این است رسانه ملی ما،در تراز یک رسانه انقلابی و ملی عمل نکرده و هرگز انچه باید باشد نیست، اما این نکته هم حائز اهمیت است که این رسانه شاید انچه که باید می بود نبوده اما از ان چیزی که ما فکرش را می کردیم بسیار جلو تر است.

بله بسیاری از رسانه های دیداری و شنیداری ما کلا سنگ دشمن را به سینه می زنند و کارشان تبلیغ سبک زندگی غربی است، اما رسانه ملی با همه وجود، قطعا اخلاقی ترین رسانه تصویری امروز دنیاست.

نسبت به انچه در غرب و شرق می گذرد رادیو تلویزیون ملی ما بسیار اخلاق مدارانه تر و هنرمندانه تر کار می کند. نه صحنه های خشن و سکس غربی در ان وجود دارد و نه ان تحجر و غفلت شرقی...

بالاخره در همین رسانه برنامه ها و مجموعه های ماندگار و بسیار ارزشی نیز وجود داشته که ده ها میلیون بیننده را میخکوب خود می کرده. امروز قطعا نقد بیش از اندازه رسانه ملی و کوبیدن همه خوبیهای ان از اهداف دشمن است تا مخاطبان این رسانه را تشویق به دیدن ماهواره کنند.

مشکل اصلی رسانه ما عدم وجود چند کارشناس زبده فرهنگی،که در عین حال اهل فلسفه هم باشند، و در روانشناسی و جامع شناسی بر اساس معارف اسلامی و علوم انسانی اصیل ایرانی-اسلامی هم دستی در کار داشته باشند،است.

اگر چند کارشناس می نشستند و پرتماشاترین برنامه های صدا و سیما را حلاجی میکردند، می توانستند  برنامه های بی عیب تر و پر بیننده تر بسازند. بالاخره ما در زمینه سریال سازی؛فیلم های سینمایی؛ تله فیلم ها، برنامه های مستند، کودک، تحلیلی، کارشناس محور و گفتگو محور برنامه های بسیار موفق نیز داشته ایم.

مجموعه هایی مانندامام علی(ع)، ولایت عشق، سربداران،روزی روزگاری، پدرسالار، نرگس، تفنگ سر پر،شب دهم، وضعیت سفید،یوسف پیامبر، آژانس شیشه ای، مختارنامه، درچشم باد،پهلوانان نمی میرند، فیلم مادر،پارک ملت، 90، سمت خدا، این شبها، هفت، آخرین روزهای زمستان، عمو پورنگ، فتیله ها،شب های برره، مدرسه موش ها، خونه مادربزرگه، ابن سینا، سلطان و شبان،برنامه های مناسبتی که در ایام خاص پخش می شود...

اینها مشتی نمونه خروار از برنامه های بسیار پربیننده سه دهه اخیر رسانه ملی بود. که باید توجه داشت همه این هنرمندی ها  و دستاوردها در تحریم و فشارهای بین المللی به دست امده.

همین الان بیش از 30 شبکه دیداری وشنیداری در آن واحد در حال پخش برنامه های متفاوت هستند. شاید این میان چند مجموعه هم مورد و اشکال زیاد داشته باشد اما همه ان، اینگونه نیست. همینک شبکه مستند رسانه ملی ما صحنه کاملی برای بروز و ظهور استعداد های نوظهور در این زمینه هستند. و یا شبکه های کوثر،جام جم، العالم، هیسپان تی وی، آی فیلم... نقش بسیار مهمی در ترویج فرهنگ ایرانی- اسلامی ما داشته و در کارش هم انصافا موفق بوده... نشان به ان نشان که مدعیان روشنفکری در قامت مستکبرین مدام پخش برنامه های ان را از روی ماهواره های مخابراتی حذف می کنند و این نشان از موفقیت ان در سطح بین المللی دارد.

در هر صورت بسیاری از کارشناسان از طریق همین رسانه ملی در جامعه مطرح شدند و اگر قرار باشد رسانه فقط یک سری برنامه مخصوص پخش کند خوب نمی شود. اما نباید این یک رسم عادی بشود که هرکه هرجا نشست و تریبون گیرآورد، رسانه ملی را بکوبد. بالاخره تهیه برنامه برای طیف گسترده ای از مردم ایران ان هم با سلایق و ذائقه های مختلف کاریست کارستان.

به امید انکه زمانی رسانه ای داشته باشیم در حد نام انقلاب اسلامی و عظمت وجودی ان. رسانه ای در شان حکومت شیعه...


نقد سریالی برسریال "زمانه" قسمت پایانی




 سریال پر از خطا و اشتباه زمانه تمام شد اما بدعتهایی گذاشت و بدعت هایی پذیرفت. نمی خواهم بگویم این مجموعه پیام مثبت نداشت، چرا داشت. اما هرگز تعداد و تاثیر و هنر دراماتیک به کار رفته در پیامهای منفی این مجموعه با همین قسم موضوعات مثبت و سالم قابل مقایسه نیست.

