کربلای غزه...

 

درکربلا آب را بر اهل حرم طاها بستند

در غزه هم آب را ،آب دریای آزاد را بر مردم بی دفاع بسته اند

البته در کربلا روزهای اول حر آب را بسته بود که آخرش هم همچو نامش آزادانه پر کشید ورفت

اما اینجا،در غزه، ازهمان روز اول همه کاره حرمله است و ایل و تبار و هم پالگی هایش.

آنجا در کربلا بزرگترها و کوچکترها حتی علی اصغر خوب می داند چه خبر است.

آنجا در کربلا آنگاه که پسرحیدر کرار پرسید اینجا کجاست و گفتند کربلا، همه با هم گفتند انا لله و انا الیه راجعون

آنجا در کربلا وقتی فهمیدند انجا کربلا ست، حسین آیه ارتجاع خواند و علی اصغر گریان شد و زینب دست بر چشم گذاشت. فقط رقیه سه ساله بود که با عروسکش نجوا می کرد...

اینجا در غزه نیز از همان روز که حماس امده همه می دانند چه خبر است.حتی علی اصغرهای فلسطینی،

اینجا نیز وقت نماز،برسر نمازگذاران تیری که پی اش پر باشد نمی فرستند تیری می فرستند که انتهایش دود سپید دارد و وقتی می خورد غیر انفجار بوی علف تازه می آید. از دور جوان فلسطینی فریاد میزند شیمیایی... اینجا در غزه به جز بوی سوختن و آتش گرفتن بوی فسفر سپید و خردل هم می آید...

اینجا در غزه فقط یک عباس کم دارند...

انجا در کربلا شب دهم همه گرد حسین نجوای عشق سر می دهند و می خواهند در راه اسلام و حسین زودتر از بقیه جان دهند، حتی جوون سیاه، آنکه نسل اندر نسل غلام بوده و برده خجالت می کشد حرف بزند اما آرزوی شهادت دارد. دم شهادت هم وقتی حسین به بالینش می رسد می گوید ببخشا ارباب که برده ام و سیاه و بوی عرقم آزارتان می دهد که ارباب عشق در اغوشش می کشد و نگو جوون... بوی تو شمیم بهشت به مشامم می رساند. جوون باشی،عمری برده باشی اما وقت شهادت سرت بر بالین حسین باشد...

اینجا در غزه، کربلا هر لحظه تکرار می شود.اینجا در غزه قاسمشان حسین فهمیده است و حسین شان خمینی کبیر(ره).

به ندای خمینی(ره) لبیک می گویند. اینجا در غزه بچه شیران فلسطینی جان به کف دارند تا همان نفس هایشان را در مشت گیرند و با تمام قدرت پرتاب کنند سمت مرکاوای صهیون ها...

اینجا در کربلای غزه کودک گلوله خورده می داند ماده بیهوشی نیست حمد می خواند و گلوله از پایش می کشند. اینجا در غزه پدران

از خجالت شهادت خردسالانشان جلو دوربین ها سر بالا نمی آورند

کاش کسی برود و آنجا داستان کربلا را بگوید

برویم تا برای شیرزنان غزه داستان زینب بگوییم و رباب و ام البنین

برویم برای یتیمان و خردسالان غزه داستان رقیه بگوییم و طفلان مسلم و عبداله بن حسن

برویم برای پیرمردان غزه داستان حبیب بگوییم و زهیر

امروز فلسطین جز سلاح، الگو می خواهد. شیرمردانشان باید بدانند علمدار که بود

امروز اشک های ان پدر که رضیعش را در آغوش داشت حالت حسین را تداعی میکند که 6ماهه اش را بر سر دست دارد و طلب آب می کند.


خدایا سه شعبه ای که علمدار را از تکاپو انداخت، با گلوی 6ماهه چه می کند...

خواهر فلسطینی من می دانم چه می کشی وقتی خانه ات را در اتش می بینی و کودکت را آنطرف زیر آماج موشک ها و همان دم هم می خواهی از همسر جوانمردت خداحافظی کنی و وداع. می دانم مستعصل می شوی و می مانی چه کنی. بگذار برایت بگویم زینب که بین قتلگاه و خیمگاه و کاروان اسرا سرگردان و حیران مانده بود رو به نجف کرد و علی (ع)را فریاد زد.

خواهرم تو هم رو به نجف کن که علی برای صهیون ها یادآور خیبر است و خفت و خواری انها...

می دانم چه می کشی وقتی می بینی دختر خردسالت کنار نعش پدر زجه می زند و به آینده نداشته اش فکر می کند ...

بگذار به او  بگویم آندم همان کند که رقیه کرد...

حمله کرده اند؟؟؟

موشک می زنند؟؟؟

می کشند و فرار می کنند؟؟؟

چاره نداری و حیران مانده ای؟؟؟

چشمانت ببند و فریاد براور علمدار کجایی ... به تو قول می دهم علم علمدار کربلا سایه بان خوبی است

خواهر و برادر فلسطینیم مقاومت کنید که ما چون مختار در زندان مانده، منتظر آزادی و اذن رهبریم که دمی نگذشته صهیون ها را از همه هستی ساقط کنیم.

می خواهی برای جوان قطعه قطعه شده ات زیر بمباران صهیون ها اشک بریزی نریز!!!

بر تن ارباً اربای علی اکبر حسین اشک بریز که شاید غیور مرد لشکر حسین بیاید و نجاتی حاصل کند

 

 

سه نقطه...!!!

گنجشک پر، جبریل پر، بابا... سه نقطه...
من پر، تو پر، هرکس شبیه ما... سه نقطه...

عمه..، نه عمه بالهایش پر ندارد

حالا بماند در خرابه تا...سه نقطه...

این محو یکدیگر شدن در این خرابه

یا اینکه ما را می پراند یا...سه نقطه...

اصلاً چرا من خواستم پیشم بیایی

بابا شما که پا نداری تا...سه نقطه...

یادت می آید روزهای در مدینه

دو گوشواره داشتم، حالا...سه نقطه...

وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم

می خواستم کاری کنم امّـا...سه نقطه...

انگشت خود را جمع کرد و ناگهان گفت

انگشت پر، انگشتر بابا...سه نقطه...

علی اکبر لطیفیان

آذرخش از کربلا (قسمت اول)

خواندن این کتاب(آذرخشی از کربلا) لازم و ضروری است.  مقام معظم رهبری


به همین مناسبت قطعه هایی از این کتاب ناب نوشته علامه مصباح یزدی را تقدیم میدارم

چرا بايد حادثه عاشورا را گرامى بداريم؟

چرا بايد خاطره حادثه اى را كه 1360 سال پيش اتفاق افتاده است، زنده كرد و مراسمى به ياد آن خاطره برگزار كرد؟ اين رويداد جريانى تاريخى بوده است كه زمان آن گذشته است; تلخ يا شيرين، هر چه بوده است آثار آن تمام شده است. چرا بايد بعد از گذشت نزديك به چهارده قرن، ياد آن جريان و آن حادثه را زنده نگه داريم و مراسمى براى آن بر پا داريم؟

پاسخ اين سؤال، چندان مشكل نيست. براى اين كه به سادگى مىتوان به هر نوجوانى تفهيم كرد كه حوادث گذشته هر جامعه مىتواند در سرنوشت و آينده آن جامعه آثار عظيمى داشته باشد. تجديد آن خاطره ها در واقع نوعى بازنگرى و بازسازى آن حادثه است، تا مردم از آن جريان استفاده كنند. اگر حادثه مفيدى بوده است و در جاى خود منشأ آثار و بركاتى به شمار مىرفته است، بازنگرى و بازسازى آن نيز مىتواند مراتبى از آن بركات را داشته باشد.

