شب دهم.... داستان خدیجه(س)... بانوی روزهای سخت
رمضان ها وقتی به شب دهم می رسی دلت نا خوادگاه میگیرد. شبی که جده سادات فاطمه الزهرا(س) غم زده است و ماتم گرفته...
دهم ماه مبارک رمضان همیشه یاد آور یکی از تلخ ترین روزهای زندگی رسول مدنی(ص) و اشرف مخلوقات است.
می گویند روزی که خدیجه(س) رفت. شانه های پیامبری که اگر کوه ها بی تاب می شدند او بی تاب نمی شد و قد خم نمی کرد به شدت تکان می خورد و می لرزید.هنوز یک ماهی می شد که پیامبر عمویش و حامی آهنینش جناب ابوطالب (رضی الله عنه) را از دست داده بود که حالا نوبت خدیجه(س) بود. فکرش را بکن کار بجایی برسد که رسول خدا(ص)،اشرف مخلوقات، آنکه معراج رفت و و تا آنجا رفت که ملائکه نرفته بودند، پیامبری که عالم به طفیلی او خلق شده است بیاید و تورا غسل دهد، کفن کند...
.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*
داستان تزویج
روزها بر ابوطالب سخت گرفته بودند و تعدد فرزندان برایش مشکل ایجاد کرده بود. ابوطالب به عنوان گمارده و مسئول کاروان مال التجاره خدیجه بنت خویلد(س) را برداشت و رفت. می خواست از محمد کوچکش جدا شود که گفت: عمو جان هرجا بروی من هم می آیم و محمد(ص)، از 12 سالگی همراه عمو شد و تجارت و کاروانداری را آموخت. او دیگر عضو ثابتی در نظام بازرگانی بانوی ثروتمند قریش بود. خدیجه (س) عاقله ای بود برای خودش راحت مال التجاره را دست کسی نمی داد. حتماً به صورت ناشناس چند محافظ و مخبر در کاروان می گذاشت تا خبر ها را بدهند و مراقب امور باشند.همیشه نفوذی های خدیجه (س) در یک چیز هم عقیده بودند و یک گزارش می آوردند و آن هم پاکدستی،هوشیاری و خوش یُمن بودن محمد(ص)، است.و خدیجه(س) که نزدیک به 30 سال سن دارد، دارد آهسته آهسته به محمد(ص)،، به یتیم مکه دل می بندد. با زنان محرم و همرازش که حرف می زند، نهی اش می کنند که تو بزرگ زنان قریشی، تو کم اصالت نداری، تو زیبایی و جاه و جلال داری، تو خواستگاران بزرگ تر و مشهور تری داری چرا محم(ص)،د؟؟؟!!! اما خدیجه(س) دل داده بود. او می گفت محمد(ص)، اگر ثروتی ندارد اما دلی صاف و پاک دارد به قیمت ثروت همه عرب، او خودش در اصالت و نجابت چیزی کم ندارد. همین افتخارش بس که از ابنا اسماعیل ذبیح الله است.هر چه باشد او محمد(ص)، امین است...
![]()
خدیجه (س) ندیم شخصی و خصوصی اش را فرستاده پی محمد(ص)،. محم(ص)،د، می خواهم این بار سرپرستی کاروان بزرگ تجاری من را به شام به عهده بگیری در تمام این سالها امتحان خوبی پس داده ای . این بار همه کاره خودت هستی و پاداشت بزرگ خواهد بود، و در آخر کلام با آهنگ کلامش از او خواهش کرد که بپذیرد و محمد پذیرفت. خدیجه (س) هم همان غلام خصوصی خود را همراه محمد(ص)، فرستاد و او لحظه ای کاروان دار بزرگ مکه را تنها نمی گذاشت. سفر آنها با سود سرشار به پایان رسید.
خدیجه با خوشحالی و مسرت خاصی حقوق محمد(ص)، را پرداخت کرد. مکه می دانست خدیجه (س) بر خلاف همه زنان و ثروتمندان زن دست و دلباز و بخشنده ای ست.
* خوب محمد(ص)، می خواهی با این پول چه کنی؟
- عمویم می خواهد برایم همسری از خویشاوندان انتخاب کند.
* خدیجه(س) با لبخندی آکنده به حرص حسرت گفت: می خواهی من برایت همسری بیابم که همه او را می شناسند و خوشنام است و پاک دامن...
-محمد (ص)،گفت: باشد مانعی ندارد...
* فقط همسری که من سراغ دارم دو عیب دارد: اول انکه قبلاً ازدواج کرده و دوم انکه کمی از تو بزرگتر است...