در این مجموعه با ظرافت خاصی بحث ازدواج موقت که جزو مترقی ترین نکات فقهی، فقه شیعه است به سخره گرفته شد و به شدت نقد شد. ازدواج موقت با ان شرایط خاص و آسانش تقریبا داروی عاجل اسلام برای جوانان نیازمند است که در واقع اثرش جلوگیری از بروز و شیوع زنا در جامعه است. اگر این امر مورد التفات قرار می گرفت شاید امروز دانسته یا نادانسته تا این میزان درگیر بلایای ناشی از شیوع زنا در جامعه نبودیم!!!هرچند اسلام قبل از دستور به ازدواج در سوره مبارکه نور دستور به رعایت عفاف و حیا می دهد. اما ان جوانی که هزار سختی و مشکل بر سر راه دارد و نمی تواند با نفسانیات شیطانی نیز مبارزه کند چاره اش چیست؟؟؟ وجالب تر اینکه در این مجموعه ازدواج شرعی و قانونی بهزاد خیانت  و زشت و کشنده معرفی می شود اما دروغ های بزرگی که ارغوان و دیگران می گویند هرگز رنگ خیانت نمی گیرد. به بهزاد برای دروغ هایش، برای دزدیدن اسناد گاو صندوق شرکت،برای تهمت زدن به عمو حسام و ده ها دروغ و اشتباه دیگر خائن نمی گویند بلکه برای انکه ازدواج موقت داشته خائن است!!!!!!

یکی دیگر از نشانه های انحراف فکری این فیلم و بدعت پذیری از خانواده های لاابالی همان چسباندان تصاویر عروسی بهزاد و بهار در اقصی نقاط منزل خود و مادرش بود. عکس هایی که به مصلحت فیلم محجبه بودند وگرنه در بسیاری از منازل این تصاویر با برهنگی زوجه همراه است!!! این نشان دادن و به دیوار زدن عکس هایی با لباس عروسی کجای سبک زندگی اصیل ایرانی و اسلامی ماست. این مجموعه قصد داشت این مطلب را نیز عادی کند که چسباندن تصاویر عاشقانه زن و مرد در محل راه رو ها و تردد هر محرم یا نامحرم اشکالی ندارد.فقط همین مانده که بعضی از بی غیرت های خالی از حیا بیایند و ریز جریانات اتاق خوابشان را بر پرده برای همه نشان دهند. غیرت این وازه مقدس از واژگان سینمایی ما حذف شده و مردان با غیرت همیشه با چوب اتهام تحجر زده شدند!!!

بهزاد: او جوانی خوش تیپ و ثروتمند است که مدیر یک شرکت تبلیغاتی است او در ابتدای سریال بسیار معتقد و قانون گرا رفتار می کند، او رشوه را حرام می داند و کسب ثروت از راه های نامشروع را مشروع نمی داند. او نماد جوانان لوس بالا شهری است که در پر قو بزرگ شده اند. در چند سکانس فیلم می بینیم دیگران اورا خودساخته می دانند درحالی که هیچ توانمندی مدیریتی از او نشان داده نمی شود. بهزاد سر یک مسئله واهی که تهمت قتل پدرش به وسیله عمویش است به شدت روابط خانوادگی را از هم می زند و دربرابر همه می ایستد؟ او در اینجا یک مرد بی منطق جلوه می کند. هرچه بهار دختر عمویش اورا آرام می کند او بهار را که نامزدش است به چوب برائت از پدرش می راند. در جریان همین پرونده او با وکیل جوان خود اهسته اهسته روابط عاطفی برقرار می کند. دختری که از همان اول در کسوت یک وکیل بسیار حرفه ای و زرنگ نشان داده می شود.بهزاد در قسمت های میانی فیلم برای خواستگاری از ارغوان اقدام می کند. و در برابر توهین های خانواده محکم می ایستد. او در اینجا اوج قهرمانی داستان را تجربه می کند. او را الان همه مخاطبان دوست دارند چون همه گزینه های یک مرد موفق از قول رسانه مارا دارد. اما ازدواج پنهانی او با ارغوان،دروغ های پیاپیش، بزرگ کردن یک دروغ ارغوان و گسستن یک رابطه زناشویی به علت همین دلیل کوچک، بی خیالی نسبت به عمل عمو حسام در جریان مرگ پدرش و اعتراف عمو، دلبسته شدن به بهاری که زمانی اورا از سر لجبازی از خود دور کرده بود به شدت از محبوبیتش کاست. بهزاد در اخر فیلم یک جوان مفلوک و بدبخت نشان داده می شود؟ چرا ؟ چون ثروتش را ازدست داده و ارغوان خوشبخت می شود چرا؟؟؟ ثروتمند می شود. بهزاد برای دروغ هایش، اشتباهاتش بدبخت نشد اما چون ثروتش را از کف داد بدبخت شد. بهزاد نماد یک مرد ضعیف و بی اراده و  اسیر هوی و هوس است. بهزاد که زمانی قهرمان داستان بود باید در اخر فیلم به طور زبونانه ای از ارغوانی که خودش کم تقصیر نداشت عذر خواهی کند و التماس رهایی کند؟ چرا باید این کار را بکند؟ چون ارغوان حالا ثروتمند است.بهزاد برای ظلمی که در حق خانواده و مادرش و در حق خودش و عمویش و همسرش کرده هیچ گاه درست عذرخواهی نکرد اما برای رها کردن ارغوان ان هم با دلیلی که واقعیت داشت هرچند می شد اغماض کرد باید ذلیل شود؟؟؟ خدایا چقدر این ارغوان برای کارگردان مهم است که همه را قربانی او می کند...