علاوه بر اين، در همه جوامع انسانى مرسوم است كه به نوعى، از حوادث گذشته خود ياد مىكنند; آن ها را بزرگ شمرده و به آن ها احترام مىگذارند. خواه مربوط به اشخاصى باشد كه در پيشرفت جامعه خود مؤثر بوده اند، نظير دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به كسانى باشد كه از جنبه سياسى و اجتماعى، در رهايى ملت خود نقش مؤثرى داشته اند و قهرمان ملى بوده اند. همه عقلاى عالم براى اين گونه شخصيت ها آيين هاى بزرگداشتى را منظور مىكنند. اين كار بر اساس يكى از مقدس ترين خواسته هاى فطرى است كه خدا در نهاد همه انسان ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسى» تعبير مىكنيم. لذا اين خواسته فطرى همه انسان ها است كه در برابر كسانى كه به آن ها خدمت كرده اند حق شناسى و شكرگزارى كنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ايشان احترام بگذارند. علاوه بر اين، ياد آن خاطره ها، در صورتى كه در سعادت جامعه تأثيرى داشته، مىتواند عامل مؤثر ديگرى را در زمان بيان خاطره ها بيافريند. در اين صورت، گويا خود آن حادثه تجديد مىشود.

از آن جا كه معتقديم حادثه عاشورا حادثه عظيمى در تاريخ اسلام بوده است، و نقش تعيين كننده اى در سعادت مسلمان ها و روشن شدن راه هدايت مردم داشته است، اين حادثه در نظر ما بسيار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازى اين حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب مى­گردد تا بتوانيم از بركات آن در جامعه امروز نيز استفاده كنيم. اين جواب را به طور كلى مىتوان در مقابل سؤال نوجوان ها ارائه داد و آنان را قانع كرد كه زنده نگه داشتن ياد بعضى از خاطره ها و بازسازى برخى از حوادث كه در گذشته اتفاق افتاده است، كار عاقلانه اى است، و ممكن است منافع و مصالحى را براى جامعه تأمين كند. همان طور كه اصل آن حادثه تأثير مفيدى در جامعه آن روز داشته، تجديد خاطره و بازسازى آن نيز مىتواند آثارى متناسب با خود داشته باشد. اين سوال اول كه چرا بايد ياد عاشورا را زنده نگه داريم؟



چرا بايد به ياد وقايع عاشورا عزادارى كرد؟

تا اين جا فهميديم كه بايد در جامعه عواملى را ايجاد كرد تا احساسات و عواطف دينى مردم را تحريك كند و آن ها را برانگيزاند تا كارى مشابه كار سيدالشهداء(عليه السلام)انجام دهند; راه او را ادامه دهند و نسبت به اين امر مهم علاقه پيدا كنند. اما موضوع ديگرى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه يگانه راه برانگيختن احساسات و عواطف عزادارى و گريه نيست. عواطف انسان ممكن است با مراسم جشن و سرور هم تحريك شود. مىدانيم كه در ولادت هاى مبارك، در ميلاد خود سيدالشهداء(ع)، وقتى مراسم جشن برگزار مىشود، مدح ها خوانده مىشود و مردم از طريق آن ها شور و نشاطى مىيابند. سؤال سوم اين است كه چرا براى تحريك احساسات از مراسم شاد استفاده نمىكنيد؟ چرا بايد گريه كرد؟ چرا بايد به خود زد؟ چرا بايد زنجير بزنيم؟ بياييم به جاى اين كارها جشن بگيريم، نُقل و نبات پخش كنيم، شيرينى بدهيم، مدح و سرود بخوانيم، تا احساسات مردم تحريك شود.

جواب اين است كه احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحريك هر نوع احساسات و عواطف، بايد با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه اى كه بزرگ ترين نقش را در تاريخ اسلام ايفا كرد، حادثه شهادت ابى عبد الله بود. او بود كه مسير تاريخ اسلام را عوض كرد. او بود كه درسى براى حركت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قيامت به انسان ها داد. براى آن كه آن خاطره تجديد شود، فقط مجلس جشن و شادى كافى نيست. بايد كارى متناسب با آن حادثه انجام داد. يعنى بايد كارى كرد كه حزن مردم برانگيخته شود، اشك از ديده ها جارى شود، شور و عشق در دل ها پديد آيد. و در اين حادثه چيزى كه مىتواند چنين نقشى را بيافريند، همين مراسم عزادارى و گريستن و گرياندن ديگران است; در حالى كه خنديدن و شادى كردن هيچ وقت نمىتواند اين نقش را ايفا كند. خنديدن هيچ وقت آدم را شهادت طلب نمىكند. هيچ وقت انسان را به شلمچه نمىكشاند. هيچ وقت نمىتوانست سختىها و مصيبت هاى هشت سال جنگ را بر اين مردم هموار كند. اين قبيل مسائل عشق ديگرى مىخواهد كه از سوز و اشك و شور پديد مىآيد. راه آن هم همين عزادارى ها است. اين سؤال سوم كه چرا ما بايد براى زنده نگه داشتن خاطره سيدالشهداء(عليه السلام) عزادارى و گريه كنيم.

در آرزوی عدالت


سال گذشته ایام انتخابات مجلس به خیال خود جهت بصیرت افزایی مطالبی را در مورد کاندیداهادر وبلاگ کم بازدید مائده که در ان روزها کلاً 70نفر بازدید کننده نداشت نوشتم.

دقت کردید کاندیداهای انتخابات مجلس در استان خراسان جنوبی توسط نویسنده یک وبلاگ گمنام نقد شدند و البته مورد توهین قرار گرفتند.

البته هرگز قصد نویسنده وبلاگ...... بگذریم هرچه بود با رضایت شاکیان تمام شد.

چون فهمیدند عناد و قصد و قرضی در کار نبوده

اما بعدها به من گفتند اگر شاکیانت رضایت نمی دادند قصد بود برای عبرت دیگران تا 1سال زندان و 40.000.000 ریال وجه نقد جریمه به شوی.

عجب عدالتی، یک نفر در یک وبلاگ گمنام میان میلیون ها وبلاگ در یک شهر محروم اتهاماتی را متوجه اشخاصی می کند و در آستانه حبس قرار می گیرد.اما انکسی که در یک جلسه با هزاران شنونده به معاون و رییس دفتر رییس جمهور می گوید یهودی زاده و اعلام می کند هرکس اورا بکشد دیه اش را ایشان می پردازد تبرئه می شود و انکسی که زشت ترین توهین را در یک جلسه مداحی بزرگ به رییس جمهور و معاونینش می کند 50.000 تومان جریمه می شود.

خدایا این کجای عدالت است

آیا حق نداریم به این قانون قضا بدگمان شویم

آیا حق نداریم به سیاسی کاری در دستگاه قضا فکر کنیم!!

خیلی دلم میخواهد از این حزب الهی های دو آتشه بپرسم زمان گند و گندکاری های خاتمی کجا بوید؟

مشایی بد،مشایی منحرف،مشایی کلید همه بدیها اما معاون اقای خاتمی جناب ابطحی رو فراموش کردید او عضو فعال انجمن حجتیه بود،فساد اخلاقی داشت،در اعترافاتش صریحاً به ارتباط با سازمان های جاسوسی اذعان می کنه اما هیچ وقت این دوستان اسم اونهارو هم نمیارن!!! یعنی جرات نداشتن اسمشونو بیارن

نمیدونم چرا مداحان دلسوخته زمان اصلاحات این سینه چاکی های سیاسی رو نداشتن

من می گم کار خوبی میکنه بیت آقا که این دوستان رو دعوت نمی کنه

آمریکا و صهیون ها و مستکبرین به احمدی نژاد در همه جا فحش میدن ما هم تو جلسات عزامون

ماها چقدر بی معرفتیم!!!