محمد (ص)،منظورش را فهمید. سرش را بالا نیاورد و آنجا را ترک کرد
محمد(ص) رفت و خدیجه (س) ماند با دنیای حسرت. خدیجه(س) که قبل آن دو همسرش را ز دست داده بود حالا راحت دل نمی بست اما وقتی هم که دل بسته محمد شد دیگر کسی نمی توانست یاری کندش. خدیجه(س) می سوخت. هرچه اطرافیان بد محمد را می گفتند او عاشق تر می شد. درد عشق از چهره خدیجه (س) می بارید. فرستاد دنبال نفیسه یکی از دوستانش و او را مخفیانه فرستاد پیش محمد(ص). نفیسه با زیرکی انچنان که شان خدیجه(س) هم کم نشود به محمد(ص) گفت که خدیجه (س) منتظر توست و دلداده یتیم مکه...
اما یتیم مکه نه مادری داشت و نه پدری. آه که چه بی کسی سخت است وقت ازدواج. محمد (ص) جریان را با عمویش در میان گذاشت.
ابوطالب هم صفیه دخترش یعنی عمه پیامبر(ص) را برای قرار خواستگاری فرستاد. جلسه خواستگاری برگذار شد و خدیجه (س) شد بانوی آفتاب و همسر پیامبر(ص).
خدیجه(س) این زن عاشق انچنان عاشقی کرد که کمتر کسی توانش بود.
یقین از مادر عاشقی چون خدیجه باید دختری چون فاطمه(س) بیاید.
خانه خدیجه(س) مرکز حرکت انقلابی و نشر اسلام بود. ثروت خدیجه(س) در خدمت اسلام بود و خودش همه جوره خدمت رسول اسلام(ص) را می کرد. می گفت یا نبی الله(ص) من کنیز شما هستم.
زمانی که کفار پی رسول الله(ص) بودند که آزارش رسانند خدیجه (س) بود که سپر رسول الله (ص)می شد. می گفت بس است تجارت دنیا حالا می خواهم تجارتی پرسود داشته باشم که آخرتم را بسازد.
همه می دانند اگر خدیجه(س) نبود شعب ابی طالب اسلام را از پا در می آورد. خودش، یعنی خدیجه (س) بزرگ زنان عرب و ثروتمندترین زن قریش آمده بود کنار شوهرش و در شعب ابی طالب و در فقر مطلق زندگی می کردو او دلداده بود پس دلش از شدت فقر نمی لرزید. همه ثروتش را در شعب ابی طالب برای مسلمین و اسلام داد.
گاهی پیامبر(ص) دلش برای خدیجه (س) تنگ می شد و با حسرت و غمی نامش را می برد. زنی از زنان پیامبر(ص) حسادت کرد و گفت یا رسول الله (ص) خدیجه (س) چیزی جز یک پیر زن نبود درحالی که شما اکنون همسر جوانی و زیبایی چون من دارید. پیامبر خشم گرفت و با غضب فرمو: والله از او بهتر ندیدم. او هنگامی مرا تصدیق کرد که شما تکذیبم کردید،و به من ایمان آورد وقتی که شما به من کافر بودید وبراي من فرزند زایید که شما عقیم ماندید.
خدیجه (س) بعد شعب ابی طالب زیاد زنده نماند. همان روزها در بستر بیماری بود. روزی پیامبر(ص) به او گفت خدیجه (س) می دانی تو در قیمات هم همسر من خواهی بود و هم نشین من. و عشق بود که لبخند بر لبان خدیجه می آورد...

محمد(ص) بایست می خواهم برایت وصیت کنم:
محمد (ص) مرا عفو کن این اولین وصیت و خواسته من است. مرا، خدیجه را ببخش...
پیامبر(ص) فرمود : هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاشخود را به کار بردی . در خانهام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی
محمد (ص) وصیت دومم این است مراقب این دخترک کوچکم،مراقب فاطمه خردسال و دل نازکم باش. او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند . مبادا کسی به صورتش سیلی بزند . مبادا کسی بر اوفریاد بکشد . مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زنندهای داشتهباشد
و اما وصیت سومم که خودم روی گفتنش را ندارم و دخترم را واسطه می کنم که برایت بگوید.
و فاطمه سرش را آورد نزدیک بابا. بابا جان مادر می گوید من از مرگ ، از اهوال قبر و قیامت می ترسم می خواهد کفنش همان لباسی باشد که شما زمان نزول وحی به تن داشتید. و کفن خدیجه شد لباس نبی(ص).
هرچند بعد از غسل و کفن ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : یا رسولالله(ص) ، خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید : «ایشان اموالشرا در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهدهبگیریم.
خدیجه تو برای اسلام انقلاب همسرت از همه ثروتت گذشتی و شعب ابی طالب را به جان خریدی.
و اما ما این روزها در صف های مرغ و ...
به همه فحش می دهیم و نظام اسلامیمان را به همه چیز متهم میکنیم...