ارغوان: بر خلاف تصور کارگردان در این سریال، بدترین کاراکتر از آن ارغوان بود. او موهن ترین شخصیت را بازی کرد. و توهین های ارغوان به شخصیت یک زن مسلمان ایرانی قابل مقایسه با آثار قبلش نیست .                                                   ارغوان دختری از محله فقیر نشین است که برای ارتزاق در دفتر وکیلی که کاملا کارکشته است مشغول به کار شده. روزگار خوبی دارد اما از همان ابتدا ما از ارغوان وکیل، وکالت نمی بینیم بلکه دائما ناز و عشوه های فریبنده می بینیم. بیچاره نیکخواه حق داشت با ان همه دلبری و پشت ابرو نازک کردن دل ببازد. ارغوان از همان قسمت اول فقط وکالت خانواده های ثروتمند را به عهده می گیرد و انگار استفاده از وکیل فقط رسم ثروتمندان است. آیا واقعا یک زن اصیل و با ایمان ایرانی هنگام مواجهه با یک مرد جوان و نامحرم انگونه رفتار می کند که ارغوان با بهزاد!!! در این مجموعه دارد می گوید آهای خانم هایی که از فقر رنج می برید چاره اش دلبری پیش مردان ثروتمند است. البته در جهان واقعیت مردان ثروتمندی با این سطح پایین از فکر و مدیریت مانند بهزاد وجود ندارد. ارغوان همیشه شعار وفاداری به خانواده را سر می داد اما با آمدن یک عشق جدید به همه شان پشت کرد و انان را در یک فشار عصبی و مالی گذاشت. او هیچ گاه تاوانی معادل جرم هایش را نداد. ارغوان هرگز نماد یک زن عاشق و مومن ایرانی نیست. او با زنان و مادران مهربان ایرانی بیگانه است.او به شدت با بهزاد درگیر معاشقه و مغازله است که یکباره از سوی او رها می شود. اما در همان حال نجابت و سعه صدرش اجازه انتقام و افشا به او نمی دهد، نمی دانم چه می شود که در قسمت های پایانی لجش می گیرد و قصد انتقام می گیرد؟؟؟ او با دلبری زیاد پیش دکتر داودی دلش را جذب می کند. جالب است همیشه دل مردان ثروتمند برای ارغوان می سوزد. همیشه پیشنهاد ازدواج های مردان به ارغوان به خاطر تیزهوشی و مهربانی او بوده. کمی مرور کنید این دلیل هر سه مورد ازدواج ارغوان است. اما ما حتی یک مورد مهربانی خالصانه از ارغوان ندیدیم. به او می گویند تیز هوش اما این خانم وکیل تیزهوش بسیار راحت تن به ازدواجی پرمخاطره با بهزاد می دهد!!! درواقع دلیل ازدواج همه با ارغوان دلبری های او بود. این فیلم می گوید خانم محترم خوشبختی یعنی ثروت و برای جلب ان نباید حیا داشت و عفاف ورزید بلکه باید مانند ارغوان لب ها را بوتاکس زد و غلیظ ترین آرایش هارا به اسم گریم داشت و با ادا و اطوار و تن صدا فریب داد و هوس ها را برانگیخت. من نمیدانم هیچ مردی در ان محله آمار ارغوان را ندارد و هیچ وقت کسی مزاحمش نمی شود یا حتی یک خواستگار از قشر فقیر مثل خود ندارد اما مدام خواستگار ثروتمند دارد . انگار ثروتمندان عقده محبت از غیر دارند.  چقدر زیبا بود بعد از ازوداج نا موفق با بهزاد مثلا ارغوان با مردی از قشر خود ازدواج می کرد و با او زندگی عاشقانه و ساده می داشت.

چرا ما باید همیشه برای ادب اموختن از بی ادبان استفاده کنیم، چرا با ادبان را اسوه نمی کنیم. ارغوان تاوان ان همه غرور و حسادت را نداد. ارغوان داشت می گفت دختران ایرانی مشکلات تان را با ازدواج حل کنید. زمانی که مشکل مالی دارید و احتیاج به همدم بهزاد، زمانی که غم مادر دارید و رهایی بهزاد، دکتر داوودی و زمانی که او مرده است جناب نیکخواه...

ارغوان در طول یکسال ان فیلم 3بار رابطه عاشقانه را شروع کرد و ازدواج کرد. تازه می فهمیم او هیچ وقت عاشق نبوده که اگر می بود بر سر عشقش استوار می بود. حداقل بر سر عشق دکتر داوودی که نجاتش داد. ارغوان آبروی زن مسلمان را برد. ارغوان برای اثبات شدت عشق از نیکخواه اقدام مجرمانه درخواست می کرد و انتقام از بهزاد را طلب!!! زمانه ساحت عشق را هم به لجن کشید...

ای وای از این زمانه...

نقد سریالی برسریال "زمانه" قسمت سوم


سریال زمانه، سریال جذابی بود اما نه به واسطه خوبی مضمون و پیام های مثبت، بلکه به علت سابقه خوب کارگردان و هنر او در پیشبرد فیلم .در واقع یکی دیگر از نقاط اشتراک زمانه با دیگر آثار سینمایی و تلویزیونی ما که اکثرا درگیر غبار روشنفکر مآبی هستند این است که این سریال پرمخاطب نیز به شدت در گیر فضای فیمینیستی حاکم بر سینما و تم ضد مردانه آن است.

به مردان این مجموعه بنگرید همه انها نقاط ضعف بزرگ دارند، والبته  نقطه اشتراک همه انها دروغ گو بودنشان است. این فیلم حتی یک شخصیت صادق و راستگو نداشت. مردان که دیگر به شدت درگیر فاجعه رایج در جامعه، یعنی دروغ و پنهان کاری بودند. حتی در این مجموعه تفسیر جدیدی ازدروغ را ارائه کردند که درواقع ورژن جدید و به روز شده ان است.یعنی انجایی که می گفتند بهزاد دروغ نگفت بلکه فقط حقیقت را نگفت!!!