خدایا عدالت کجاست؟؟؟


بعد التحریر...

1.هرگز از مشکل پیش امدن برای حاج منصور و حاج سعید خوشحال نمیشم. اونایی که منو میشناسن می دونن با مناجاتای حاج منصور عشق می کنم اما از توهینش به یه آدم حداقل مسلمون و معاون رییس جمهور حقیقتا رنج بردم و ناراحت شدم.

2.کاش حاج سعید رو هم تبرئه می کردند اما 50.000 تومن جریمه یه جور تمسخره.

3.همیشه به مشایی نقد داشتم و دارم و حقیقتاً اصلاً از روز اول ازش خوشم نیامده و نخواهد امد اما بی انصافیه برای وجود او همه خوبی های احمدی نژاد رو ندیده بگیریم و فقط فحشش بدیم.

زمانی برای هوشیاری

باز نزدیک زمان انتخابات مهم و استراتژیک ریاست جمهوری شد و فضای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور به شدت تحت تهاجم قرار گرفت و متلاطم شد.

این بار بر خلاف سال 88 که اصلاح طلبان قرار بود حضور فعال داشته باشند و امید داشتند به پیروزی و داشتند تلاش می کردند برای شرکت عموم مردم و کسب آرا خاکستری و درسایه امروز چون می دانند رایی ندارند سعی می کنند با تخریب حریف و تشویش اذهان و غبار آلود کردن فضا همه چیز را آماده پیروزی خود سازند.

امروز استراتژی اصلاح طلبان آن است که اگر قرار است ما پیروز نشویم نباید نظام هم پیروز شود. آنان در طی سالیان قبل خصوصاً 88به بعد تا امروز یک فعالیت مخفی اما مهم سیاسی را به صورت زیرپوستی انجام داده اند که البته بسیار هم موفق بوده و آن شامل 3 مرحله مخلوط و همزمان؛نفوذ،ایجاد اختلاف و جذب در میان حریفان سیاسی بوده که البته نیز خوب عمل کرده اند.

آنان توانستند میان جریان مستحکم و یک پارچه اصول گرا که از انتخابات شوراهای شهر سال 80 شروع به پیروزی رسیده بود و اوجش در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم بود اختلافات عمیق و گسترده ایجاد کنند آنگونه که استراتژیست ها و ایدئولوگ های جریان اصول گرایی حالا چشم دیدن یکدیگر را ندارند . و از ان مهمتر توانستند به صورت علنی یا مخفیانه از میان سبد نیروهای اصول گرا نیروهای خوبی را سوا کنند و آنان را برای خود ببرند.

البته از مهمترین دلایل پیروزی سیاسی اصلاح طلبان خائن که در فتنه 88 شمشیر را از رو برای نظام بسته بودند و به شدت در اذهان مردم منفور بودند بی مبالاتی و بی انصافی رهبران جریان اصول گرایی است.

من همیشه از یک مرام اصلاح طلبان خوشم امده انان در سال 88 مرد و مردانه و آشکارا علیه نظام و رهبری و انقلاب ایستادند و صریح و روشن ندای مرگ بر ولایت فقیه(البته همراه فائزه،دخترک ساندویچ خور) سر دادند. اما طیف گسترده ای از اصول گرایان که البته هدایت انان نیز مشخص است با چه کسانی است یکی به نعل می زنند و یکی به میخ.

رهبری فریاد همدلی قوا سر می دهند اما در مجلس ما به رهبری جناب لاریجانی ساعتی نامه سوال از رییس جمهور اعلام وصول می شود و بلافاصله در حمایت از منویات رهبری بیانیه می دهند.

خدایا چقدر تزویر...

قبول دولت احمدی نژاد کم اشکال نداشته اما وقتی در کل نگاه می کنی خوبی هایش بر مشکلاتش می چربد

به یاد بیاورید دوران اصلاحات و فتنه را...

دوران اصلاحاتی که هرکس ریش داشت یا فقط در ظاهر حامی رهبری بود و منتقد دولت اورا له می کردند و به زباله دان می افکندند. تصمیم داشتند هرجا نیروهای حزب الهی و انقلابی جمع اند تخریب کنند. طی 3سال از ابهت و روحیه انقلابی و اصالت اسلامی نیروها و سازمان هایی مانند جهاد سازندگی،نیروی انتظامی،وزارت اطلاعات و معاونت پرورشی در آموزش و پروروش چیزی نگذاشتند. و حالا دوباره همانها در زمانی که حزب الهی ها به سر و کله هم می زنند به شدت هشیارند تا عنان کار بدست گیرند و خیلی راحت و به سختی انتقام همه این 8سال را بگیرند.

آنان منتظرند که آدم ضعیف النفسی بیاید که راحت دوره اش کنند و از این نظام و مردمی که 9دی آفریدند انتقام 8ماه دفاع مقدس ضد فتنه 88 را بگیرند.

خدا میداند الان در این برهه سخت سیاسی زمان انتقام گیری از احمدی نژاد نیست. شمارا به خدا دلتان برای رهبری بسوزد.

می ترسم انقدر بی فکران اصول گرا تفکر اصول گرایی را به نام نقد احمدی نژاد بکوبند که مردم مجاب شوند در خرداد 92 رایی جز اصول گرایی بیاندازند و باز خون به دل آقا کنند.

خیلی ها که امروز به اسم اصول گرایی و برای اسم در کردن لای اسامی چوب لای چرخ دولت می کنند خاطرشان رفته از صدقه سری همین دولت سری بین سرها شده اند

خیلی ها که الان در وادی سیاست ایران علم سیاست بلند کرده اند اگر این دولت نبود باید در همان اتاق های اداراتشان منجمد می شدند.نمی دانم چرا اگر امثال لاریجانی ها هزار بار مرگ بر آمریکا بگویند آمریکا ککش هم نمی گزد اما اگر احمدی نژاد کلمه ای در مورد انها گوید اورا تا جایی که در شان خودشان است دشنام می دهند، انگار دشمنان ما با بعضی اهالی سیاست مانند برادر محسن یا برادر محمد باقر مشکلی ندارند!!! و این خطرناک است...

بهتر نیست جای اینکه مدام احمدی نژآد را برای بسیاری از گناهانی که تقصیر او هم نبوده مواخذه کنید حواستان را جمع کنید برای مقابله با حریف قدر و باهوشی که نابودی ما و رهبرمان هدف اصلی اوست.

ابراهیم اصغر زاده ای که سال 78 می گفت در جامعه ای که دموکراسی حاکم است حتی میتوان علیه خدا تظاهرات کرد حالا می گوید ما خواهان مذاکره با آمریکا نیستیم، بله شما مذاکره نمی خواهید شما حکومت و استیلای آمریکا را می خواهید.

 

                  

 

 

 

شاید بتوان ادعا کرد از 18 ذی الحجة تا 25 ذالحجة فرح ناک ترین و شادترین ایام سال برای شیعیان مولا علی(ع) باشد.

کاش در توانم بود در این مدت هر روز می توانستم جشن و سروری برپا نمایم،کاش می شد هر روز از این هفته و دهه ولایت را منبری برپا کرد و شیعه شناسان از عظمت علی(ع) گویند و ماوقع این روزها در عمق تاریخ اسلام.