- پدر بهزاد: از او که فعلا فوت کرده است گه گاهی پس زمینه ها و فلاش بک هایی نشان می دهد. او در همه فضاهایی که نشان می دهد یا در حال دعوا و نزاع و فحاشی با برادر خود است یا هم با صورتی خونی در حال تهدید و فشار روانی به برادرش. هیچ گاه صحنه ای از محبت های پدرانه او به فرزندانش نشان داده نشد!!! هیچ گاه مخاطب حس خوبی به او پیدا نمی کند. مدام می گوید او آدم بی عرضه و بی کفایتی بود که همه ثروتش را به مفت ازدست داد، چطور مخاطب می تواند بهزاد را برای پیگیری مرگ پدرش به واسطه محبت پدر فرزندی باور کند. درحالی که پدرش هرگز پدر خوبی نبود.

-عموی بهزاد(فروزانفر): او از ابتدای فیلم که با دعوا شروع می شود مدام در نقش انسانی دور از صفات نیکو جلوه می کند. او تا اواسط فیلم متهم به گناهی است که آخرش هم متوجه نشدیم که در ان جریان تقصیرش چه بود و چرا تا ان اندازه عذاب وجدان داشت. او به عنوان یکی از مردان متمول فیلم اهل رشوه دهی هست، اهل دروغ و پنهان کاری هست، خیالاتی،ترسو، ساده و گاهی تندخو نیز هست. اگر می توانید چند صفت نیکو ازاین پدر مجموعه بیان کنید؟؟؟ جای تعجب است. کاش می شد از کارگردان پرسید تا کنون با چند ثروتمند صاحب کارخانه روبرو شده است، این مدیر کپی برداری شده از کدام مدیر است. به واقع کدام مدیر ثروتمند اینگونه عمل مدیریتی و فنی انجام می دهد. مگر کارخانه و اداره ان مانند ریاست قبیله است که امروزاین باشد و فردا ان. ما از فروزانفرهیچ کفایتی در امور زندگی یا کاری ندیدیم

-پدر ارغوان: حساب او که ازهمان ابتدا مشخص است. او سالها پیش خانواده اش را رها کرده است و رفته . شدیدآ درگیر خلاف قانون و تخلافات مختلف است. اما نکته مهم در این داستان این است که مخاطب هیچ گاه حس دلسوزی که در بعضی سکانس ها نسبت به منفی ترین مرد مجموعه پیدا می کند، نسبت به فروزانفر(عموی بهزاد) حتی جایی که کور می شود پیدا نمی کند و جالب تر انکه ما رفتارهای پدرانه از پدر خلاف کار ارغوان بیشتر می بینیم تا از دیگر پدران مجموعه. در این مجموعه ما یک پدر داریم که شده پدر ارغون که متخلف است، سالها فرزندانش را رها کرده و رفته اما برای ازدواج ارغوان هدیه اماده کرده، برای سینا کفش خریده و میخواهد علی رغم همه تحقیر هایی که توسط فرزندانش می شود برای آنان پدری کند. هرچند کارگردان بازهم در اوج صحنه ای که او می خواهد از ارغوان بابت ماجرای منزل بهزاد عذرخواهی کند و توضیح دهد، حین این پدریی که به خیال خودش می کند بزرگترین ضربه را به ارغوان میزند و مخاطب نمی داند دلش برای اشک های پدری که تحقیر می شود و میخواهد پدری کند بسوزد یا ارغوانی که همه چیزش بر باد رفته. ازسوی دیگر پدری داریم که متمول و آزاد است اما در طول فیلم فقط این فرزندانش هستند که به دادش می رسند و او در همه کارها محتاج دیگران است!!! انگار هیچ توانایی ندارد.

-سینا: او نماد جوانان با غیرت جنوب شهری است. خوب حرف می زند،موسیقی می داند، دلسوزاست، سعی می کند جای خالی پدر را پر کند و اهسته آهسته مخاطب اورا دوست می دارد، اما ناگهان تمام وجهه ای که کارگردان سعی کند از توانمندیهای جوانان پایین شهری بنماید، با اعتیاد او از بین می رود. حالا چرا باید سینا معتاد می شد. چرا بهزاد نشد، درحالی که بهتر بود بهزاد معتاد میشد و فلاکتش در اعتیادش جلوه می کرد. چرا باید حتما از جوانان جنوب شهری معتاد فیلم انتخاب شود؟ اما یک نکته بسیار مهم و مغفول دراین مجموعه در مورد سینا این بود که مدام درلفافه می گفت او عضو یک گروه موسیقی است. خوب که دقت می کردیم می دیدیم آن گروه درواقع ازهمین گروه های مخفی و غیر مجاز و زیرزمینی است. اما نکته مهمش اینجاست که بلافاصله پس ازاعتیاد سینا، اورا از گروه موسیقی بیرون می کنند!!! این می خواهد بگوید گروه های موسقی زیرزمینی آن گونه هم که می گویند نیست، محل پارتی و میهمانی های شبانه و لهو و لعب و فساد نیست بلکه انقدر پاک هستند که معتادان را نیز از بین خود بیرون می کنند!!! ما درواقع در حاشیه شخصیت سینا سپید سازی از چهره اهالی موسیقی های زیرزمینی را نیز داشتیم.

-نبکخواه(وکیل): او ازابتدا یک انسان متشخص و با پرستیژ و کاملا تحصیل کرده نشان داده می شود. اما کمی بعد مخاطب ، آقای نیکخواه با کلاس را شخصیتی عقده ای و عصبی می بیند که مدام با مکعبش بازی می کند ، گاهی داد میزند، مدام با خودش و عکس دخترش حرف می زند و حتی آیینه هم میشکند. اما کاش فقط همین بود او در اواسط فیلم یک انسان چشم چران و هوس باز نشان داده می شود که با دیدن ارغوان برق چشمانش دیدنی می شود. اما قبلش به ما یاد داده اند اگر بالاشهری ها حرام چشمی کردند عیبی ندارد. حقشان است چون ثروت دارند!!! او در جایی ازسریال داستان پدر ارغوان را به خانواده بهزاد میگوید و به شدت ارغوان را برای سوء استفاده ازاطمینانش و دروغ بزرگ و جعل گواهی فوت محکوم می کند و مواخذه، اما کارگردان انگونه فضا سازی کرده که مخاطب دلش برای ارغوان متخلف بیشتر می سوزد و حق را به او می دهد تا نیکخواهی که دارد اینجا درست عمل میکند. نیکخواه هرچه به پایان فیلم نزدیک می شویم سیاه تر و بدجنستر میشود. او حاضر است برای عشق دروغ بگوید، شارلاتان بازی  و دو دوزه بازی دراورد و بهانه همه هم عشق باشد!!! وای ازاین داستانهایی که ساحت عشق رابا هوس و آلودگی مخلوط می کند.

-منوچهر(شوهرخواهربهزاد): شایدازمنظر مخاطب، منوچهر با مزه ترین و بهترین و جذاب ترین شخصیت فیلم باشد. درحالی که او منفورترین شخصیت را داشت. او دروغ گو ترین مرد فیلم بود، او ریاکارترین و نان به نرخ روز خورترین کاراکتر این مجموعه بود. او برای رسیدن به اهدافش همه را قربانی کرد، راحت به همسرش دروغ می گفت و ادا و اطوار درمیاورد،او راحت نمک می خورد و نمک دان می کشست. اما هیچ کس اورا درطول فیلم محکوم نمی کند. چرا؟؟؟ خوب مشخص است چون او همه این زشتی ها را در سایه طنز و شوخی دارد. او بارها طی دیالوگ هایش عشق را واژه ای انتزاعی و فانتزی و دروغ می داند  که فقط برای قصه ها خوب است. او هرگزبهزاد رابرای ازدواج مجددش مواخذه نکرد! بلکه می گفت چرا با ارغوان؟؟؟ و مهمتر اینکه او همیشه بهزاد را تشویق به پنهان کاری می کرد. اما مخاطب او را دوست داشت. خیره سری ها و تزویر او را دوست داشت واین یعنی موجه کردن دروغ برای رسیدن به منفعت. این یعنی ذائقه من مخاطب را رسانه خوب عوضکرده است. دراین مجموعه مثلا همه تاوان اشتباهات دروغ هایشان را پس دادند جز دروغگو ترین انها یعنی منوچهر.

این همه مردان مجموعه زمانه بود. همه مردانی که هیچ نقطه مثبتی درانها نبود.

نقد سریالی برسریال "زمانه" قسمت دوم


 همان گونه که در قسمت اول بیان شد،سریال زمانه یک سریال دراماتیک و خوش ساخت است که مانند ماری خوش خط و خال اما زهراگین در این مدت میهمان خانه ها بود.

این اثر نیز مانند همه بیشتر آثار سینما و تلویزیون ایران مختص ساکنین جردن و نیاوران و شمال تهران است. در این فیلم درست است که زندگی آرمانی و غرق خوشبختی برای بالاشهر نشینان نشان نمی دهد اما مثل همیشه زندگی غرق در بدبختی و فلاکت برای ساکنین جنوب شهر می سازد. خانواده ارغوان به عنوان یک خانواده فقیر جنوب شهری فقط و فقط  به جرم فقر ونداری محکوم به نداشتن شخصیت اجتماعی هستند، مثل همیشه در این فیلم شخصیت هایی که رنگ و لعاب دینی دارند یا به وقت مشکلات سر سجاده دیده می شوند یا خانواده فقیر ارغوان و مادر مفلوک او هستند یا عمه شکست خورده و زجر کشیده؛ با کمی دقت میبینیم سفید ترین شخصیت این درام یعنی دکتر داوودی هرگز سخنانش رنگ و لعاب دینی ندارد،هرگز در امر به معرف هایش جنبه معنوی را نمی بیند، خداوند در دیالوگ هایش جایی ندارد و همیشه بر نظریات روانشناسانه تاکید دارد. این فیلم نمونه بارز ترویج اخلاقیات عاری از معنویت است!!! توکل بر خدا در این فیلم فقط برای سرپوش گذاشتن بر اشتباهات است.

انگار همین که کسی در جنوب شهر بود دیگر آدم نیست و هیچ منش و خلق نیکویی نخواهد داشت.اعتیاد،قهر و آشتی،فرار و ناسپاسی، همه از رفتارهای جنوب شهری ها نشان داده می شود. در قسمت خواستگاری بهزاد از ارغوان ما می بینیم که رکیک ترین سخنان و تحقیر آمیز ترین رفتارها از سوی خانواده بهزاد با خانواده ارغوان به عنوان دو نماد خانواده بالاشهری و پایین شهری انجام می شود. هرچند بهزاد با این سخنان خانواده مخالفت می کند و مخاطب نیز در ان هنگام از رفتارهای مشمئز کننده خانواده بهزاد عصبانی می شود اما در ادامه فیلم به صورت بسیار خفی ما میبینیم آن سخنان و حرف ها دارد آهسته اهسته درست از کاردرمی آید و ان خانواده جنوب شهری جداً خانواده ای دروغ گو، عقده ای، فرصت طلب و کم ظرفیت است.