مرا سرزنش می کنند یه جرم طولانی وبدن نوشته ها در شان علی(ع) حق با انهاست اما چه کنم که در حقانیت علی(ع) باید کتاب ها نوشت.

آنچه که مسَّلم است در طول تاریخ اسلام طی سالیان گوناگون از 18ذی الحجة تا 25ذی الحجة اتفاقات خاصی رخ می دهد که همه به نحوی دال بر حقانیت مولا علی(ع)است.

1. نزول آیه تطهیر(آیه 33 از سوره احزاب) در شان اهل بیت(ع)

2. نزول سوره هل اتی(انسان) در حق مولا علی(ع) و فاطمه زهرا(س)

3. خاتم بخشی مولا امیرالمومنین (ع)و نزول آیه 55سوره مائده

4. ماجرای مباهله و نزول آیه 61 سوره آل عمران

 

خدایا چه خبر است. عده ای مجبورند در طول تاریخ برای توجیح جنایات سیاسی خود در شان خود جعل حدیث کنند و برای خود با استفاده از جاعلان و کذّابان قداست درست کنند اما در شان علی مرتضی که به نص صریح حدیث نبوی صدیق اعظم،علی(ع) است و فاروق اعظم مرام و شاخصهعلی(ع) و ولایت علی(ع)است؛سوره نازل می شود.

به بهانه مراقبت از سخنان پیامبر(ص) اما برای جلوگیری از بیان فضائلعلی(ع) و بستن راه منطق، بیان احادیث نبوی را ممنوع کردند و آن وقت خود را عامل به سنت نبوی اعلام کردند.

نگذاشتند تا امثال ابوذر و سلمان و عمار و ابن مسعود ها که بر خلاف آن دیگری ها جزو اولین مسلمانان و نزدیک ترین صحابه بودند سخنان گهربار رسول مکرم اسلام را بیان کنند. نگذاشتند آنان روشنگری کنند تا اینان بتوانند در فضای فتنه همه آثار مکتب ناب محمدی را محو کنند.

والله آنان در سقیفه هنگامی که پیکر پیامبر (ص)بر زمین بود برای تضییع حق علی(ع) نقشه نریختند بلکه تا آن سوی کربلا و مظلومیت دائم شیعه نقشه ریختند. ریشه خون مظلومینی چون حجر بن عدی را در سقیفه باید جستجو کرد.

آنان برای بالا بردن خود حدیث جعلی ساختند که فقط خودشان از رسول الله شنیدند و اطرافیانشان اما در شان هر رفتار علی(ع) آیه ای نازل شد و خدا خود در عظمتش سخن گفت.

 

خدا می دانست اگر نام علی(ع) مستقیم در قرآن بیاید آنان قرآن را چون انجیل و تورات خواهند کرد. نام علی(ع) را مستقیم نیاورد اما هرجا حرف از فداکاری و اخلاص و جهاد و اطاعت از رسول است نام علی(ع) در بطن ماجرا می درخشد

همیشه از خود می پرسیدم که چرا وقتی پیامبر فرزندی به نام قاسم نداشته کنیه اش شده ابوالقاسم. امام رضا(ع) در پاسخ این سوال و تفسیر این کنیه می فرمایند پیامبر پدر علی است و فرمود :

عَلیٌ حُبُهُ جُنَّه                                  قَسیمُ النار و الجَنَّة

علی(ع) تقسیم کنند بهشت و جهنم است و قاسم نار و جنه و پیامبر ابوالقاسم است چون علی(ع) را پدری کرده است.

 

در ماجرای نزول آیه تطهیر زمانی که هر کدام از صحابه دری از منزلشان به مسجد باز کرده بودند روزی پیامبر دستور فرمودند همه درب منازلشان را که به مسجد باز می شوند ببندند جز من و علی(ع) خنّاسان و حسودان فریاد برآوردند که چرا علی(ع) که پیامبر نزول آیه تطهیر را مژده دادند و در لفافه فرمودند علی(ع) و اولادش از اهل بیتند و اهل بیت بنابر اراده تکوینی خداوند از هر نوع آلودگی و رجس و ناپاکی بدورند.

 

درهمین ایام پایانی ماه ذی الحجة که بنابر نقلی 24 و بنابر نقلی دیگر 25 است روز علی(ع)و فاطمه و حسن و حسین این پاکان روزگار و اهالی کسا روزه گرفتند و دم افطار برای همان نان جوین و سفره خالی او میهمانانی از مسکین و یتیم و اسیر پیدا شد و هر آنچه در خانه بود به آنها دادند در حالی که خود گرسنه بودند. روز سوم گرسنگی امان کودکان خانه رو بریده بود که از خلد برین برای این ایثار و از خودگذشتگی و تجمل گرسنگی مائده از خلد برین و طعام بهشتی بر آنان نازل شد و آنان با غذای بهشتی افطار کردند. که همزمان به پاس این عمل سوره هل اتی نازل گشت بر قلب نازنین رسول خوبیها.

 

خاتم بخشی--در روزی از همین روزها فقیری در مسجد مدینه حین نماز جلو علی(ع) دست دراز کرد و علی در نماز انگشتری خودش را به او بخشید و نمازش را ادامه داد . پس از نماز بلافاصله آیه 55سوره مائده نازل گشت و به مومنین اعلام داشت ولی شما خدا و پیامبر و آن مومنینی هستند که نماز برپا می دارند و در رکوع زکات پرداخت می کنند که اشاره به عمل مولا علی(ع) داشت. از آن پس تا مدتها ساده لوحانی همین کردند اما برایشان آیه ای نازل نشد.

 

 

خرما فروش باصفا!!!

 

میثم فرزند یحیی از جایی در نهروان.  منطقه ای میان ایران و عراق...

عده ای او را ایرانی می دانند و نامش را ((ابوسالم)) ذکر کرده اند.

میثم مشهور به میثم تمّار شغل و پیشه اش خرما فروشی بود اما اهل دلی بود کم نظیر

چشم بی نظیر علی(ع) در همان اوایل اسلام باطن پاک میثم را دید و اورا از صاحبش خرید. میثم با پول با برکت علی از غلامی آزادشد و آزادی او آغاز پا بند شدن او به پای علی(ع) بود. او در مدت کوتاهی از صحابی خاص شد و از همان ابتدای کار عشقش به علی(ع)  او را تبدیل به عزیزی در چشم مولا کرد.

به نقل امام صادق(ع)  میثم رازدار اهل بیت و علی (ع) بود و فرزندانش نیز از رجال بنام شیعه و شیعیان پاک باخته ای در صف عاشقان مکتب امام سجاد و باقر و صادق شدند.

میثم تفسیر قرآن را در کلاس علی(ع)  آموخت و در کنارش هزار درس ناگفته نیز خواند .

 

علی (ع) شریک خرما فروش:

روزی مولا علی(ع)  میثم را پی کاری فرستاد و خود پای بساطش نشست و خرما فروخت. میثم آمد و دید آنکه خرما از علی خریده پول قلابی به او داده با لبخند به امیرالمومنین(ع)  گفت علی(ع)  جان خرماها را با پول تقلبی معامله کردی حضرت هم فرمود انکه خرماها را خریده انها را تلخ خواهد یافت و هنوز حرف علی تمام نشده بود که مرد متقلب آمد و پول های تقلبی را برد و خرما ها گذاشت. خداوندا مقام و عظمت میثم را در چشم علی(ع)  بنگر که علی(ع)  از مال او محافظت می کند.