بله ما در خانواده های بالا شهری این فیلم هم دروغ و دغل و دعوا را می بینیم، اما یادمان رفته صدا و سیما طی 30 سال گذشته به ما یاد داده انچه که در شمال شهر می گذرد مد و درست است، یک لطیفه تلخ می گفت اگر پسری با سر تراشیده به شمال شهر برود می شود مد اما اگر به جنوب شهر برود همه می گویند زندان بوده و این بسیار عجیب و تلخ است!!!

چه می شد که ما مجموعه ای داشته باشیم از ادمهای جنوب شهری با همه مرام ها و معرفت های قدیم شان، انجا که هنوز در خیلی از محله هایشان فرهنگ لوطی گری و داش مشتی گری هست.بیشتر شهدای جنگ تحمیلی و انقلاب در تهران از همان محله های جنوب شهری هستند. اگر نصف آن همه امکانات و توجه که به شمال شهر شده به جنوب شهر می شد شاید امروز بسیاری از اتفاقات تلخ در جنوب شهر رخ نمی داد. من معتقدم به مراتب سبک زندگی صحیح را همچنان می شود در کوچه پس کوچه های جنوب شهر ها دید.

 در این مجموعه ما سه مادر می بینیم

مادر بهزاد، مادر بهار و مادر ارغوان

هیچکدام از این سه مادر، یک مادر اصیل ایرانی و اسلامی نیست،

مادر بهزاد، یک زن بیوه اما مرفه است که البته بر خلاف شمال شهر نشینی اخلاقیات سنتی و از نوع مذموم ان دارد.او بسیار کم از پدرخانواده و شوهرش یاد می کند و به شکل بسیار بسیار غیر منطقی با مسئله مرگ مشکوک شوهرش و اعتراف عموی فرزندانش مواجهه می کند، او گاهاً چنان در اوج و تبختر حرکت می کند که غرورش حال مخاطب را بد می کند و گاهی چنان ذلیلانه رفتار می کند که قابل درک نیست.

مادر بهار، یک زن غرغرو ومغرور نشان داه می شود که انگار فقط حق با اوست و همه خدمتگذار او هستند، مخاطب احساس می کند که او مدام در زندگی جوانان دخالت می کند، او زنی بسیار حساس نشان داده می شود. این درحالی است که مخاطب هرگز این مادر را دوست نخواهد داشت. اما باید بدانیم همه بازی و حرف های مادر بهار به واقعیت بسیار نزدیک تر بود. اگر همان بلایی که بر سر بهار رفت بر سر یکی از ما می آمد آیا جز رفتارهای مادر بهار را انجام میدادیم. چرا کارگردان سعی دارد رفتارهای کاملا منطقی مادر بهار را  غیر منطقی و ناپسند و افراطی جلوه داده، این زن را نماد زنان متحجر و تندخو نشان دهد؟؟؟ در حالی که تنها زن این فیلم که زندگی تقریبا عاشقانه با همسرش دارد همین فروغ یعنی مادر بهار و زن عموی بهزاد است. او از همان اول با ازدواج بهزاد و بهار مخالف است، اما با زیرکی کارگردان دلایل این مخالفت غیر منطقی انتخاب می شود تا این تنها زن متاهل مجموعه نیز تندخو و گنده دماغ دیده شود.

مادر ارغوان یک زن مفلوک و رنج کشیده است که مدام در طول فیلم دارد به همسرش بد و بیراه می گوید و تخم تنفر از پدر را در دل فرزندانش می کارد. او هرگز جوانان را درک نمی کند و تنها مشاورش همان دختر به قول خودشان ترشیده خانه است که باید مدام هم تحقیر شود، در این فیلم مدام زنانی که شوهر ندارند تحقیر می شوند، مدام هما باید به علت ازدواج نکردن کوچک شود و طعنه بشنود، تا مخاطب به ارغوان برای همه اشتباهاتش حق دهد!!!

مادران این مجموعه به عنوان نماد مادران ایرانی هیچ نشانی از مادران فهمیده و دلسوز ایرانی ندارند. انان بنا به دستور نویسنده یا کارگردان هرگز در بزنگاه های زندگی فرزندانشان حق مطلب را ادا نکرده و تاثیر گذار نیستند و جالب تر اینکه به علت فضا سازی کارگردان هرگز مخاطب ، فرزندان را برای این بی احترامی به والدین محکوم نمی کند.هیچ کدام از فرزندان این مجموعه در هنگام تصمیم گیری در مورد آینده و همسر آینده و ازدواجشان نظرات والدینشان را جدی نمی گیرند. و به این بهانه که می خواهم به حرف دلم گوش دهم عقل و منطق را زیر پا می گذارند.

در این فیلم مدام به بیننده القا می شود پدر و مادر فقط به عنوان ولی در بزرگ کردن شما نقش دارند و تصمیمات آینده با خودشماست. مادر بهزاد می خواهد ادای مادران دلسوز را دراورد اما به شدت گرفتار افراط می شود، او مدام از اشتباهات بهزاد می گذرد و انگار فقط بهزاد هست و تمام.او به هیچ عنوان دغدغه بی فرزندی دخترش را ندارد، در زندگی او دخالتی نمی کند اما مدام در مورد زندگی بهزاد کنکاش دارد.