 

رفیق نیمه شب ها:

میثم همراه نیمه شب های علی(ع)  و همراز نجواهای غریبانه اش در نخلستان ها بود. او همپای کمیل هم آغوش ناله های نیکه شب علی در چاه نخلستان بود.

از او نقل است نیمه شبی شنیدم مولای خوبیها پس از مناجات در چاه رو به من کرد و فرمود: میثم در سینه ام اسراری است که هرگاه فرخنای سینه ام احساس تنگی می کند زمین را با دست کنده و راز خویش را با زمین در میان می گذارم! وقتی زمین می روید آن گیاه از بذر و دانه ای است که من کاشته ام!!!

دانای رازها:

میثم از مولایش علی (ع) خبرهای اینده را شنیده بود و گاه گاه شمّه ای از آن را رو می کرد.

او زمانی که در شط فرات بر زورقی سوار بود باد شدیدی وزیدن گرفت، میثم گفت این باد عاصف است و خبر از مرگ معاویه دارد. یک هفته بعد خبر آمد دقیقاً در همان زمانی که میثم گفته بود معاویه به درک واصل شده بود.

او با مختار در زندان تاریک ابن زیاد ملعون هم بند شد. او مختار را از آینده اش تا حدودی با خبر ساخت. نحوه شهادتش را به مختار گفت وو برایش پیش بینی کرد که مختار تو به زودی آزاد می شوی و به خونخواهی حسین(ع) قاتلینش وابن زیاد که مارا خواهد کشت، خواهی کشت...

خبر از زمان و نحوه شهادت:

او بارها نحوه شهادتش را از مولایش علی(ع) شنیده بود. بارها حضرت ابوتراب(ع)  در جمع یاران به او گوشزد کرده بود توسط ملعونی به جرم شیعه بودن و عشق علی (ع) به دار خواهی رفت و بر دهانت لجام خواهند زد. میثم به رجم حب علی(ع)  محاسنت به خونت خضاب خواهد شد . اما او همچنان دم از عشق علی (ع) می زد.

 

درخت خاطره ها:

روزی مولا علی(ع)  در کوفه درختی را به میثم نشان داد و به او گفت: میثم تو در آینده با این درخت ماجراها خواهی داشت. این نخل را به چهار قسمت تقسیم می کنند و تورا از قسمت چهارم به دار خواهند آویخت!!!

او گه گاه می آمد و در کنار درخت نماز می کرد و به ان نخل می گفت: مبارکت باد ای نخل! که تورا برای من رویانده اند و مرا برای تو آفریده اند. فرزندش صالح می گوید پدرم میثم داستان درخت را برایم گفت و من هم رفتم بر قسمت چارم از همان درخت نامش را حک کردم و روزی که اعدامش کردند دیدم چوبه دار همان قسمتی است که سالها قبل نام او را بر آن حک کردم!!!

روزی که ابن زیاد به کوفه امد پرچمش به شاخه ای از نخل گیر کرد و پاره شد. او این را به فال بد گرفت و دستور داد درخت را ببرند. نجار ان درخت را برید و به چهار قسمت تقسیم کرد و بعد ها از همین چوب ها داری برای میثم ساختند!!!

 

زمان شهادت:

میثم در 22ذی الحجة سال 60 هجری یعنی 18روز مانده به شهادت حسین(ع) به شهادت رسید.

ماموران ابن زیاد اورا در زمان ورودش به کوفه بازداشت کردند و بردند به دارالحکومه نزد ابن زیاد.

آن ملعون به میثم گفت : خوب حالا که در بند منی خدایت کجاست؟؟؟

ومیثم پاسخ داد: در کمین ستمگرانی که تو یکی از انانی...

ابن زیاد از او خواست به علی(ع)  دشنام دهد که میثم سر باز زد.

ابن زیاد گفت ولله به نامطلوب ترین شیوه خواهمت کشت!!! که میثم از شهادتش خبر داد و گفت من میدانم تو مرا اعدام خواهی کرد و بر دهانم لجام خواهی زد این را مولایم علی(ع)  وعده داده!!

ابن زیاد گفت دست و پایت را قطع می کنم و از درختی آویزانت می نمایم اما بر دهانت لجام نمی زنم تا بدانند تو و مولایت کذابید.

دست و پای میثم را بریدند و اورا بر درختی با همان چوبی که علی(ع)  وعده داده بود آویزان کردند. سه روز در همان وضع بود که در همان حال هم از فراز دار برای مردم از فضایل علی (ع) می گفت و مناقب اهل بیت. ابن زیاد اوضاع را که این چنین دید از شدت عصبانیت دستور داد زبانش را ببرند و بردهانش مهر زنند و آنان این چنین کردند و هم محاسنش به خون صورتش خضاب شد و هم دهانش لجام خورد و پیش بینی مولایش علی(ع)  بازهم تحقق یافت.

چهارشنبه 17 آبان ماه برابر است با 22 دی الحجة و شهادت خرما فروش با صفای کوفه

 

شقشقیه فریاد مظلومیت به بلندای تاریخ

 

نمی دانم چرا عده ای خیال می کنند همین که نام علی(ع) برده شود یعنی اختلاف افکنی.

درحالی که علی (ع) خود نماد اتحاد است. او به نص صریح آیه مباهله جان پیامبر(ص) است.

همو بود که در نامه 78 نهج البلاغه خطاب به ابوموسی اشعری می فرماید: و بدان هیچ مردی به اتحاد اجتماع امت محمد(ص) و تشکا حقیقی و همراه هم بودن آن مشتاقتر از من نیست.

این که امیر المومنین(ع) دربرابر شهادت مظلومانه همسر معصومه اش دخت مطهر نبی(ص) سکوت میکندو حتی برای اتحاد امت اسلام به نزدیکان و پیروان خاصش دستور می دهد در امر حکومت داری به دولت عمر خلیفه دوم یاری رسانند، یا آنکه انقدر به عمر در جمومت داری کمک می کند که او بارها می گوید "عمر می مرد اگر علی(ع) نمی بود" یا آنکه در هنگامه محاصره خانه عثمان فرزندانش را برای آب رسانی به منزلش می فرستد یعنی اتحاد.

 

 آیا سکوت مولا علی(ع) در زمان خلافت خلفا خصوصاً بعد سقیفه نشانه مشروعیت مکتب خلفا است؟

امیرالمومنین خود در خطبه 5 نهج البلاغه پاسخ می دهد:

" درشرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم،می گویند بر حکومت حریص است. و اگرخاموش باشم می گویند از مرگ ترسید!!! هرگز! من و ترس از مرگ؟؟!!! سوگند به خدا انس و الفت فرزند ابی طالب به مرگ در راه خدا از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است.این که سکوت بر گزیدم از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر بازگویم مضطرب می گردید،مانند لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق"

 

 

شکوه امیرالمومنین علی(ع) از ابابکر و حالات آن جناب حین غصب خلافت و تفسیری از اوضاع سیاسی آن زمان:

قسمت اول از خطبه 3نهج البلاغه معروف به شقشقیه:

"بدانید!به خداوند سوگند! ابابکر جامه خلافت بر تن کرد درحالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب به آسیاب است. او می دانست سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است...

پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده و از آن کناره گیری نمودم. در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود اورده اند صبر پیشه سازم؟!!!

صبری که پیران را فرسوده،جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا قیامت اندوهگین نگه می دارد!!!پس از ارزیابی درست صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم درحالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند.

 

طعنه امیرالمومنین به ابابکرو عمر:

قسمت دوم از خطبه مظلومانه شقشقیه:

"شگفتا ابابکری که در طول عمر از مردم می خواست عذرش را بپذیرند و رهایش کنند چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری در آورد ؟؟؟!!! و اما هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند شدند!!!

 

یک توضیح:

پس از مضروب ساختن مادر سادات فاطمه زهرا(س) که در خلوت کوچه های مدینه رخ داد و پس از انکه ایشان به غم محسن و درد پهلو دچار شدند ابابکر با سروصدا و اعلان عمومی به عیادت فاطمه زهرا(س) شتافت که بی بی در آن جلسه ضمن آنکه جواب سلام های سه باره اورا ندادند که این کار از یک بانوی معصومه معنی بسیار دارد به شدت از او و فضای سیاسی جامعه گلایه کردند. ابابکر وقتی با این صحنه مواجه شد از خانه درسوخته امیرالمومنین(ع) خارج شد در حالی که فریاد می زد( اقیلونی فلست بخیرکم) رهایم کنید و از خلافت معذورم دارید که من از شما بهتر نیستم. و البته باز عده ای سریع می امدند و می گفتند نه جنال خلیفه شما برترینید!!!

 

چند سوال:

1. به قول امیرالمومنین(ع) چگونه فردی که بارها اعلام می کند مرا رها کنید که از شما بهتر نیستم همچنان و تا آخر عمر به خلافت ادامه می دهد و البته پس از خود نیز خلیفه انتخاب می کند؟؟؟

2. چگونه است که ابابکر متوجه است که پس از مرگ خود باید برای جامعه اسلامی راهبر و خلیفه ای باشد و قبل مرگش عمر را به خلافت انتخاب می کند اما پیامبر(ص) این را نعوذبالله نفهمید و کسی را انتخاب و معرفی نکرد؟ یعنی ابابکر از نبی خدا بیشتر می فهمید!!!

3 . عمر چه خصائص و خصائلی داشت که از امیرالمومنین علی(ع) بر خلافت ارجح تر بود. آیا از علی(ع) سابقه مسلمانی و جهاد و انقلابی گریش بیشتر بود؟ آیا علم و دانش عمر بیشتر بود؟ آیا تقوای عمر از علی(ع) بیشتر بود یا نه عمر از نزدیکان اباکر و از مهمترین عوامل به خلافت رسیدن ابابکر بود؟؟؟

 

یک توضیح:

در زمان عمر که خلافتش از سال 13هجری آغاز شد و در سال 23 هجری به اتمام رسید. او به شدت بر مردم و زمام داران سخت می گرفت. او به شدت دستور به ساده زیستی می داد هرچند خودش زمانی که مرد ثروت زیادی به جا گذاشت. او بیشتر از قبل فضای جامعه را امنیتی و پلیسی کرد و در زمان او بود که با همکاری فکری امیرالمومنین و شجاعت نزدیکان ایشان مسلمانان ایران را فتح کردند اما همان ایرانیان در طول تاریخ از سینه چاکان حریم ولایت شدند. در پایان حکومت عمر او برای خلیفه بعد دستور داد شورایی متشکل از 6نفر به نام های ( علی ابن ابی طالب(ع)، طلحه،زبیر،عثمان،سعدابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف) تشکیل شوند. به دستور عمر باید از این جلسه خلیفه خارج شود و اگر خلیفه از این جلسه خارج نشود دستور داد هر 6نفر ار بکشند. عمر شرط کرد اگر جمع در انتخاب به دو گروه سه نفره تقسیم شدند حق با طرفی است که عبدالرحمن بن عوف در ان است.

این درحالی است که عبدالحمن شوهر خواهر عثمان بود و سعد ابی وقاص نیز کینه دیرینه از علی(ع) داشت. مشخص است که خلیفه عثمان خواهد شد. و همان نیز شد.

 

چند سوال:

1. چگونه است عمری که بارها در عمرش اعتراف می کند اگر علی(ع) نبود عمر هلاک می شد حالا در شورای انتخابی حق وتو را به عبدالرحمنی می دهد که هیچ سابقه روشنی در دین ندارد؟

2. آیا خلافت همان سلطنت است که هر خلیفه برای خود جانشینی تعریف کند؟

3. اگر معتقدند رسول خدا(ص) جانشینی برای خود انتخاب نکرد پس چرا ابابکر این کار را کرد؟ اگر معتقدند شیوه اباکر دست بوده چرا عمر این کار را نکرد؟ اگر شیوه عمر درست بود چرا عثصمان این چنین نکرد؟؟؟

4. چگونه است که هیچ کدام از خلفا در مسیر حکومت داری بر شیوه خلیفه قبل نبود اما در شورای تعیین خلیفه انتخابی عمر از علی(ع) می خواهند بر طریق شیخین و خلفا سلف باشد در حالی که انها خود بر طریق یکدیگر نبودند.

5. چه وجه اشتراکی میان منتخبان عمر در شورا وجود دارد؟ علی کجا سعد ابی وقاص کجا؟ علی کجا عثمان و طلحه و زبیر کجا؟

 

نظر مولا علی(ع) در مورد شورای عمر:

قسمت چهارم از خطبه شقشقیه:

"عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ و همطراز انانم،پناه بر خدا از این شورا!!!چگونه مرا همانند انان پندارند و در صف آنان قراردهند؟؟؟ناچار بارهم کوتاه امدم و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از انان با کینه ای که از من داشت از من روی برتافت.و دیگری دامادش را برحقیقت برتری داد و ان دونفر که زشت است نامشان را بیاورم..."

 

خطبه سومین نهج البلاغه را بخوانید تا بدانید علی(ع) انکه درب خیبر برکند و بر سینه عمرو ابن عبدود نشست و قاتل دشمنان اسلام بود چگونه مظلوم می شود و بی یاور. بخوانیم تا بدانیم چه ها بر سر مولای غدیر آوردند.

 

علی ولی تمامی اهل راز شد

 

الحمد لله الذی جَعَلنَا مِنَ المُتمَسِکین بولایة امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(ع).

از امروز تا 15روز دیگر در این وب از مناقب علی و صحابی بزرگوارش مطلب نوشته خواهد شد.

وچون حق علی(ع) از خلافت غصب شد و با تهدید اورا،امیر بر حق کائنات را خانه نشین کردند 12تن از یاران خاص و شیعیان مخلص و صحابی گرانقدر پیامبر(ص) که همه از سابقه داران و مجاهدان اسلام بودند به نزد علی(ع) شتافتند و اذن جهاد خواستند، مولا به آنان توصیه کرد جای آنکه علنی به مخالفت برخیزند و قیام کنند نزد غاصبین با ادله روشن روند و به عنوان صحابی بزرگ از حق الهی ولایت و نه حق خلافت علی(ع) که البته مقام الهی امامت امت و ولایت هم از آنِ علی(ع) بود دفاع کنند.

آن 12نفرذ عبارتند از:

1. خالدبن سعید 2. ابوذرغفاری 3. سلمان فارسی 4. مقداد  5. بریده اسلمی 6. عماریاسر 7. خزیمه 8. ابوالهیثم 9. سهل بن حنیف 10. ابوایوب انصاری 11. زیدبن وهب 12. ابن مسعود

اینان از صحابی کبار رسول الله(ص) و محبان و مخلصان حضرت امیر بودند که بر سر پیمان خود ایستادند و جانانه بر سر طریق ولایت جان دادند . دیگران مارا به بی احترامی به صحابی حضرت رسول(ص) متهم می کنند درحالی که بزرگترین اصحاب رسول الله(ص) همه به علت عشق به علی(ع) مغضوب خلفا شدند. آنان اند که صحابی را فقط 3خلیفه خود می پندارند و دیگران را هیچ...