این سه مادر یک وجه مشترک دارند و آن اینکه هیچ کدامشان از شوهرانشان خیری ندیده اند. نه مادر بهزاد که همسرش در جوانی مرد و همه داراییش را هم به مفت از دست می دهد که البته ما تا آخر فیلم هم نفهمیدیم اگر پدر بهزاد سرمایه اش را از کف داده پس انهمه ثروت بهزاد از کجا آمده؟ مادر بهار هم که بسیار به همسرش علاقه دارد در نیمه فیلم و پس از عمری زندگی مشترک می فهمد همسرش سر قضیه مرگ برادرش به او دروغ گفته. مادر ارغوان هم که دیگر کم مانده به شوهرش فحاشی کند.

اه که چقدر دلم برای مادر فیلم مادر اثر علی حاتمی تنگ شده، چه مادر اصیل ایرانی بود ننه گیلانه در اثر فاخر گیلانه، مادر ایرانی در میهمان مامان بود، در یه حبه قند بود، در سریال فاخر وضعیت سفید و در چشم باد بود، مادر فقط مادر مهربان روزی روزگاری، کجایند ان مادران انسان ساز. ما از این فیلم هرگز احترام به والدین که پس از احترام به خداست یاد نگرفتیم.

جوانی به امام رضا(ع) گفت پدرم به شما فحاشی می کند چه کنم مولا به او فرمود حق نداری به او بی احترامی کنی فقط وقتی توهین می کند انجا نباش. اما در این فیلم همه جوانان در چندین صحنه به والدینشان خصوصا پدرانشان بدترین توهین ها را می کنند. رفتار مضحک ارغوان با پدرش، یا سینا با پدرش یا صحبت های بهزاد در مورد پدر بی کفایتش همه و همه از نمونه های بی حرمتی به والدین بود. گیرم پدر ارغوان خلاف کار بود اما آیا اگر مثلا در هنگام مواجهه او با پدرش، می امد و اورا اکرام می کرد و. به عنوان یک جوان تحصیل کرده با گذشت و عطوفت پدر را درمی یافت شاید خیلی از مشکلات حل بود.

ادامه دارد...

نقد سریالی برسریال "زمانه"    قسمت اول


بالاخره سریال زمانه به پایان رسید. سریالی که در خود حرف و حدیث های فراوان داشت و شاید به علت قوت کار ان همه مشکلات موثر مغفول ماند. ابتدا کمی درباره کارگردان بدانیم و سپس دانه به دانه شخصیت های این درام را مورد بررسی قرار می دهیم.

حسن فتحی کارگردان خبره ای است که تا کنون همه سریالهایش با اقبال بسیار زیاد مواجه شده است. زمانی فقط در فضای فیلم های تاریخی کار می کرد اما تقریبا از سال 86 ساخت فیلمهای تاریخی را رها کرد و به سمت سریال های اجتماعی آورد. الحق و الانصاف او درام را خوب می شناسد و ذائقه مخاطب را هم به خوبی شناخته است. اما مهمترین نکته در کارهای او  این است که در همه اثارش اعم از تاریخی یا اجتماعی داستان حاشیه ای که البته با مهارت کارگردان از اصل داستان هم مهمتر می شود یک جریان عشقی است. او تا کنون در همه فیلم ها و سریال هایش توانسته یک داستان عشقی با روایت های گوناگون و جذاب بیان کند. فتحی همیشه به عشق و مقوله ازدواج نگاه خاصی داشته است.

از آثار سریالی او می شود به مجموعه های زیر اشاره کرد، که با نگاهی به انها همیشه یاد مخاطبان گسترده و یک درام عاشقانه می افتیم. ساخته های او همیشه جزو شاخص ترین سریال ها بوده است و شاید بشود گفت او رقیب جدی سلطان سریال سازی سیمای جمهوری اسلامی یعنی سیروس مقدم باشد.

1-زمانه

2- در مسیر زاینده رود

3- اشک ها و لبخند ها

4- میوه ممنوعه

5-  مدار صفر درجه

6- روشن تر از خاموشی

7- شب دهم

8- پهلوانان نمی میرند

در سریال زمانه ما شخصیت ها و کاراکتر هایی میبینیم که بیشترشان نقاط مثبت و منفی مشابه دارند. در این سریال ما شخصیت های مثبت و بسیار دلنشین نمی بینیم و بیشتر شخصیت های ان خاکستری هستند انگار کارگردان دلش نمی خواهد کسی کارآکترهای سریالش را دوست داشته باشد یا با انها همزاد پنداری کند. در همه مجموعه که می نگریم شاید فقط دو شخصیت مثبت و موقر ببینیم، آنهم دکتر داوودی و عمه بهزاد است با نقش افرینی مهرانه مهین ترابی. که البته این دو شخصیت هم علی رغم مثبت بودن بسیار، از جذابیت شخصیتی پایینی در فیلم برخوردارند و اگر نباشند دل مخاطب برایشان تنگ نمی شود و نبودشان نیز احساس نمی شود.


تاثیر گذاری خاصی ندارند و ان تاثیر گذاری نهایی دکتر داوودی بر روی همسرش(ارغوان) هم بسیار مصنوعی کار شده . ودرپایان هم می بینیم کارگردان خیلی زود سفید ترین شخصیت فیلم را با مرگ زودرس از جریان داستان حذف می کند. از این طرف عمه درحالی که قرار است نقش سفیدی داشته باشد به علت نداشتن بچه مدام تحقیر می شود و این نقطه ضعف بزرگ اوست. عمه ای که فقط به علت نداشتن فرزند عاشق کودکان بی سرپرست است و البته نقطه ضعف دوم عمه که اورا به شدت از تاثیر گذاری باز می دارد پنهان کاری است که در مورد ازدواج قبل بهزاد می داند و به بهار نمی گوید. کارگردان می توانست خیلی بیشتر از اینها روی شخصیت عمه کار کند زیرا با شروع راز آلودی که برای ورود عمه به داستان شروع کرد جذابیت این شخصیت را بالا برد و مخاطب بر روی او حساس شد.

اما هیچ وقت دلیل گم بودن او مشخص نشد!!! او هرگز برادرش یعنی عموی بهزاد را برای سالها پنهان کاری و حق خوری محکوم نکرد!! هیچ گاه داستان او و انچه بر سرش گذشته به طور شفاف بیان نکرد، او هرگز برادرانش را برای بازی با سرنوشتش و جلوگیری از ازدواجش با پسر محبوبش مواخذه نکرد و اینها به شدت تصنعی می نماید!!! درواقع ما می بینیم اگر در این مجموعه دو شخصیت سفید و مثبت فیلم یعنی عمه و دکتر داوودی  حذف شوند هیچ خللی در اصل داستان پیش نمی اید و این یعنی ضعف در شخصیت سازی...

 

ادامه دارد...

از انانی مباش( با نگاهی به اخلاقی ترین حکمت نهج البلاغه)

 بی شک حکمت  150 نهج البلاغه جزو بی بدیل ترین و بی نظیرترین حکمت های این کتاب بی همتا است. زیاد وقت شمارا نمیگیرد اما بعد از پایان خواندن این جملات به شدت در مسلمانی خود شک کردم!!!

 

1- از انانی مباش که : مرگ را خوش نمی دارد چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر ان از مردن می ترسد مشغول است.

2- از آنانی مباش که : نیکوکاران را دوست می دارد،اما کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن می پندارد در حالی که خود یکی از آنان است

3- از آنانی مباش که : از کار بد باز می دارد و خود باز نمی ایستد و بدانچه خود نمی کند فرمان می دهد....

4- از آنانی مباش که : از سپاس انچه به او داده اند ناتوان و از آنچه مانده فزونی را خواهان.....

5- از آنانی مباش که : اگر از دنیا به او دهند سیر نشود و اگر از آن بازش دارند قناعت نکند....

6- از آنانی مباش که: درباره دنیا چون زاهدان سخن گوید و درکار دنیا راه جویندگان ان را پیشه سازد...

7- از آنانی مباش که : به آخرت امیدوار است بی انکه کاری سازد و به آرزوی دراز توبه را واپس اندازد...

8- از آنانی مباش که: از مردم می ترسد نه در راه طاعت خداوند و از خدا نمی ترسدبه جهت  طاعت بندگان خدا...

9- از آنانی مباش که : حق خودرا به کمال می ستاند و حق دیگری را به کمال نمی دهد.

10- از آنانی مباش که :دیگران را راهنمایی و هدایت میکند اما خود گمراه می ماند، دیگران فرمانش را می پذیرند و هدایت می شوند و خودش نافرمانی میکند...

11- از آنانی مباش که : به سود خود بر دیگری حکم کند و برای دیگری به زیان خود حکم ندهد...

12- از آنانی مباش که : با توانگران به بازی نشستن را دوست می دارد تا  با مستضعفین و مستمندان در یاد خدا پیوستن...

13- از آنانی مباش که : عبادت و طاعتی را از خود بسیار می داند و مانند همان را از دیگران بسیار ناچیز، بر مردم طعنه زند و در تنهایی خود کار به ریا و خیانت کند...

14- از آنانی مباش که : گناه دیگران و هرکه جز خود را بزرگ می پندارد و بیشتر از انرا که خود کرده ناچیز به حساب می آورد...

15- از آنانی مباش که : غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت می پندارد، از مرگ بیم دارد اما فرصت هارا وا می گذارد و از دست می دهد..

16- از آنانی مباش که : درآنچه فانی است بر دیگران پیشی دارد و انچه باقی و ماندنی است سهل و آسان می گیرد...

17- از آنانی مباش که : در گفتن،بسیار گفتار و در عمل،اندک کردار...

18- از آنانی مباش که : انچه را مایه عبرت است،وصف می کنند اما خود عبرت نمی گیرند، در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد...

19- از آنانی مباش که : چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدم سازد و توبه را واپس زند و البته چون رنجی به او رسد از راه شرع درآید . طاعت...

20- از آنانی مباش که : چون کار کند در کار بسیار کند و کاهل و کوتاه است و چون چیزی را بخواهد زیاده خواه است...

21- از آنانی مباش که : اگر بی نیاز شود،سرمست گردد و مغرور، و اگر مستمند شود،مایوس و سست و رنجور...

22- از آنانی مباش که : اگر دیگران گناهی کنند،خرد تر و کوچکتر از گناه خود او بر انان بیمناک شود، و برای خودش پاداشی بیش از عملش می خواهد...

24- از آنانی مباش که : در انچه که بر سر ان شک و تردید دارد و بر سر دوراهی گیر افتاده به فرمان هوای نفسش عمل میکند، و درباره انچه یقین دارد،درچیره گی بر نفس ناتوان است...

25- از آنانی مباش که : اگر بلایی به او رسد با زاری خدارا می خواند اما در خوشی با غرور از خدای روی بر می گرداند...

26- از آنانی مباش که : چون عافیت یابد به خود می بالد و چون گرفتار بلا شود نومید ونالان...

27- از آنانی مباش که : اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانی است و اگر تندرست شود پیوسته در خوشگذرانی...