در متن ذیل گوشه هایی بسیار کوچک از زندگی چند تن از بزرگان صحابی و زعمای عاشق و مجاهد شیعه بیان می شود:

 

 

ابن مسعود ( مجاهد قرآن پژوه):

او از مردم مکه و ششمین نفری بود که مسلمان شد. او برای دین خدا دوبار هجرت کرد؛یک بار به حبشه و بار دیگر به مدینه.

رسول خدا(ص) در جمع یاران بارها بهشت را به ابن مسعود وعده داده بود. او لاغر و نحیف و قد کوتاه بود،اما بسیار آراسته و معطر. روزی ابن مسعود از درختی رفت بالا تا برای رسول الله(ص) میوه بچیند،همراهان ساق پای باریک اورا دیدند و خندیدند پیامبر(ص) فرمود: " به چه می خندید ؟! دو ساق ابن مسعود در هنگام سنجیدن و مقایسه و در میزان،از کوه احد سنگین تر است"

ابوموسی اشعری که به شدت مورد اعتماد فِرَقِ اسلامی است بارها به علم و برتری ابن مسعو شهادت داد.

ابن مسعود اولین مجاهدی بود که با شجاعت در برابر مشرکان و کنار بیت الله الحرام آیات قران و سوره مبارکه الرحمن را تلاوت کرد و به شدت به دست مشرکان مضروب شد.

او از اولین حفاظ قرآن بود. در بیشتر نبرد ها در کنار رسول الله (ص) جنگید. او در بدر و احد و حنین حماسه ها آفرید.

در جنگ بدر ابن مسعود به سراغ ابو جهل رفت. ابوجهلی که در صدمه به اسلام و توهین به رسول خدا(ص) از هیچ عملی کوتاهی نکرده بود حالا زخمی پیش پای ابن مسعود بود. ابن مسعود پا بر سینه ابوجهل نهاد و آن ملعون ابن مسعود را به تمسخر گرفت اما ابن مسعود نه تنها عصبانی نشد بلکه مصمم تر شد تا برای رضای خدا آن ملعون را از بین ببرد. وقتی کار برای ابوجهل سخت شد از ابن مسعود خواهش کرد سرش را با گردن ببرد که وقتی بر نیزه می شود از باقی سرها بلند تر باشد(تکبر و حماقت را ببین) اما ابن مسعود چنان سرش را از بیخ برید که مقداری از سرش روی گردنش ماند. او کشنده ابوجهل بود.

گاهاً حتی رسول خدا(ص) به او می گفت فلان سوره را برایم قرائت کن ابن مسعو حیا می کرد و رسول الله(ص) می گفت می خواهم قرآن را با صدای تو بشنوم.

اقدامات سیاسی:

عصرابوبکر:

ابن مسعود این مجاهد کبیر و این مفسر و قاری و حافظ و عامل بزرگ به قرآن برای دفاع از حق حقه امیر المومنین علی(ع) در برابر ابوبکر در مسجد جزو همان 12نفر برخواست و گفت: " ای گروه قریش!...شما و نیکان شما خوب می دانید که اهل بیت پیامبرتان به پیامبر(ص)از شما نزدیکترند و اگر این خلافت و زمامداری را با حساب خویشاوندی و نزدیکی به پیامبر(ص)می دانید و می گویید که سابقه شما در اسلام زیادتر است پس بدانید که اهل بیت پیامبرتان به آن حضرت نزدیک ترند از شما و نیز در اسلام با سابقه ترند و پیش قدم تر و علی ابن ابی طالب(ع) صاحب این امر.پس انچه خداوند برایش قرارداده است به او بازگردانید و به عقب برنگردید و به جاهلیت رجعت نکنید که در نتیجه دچار یک دگرگونی شوید.

 

عصر عمر:

ابن مسعود در زمان عمر به توصیه مولا و مقتدایش حضرت علی (ع) برای جلوگیری از انحراف بیشتر در امور امت و عدم ایجاد اختلاف در امور مسلمین به همراه دیگر کبار صحابه چون سلمان و عمارو دیگران به عرصه حکومت پیوست و گاهاً در جنگ ها هم شرکت می کرد و مناصب حکومتی پذیرفت. او همزمانی که عمار توسط عمر به دار الحکومة کوفه منصوب شد به عنوان وزیر و مسئول خزانه همراه یار دیرینه عمار یاسر گشت. عمر در حکمش اینچنین گفت: ای مردم کوفه عمار یاسر را به عنوان امیر و فرمانروا و ابن مسعود را به عنوان اموزگار و وزیر به سوی شما اعزام کردم اینان از پاکان و برگزیدگان اصحاب پیامبر(ص) و از اهل ((بدر)) هستند.

 

عصر عثمان:

اوج مجاهدت ها و فعالیت های سیاسی ابن مسعود بر می گردد به دوران عثمان. عثمان که در فساد در حکومت شهره عام و خاص بود و مورد لعن همه بزرگان، به شدت در مخالفت با این مسعود و صحابی بزرگ می کوشید. عثمان پس از روی کار امدن عمار را از حکومت کوفه برکناروسعد بن ابی وقاص را والی کوفه قرارداد. روزی سعد از ابن مسعود که خزانه دار بود پولی قرض گرفت و از پس دادنش ممانعت می ورزید که تلاش ابن مسعود برای بازپس گیری آن وجه و حفظ بیت المال حتی در مواجهه با حاکم شهر ستودنی است. پس از سعد بن ابی وقاص عثمان حاکم کوفه را ولید بن عقبه قرار داد. ولیدی که پدرش دشمنی بزرگی با پیامبر داشت و در جنگ بدر علیه پیامبر شرکت کرد وبارها آب دهان به صورت رسول خدا(ص) انداخت و خودش چون علی به دستور پیامبر گردن پدرش را زده بود به شدت از علی و پیامبر(ص) کینه داشت.

ولید روزی از بیت المالی که مسئولش ابن مسعود بود پولی قرض گرفت و پس نمی داد. ابن مسعود روزی از جانب عثمان نامه ای دریافت کرد که "تو خزانه دار ما هستی کاری به کار ولید نداشته باش و هرچه از بیت المال گرفته عیبی ندارد "

ابن مسعود به مسجد کوفه امد و فریاد زد امشب از بیت المال مسلمین 100هزار دینار مفقود شده و در این باره هیچ نامه ای از سوی خلیفه نرسیده. عثمان ابن مسعود را از خزانه داری کوفه عزل کرد و او هم کلیدهای خزانه داری را به سوی ولید پرت کرد و کناره گیری کرد. او انقدر شجاع بود که روزی که ولید در حالت مستی به نماز صبح ایستاد و آنرا 4رکعت خواند با کفش بر دهانش کوبید و با همراهی مردم سنگ بارانش کرد

عثمان همچنین برای جمع آوری قرآن و جلوگیری از تشدد قرائت ها دستور داد همه کتابت های قرآن از همه نواحی عالم اسلام به مدینه منتقل شود و او انجا همه را از بین برد و به ((زیدبن ثابت)) دستور داد تا کتابت جدید و صحیحی گرد آوری کند.ابن مسعود در واکنش به این اقدام گفت من هفتاد سوره از دهان پیامبر(ص) گرفتم در حالی که زیدبن ثابت هنوز کودکی بود که به بازی مشغول بود. ابن مسعود به جبر حکومت مجبور شد قرآن خودش را بدهد اما سالها مردم کوفه که تحت آموزش ابن مسعود قرآن فراگرفته بودند بر مسیر او حرکت کردند.

عثمان دستور اخراج و تبعید ابن مسعود را از کوفه داد. پس از چندی ابن مسعود به دستور عثمان به مدینه منتقل شد . هنگام ورود ابن مسعود به مسجد مدینه عثمان بالای منبر بود که شروع به فحاشی به ابن مسعود کرد. اما او در پاسخ گفت من انچه می گویی نیستم بلکه من در روز بدر و بیعت رضوان و خندق و حنین در کنار رسول الله(ص) بودم.

عایشه بر سر عثمان فریاد کشید که حرمت ابن مسعود را نگه دارید. به دستور عثمان ابن مسعود را از مسجد بیرون برده و در خارج مسجد مورد ضرب و شتم قراردادند که دنده اش شکست و بی هوش شد و نماز ظهر و عصر ان روزش قضا شد.

ابن مسعود به دستور عثمان دو سال حق ترک مدینه را نداشت. ابن مسعود به علت انکه بر پیکر ابوذر غفاری صحابی بزرگ که به دستور عثمان به ربذه تبعید شده بود نماز کرده بود 40ضربه شلاق به دست عثمان خورد.

او به دلیل شدت جراحات بیمار شد و از پی ان به شهادت رسید اما در عین صلابت . به عمار وصیت کرد نگذارد عثمان بر او نماز گذارد که همان شد.

رحمت و رضوان خدا بر ابن مسعود

 

 

 http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/famous_man/2012/9/11/77072.html#.UI1lPmfT7Pg

سفر آخر

 

متاسفانه چند روزی نتونستم بیام

در ده روز گذشته اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رخ داد.

از سفر مقام معظم رهبری به خراسان شمالی و سخنان بسیار مهم و حماسی ایشان در انجا گرفته تا جنجال های سیاسی و دعواهای بیخود قوا و سران ان با یکدیگر.

اما در هفته اخیر اتفاق بسیار تلخی رخ داد که دل های همه ایرانیان را سخت آزرده کرد.

متاسفانه براثر کمی بی دقتی راننده و شرایط جوی و محیطی اتوبوسی از دانش آموزان دختر شهرستان بروجن که از زیارت یادمان دفاع مقدس بازمی گشتند دچار حادثه شده و جان 26 جوان ایرانی از دست رفت و تا انجا حزن اور بود که حتی رهبر عزیز و سران قوا پیام تسلیت دادند و موجی از حزن و اندوه بروجن را فراگرفت.

واقعه بسیار تلخی بود. و متاسفانه سالی یکی دوبار از این اتفاقات باید بیوفتد . دلیل آن قطعا هرچه باشد برای قلوب داغ دیده اهمیتی ندارد. حالا اگر راننده فوت شده را ده بار دیگر هم اعدام کنند و ده ها شرکت اتوبوس رانی را تعطیل کنند برای داغدیده گان جوان مرگشان زنده نمی شود اما در این میان دشمن هم بیکار ننشست و مثل همیشه شروع به شانتاژ و فرافکنی کرد.

این حادثه تلخ از ان جهت بسیار از طرف بعضی رسانه های داخلی و خارجی اهمیت یافت که دانش اموزان از سفر زیارتی مناطق جنگی باز می گشتند. شاید اگر فوت شدگان از سفر رامسر و کیش و کنار دریا بازمی گشتند تا این حد بی بی سی و صدای امریکا دلسوزی نمی کردند اما وقتی پای مناطق جنگی و شهدا و بسیج و سپاه و ایثار و از خودگذشتگی میان می آید باید با همه قدرت آن را کوبید.

آیا این حادثه به علت زیارت مناطق جنگی بوده؟

چرا بلافاصله پس از این حادثه عده ای انگشت اتهام را به سوی سپاه و بسیج و طرح زیارت و اردوهای مناطق جنگی نشانه رفتند؟

آیا دل بی بی سی انگلیسی برای دخترکان بروجنی و والدینشان سوخته؟ آنها با تحریم هایشان نشان داده اند از ایرانی ها متنفرند . پس چرا تا این اندازه بی بی سی جزع و فزع می کند و عده ای غافل داخلی نیز همراهیش می کنند.

این حادثه بهانه خوبی شده تا این فکر ناب و حرکت اصیل ارزشی را برای معرفی بزرگترین سرمایه فرهنگی ایران یعنی فرهنگ ایثار و شهادت که هنوز بویش از خاک تفدیده طلائیه و رمل های داغدیده فکه به مشام می رسد بگیرند.

به این بهانه هرچه بد و بیراه توانستند به سپاه و بسیج و شهید و شهادت دادند. آنان دنبال بهانه بودند تا این حرکت ارزشی را بکوبند و حالا فرصت پیش آمده.

هویزه ای که بوی مسجدش،سکوت عرفانیش،لحظه ای خلوت کنار مزار علمدارش آقا سید حسین علم الهدی روح را جلا می دهد و یک عمر لجن مالی استعمار را در انی به باد می دهد باید زیارتش و سفر به آن برای دشمنان سخت آید.

وقتی تاثیر زیارت مناطق جنگی را در بین دانش اموزان مرور میکنی در خود فریاد می زنی، ناخوداگاه فریاد می زنی، شهیدان زنده اند الله اکبر

به شهادت امار و دیده ها و شنیده ها نرخ حجاب و ایمان پس از زیارت مناطق جنگی در مدارس و بین دانش آموزان چند برابر شده و بیشتر زایرین دانش آموز تمام سعی خود را می کنند در تعطیلات نوروز نیز مجدداً به زیارت بروند.

جالب آنکه بسیاری از خانواده ها نیز از این سفر و اردوهایی در قالب درس آمادگی دفاعی برای سفر به مناطق جنگی موافقت کامل داشتند. زیرا می دیدند فرزندانشان پس از زیارت شلمچه و دیدن غروب حزن انگیزش،پس از دیدن و شنیدن حماسه کربلای 5 به کلی عوض می شدند و جای رمان های هری پاتر پی کتاب ها و یادگاری هایی از شهدا می رفتند.

دشمن از روحیه حماسی که دانش اموزان مان پس از راه رفتن در بقایای کانال کمیل و دشت عباس بدست می آوردند می ترسید پس باید حالا از همه قدرت برای کوبیدن آن استفده نماید.

حادثه تلخ است اما آیا باید برای دلداری دادن به عذاداران به سپاه و گردانندگان کار و این عمل ارزشی فحش داد؟

 

اگر این اردوها قطع شود چه کسانی سود می برند و چه کسانی زیان؟؟؟

یقین بدانید شهدا زایرینشان را وقت پرواز به سمت ملکوت تنها نگذاشته اند.

دخترانی که پس از جلا در شلمچه و شنیدن نجواهای مظلومانه اروند عاشق شهدا شدند و شهدا ...

که می داند آنان در اخرین لحظات وداعشان با شهدا چه نجوا داشته اند اما همین را خوب می دانیم که شهدا زیر بار منت کسی نمی روند.

شهدا زیر تابوت و لحظه سوال و جواب زایرینشان را نه فراموش می کنند و نه تنهاشان می گذارند.

بیایید و بی معرفت نباشیم. بیایید و برای تسلی دل داغداری، شهدا و زیارت مناطق جنگی را زیر سوال نبریم.

می خواهم به مادران و پدران و برادران و خواهران داغدار بگویم دلتان را بگذارید جای دل خانواده شهدا. شاید قسمت بوده جور عشق فرزندانتان به شهدا را اینگونه پس دهید.

خوشحال باشید که فرزندانتان پس از زیارت شهدا به ملکوت پیوستند.

امیدوارم صبوری کنید  واین صبوری یک مادر شهید است:

 

 و ان الله مع الصابرین