شيار143

 

حاشيه اول

ديشب ساعت از 8شب گذشته بود كه رسيديم نزديك پمپ بنزين، همين نزديكي هاي پمپ بنزين مثل هميشه و به رسم عادت پرده سينما فردوسي را هم ديد ميزديم كه ديديم نوشته نمايش فيلم هاي جشنواره فجر و از شانس خوب ما چشممان به تابلوي نمايش فيلم ها هم كه افتاد فهميديم امشب نوبت نمايش شيار143است. در دم ترمز زدم، تا همسرم بليط تهيه كرد، ماشين رو هم پارك كردمو و ما هم شديم جزو بازديدكنندگان فيلم شيار143. سينما فردوسي رو براي اولين بار بعد از سالها تا اين اندازه پُرديدم. براي اولين بار از شدت حضور تماشاگر و اشغال همه صندليها ؛ مرد چراغ قوه بدست مارو برد به رديف دوم. تا حالا اونقدر نزديك به پرده در حال نمايش نبودم...

تيتراژ آغازين فيلم و موسقي متن تيتراژ انقدرها جذاب و دلربا نيست، اما چون حواسها همه به شروع فيلم هست كسي توجه اش به موسيقي فيلم جلب نمي شود. براي اولين بار بود ديدم قبل از شروع فيلم صداي موسقي فيلم بر صداي باز كردن بسته هاي چيپس و پفك مي چربد.

شيار 143

نويسنده و كارگردان: نرگس آبیار

نرگس آبيار سالها نويسنده كتاب هاي دفاع مقدس بوده و سالها قلم به دست به نگارش خاطرات رزمندگان دفاع مقدس مشغول بوده و قطعا تجربياتش از همان زمان در نگارش اين فيلمنامه تاثير گزار بوده.او در فيلم دومش ارزشمندترين سيمرغ جشنواره يعني انتخاب مردمي را از آن خود كرد و باعث شد همگان به تحسين او وادار شوند حتي نشريه گاردين!!!

همينجا ميخواهم به اين كارگردان خوش اتيه و متعهد حضورش را تبريك بگويم. خوش امدي خانم آبيار. اميدوارم تا انتها نيز همچنان در برابر فشارهاي روشنفكران مقاوم باشي، رنگ فيمينيسم نگيري و در راه نشان دادن جلوه واقعي زن مجاهد ايراني كوشا باشي. اين سيمرغ و تشكرها بايد سكوي خوبي براي پرش تو باشد به سوي بيكران ها. پَرَت به چنگ غرور نگيرد كه اگر گرفت و زمين خوردي پرواز امكانش سخت است. موفقيت فيلمت را از خودت ندان كه همه بركت فيلمت به نام شهيد است.

بازيگران:

مريلازارعي: او واقعاً در اين فيلم خوش درخشيد. كاملاً حسي و عاطفي بازي كرد. شنيدم او در بسياري از قسمت هاي فيلم روزه بوده. انقدر درگير كارآكترش مي شود كه هروقت اسم شيار143 امد اشكش هم درآمد. هرچند گاهي بازي هايش در فيلم حالت اداگونه و تصنعي مي گيرد مثلاً در بيشتر قسمت هايي كه با برادر رضاعيش يعني سيدعلي(با بازي مهران احمدي) به گفتگو مي پردازد يا بيشتر قسمت هايي كه در معدن مس مي رود... انگار او بايد فقط تنها باشد تا بتواند خوب حس را منتقل كند. اما در لحظاتي كه سراغ فرزند مفقودش را از ديگر اسرا مي گيرد يا زماني كه تصوير پسر در دست به دنبال آزاده اي مي دود را بسيار زيبا بازي مي كند. از نظر من اوج زيبايي هنر زارعي زماني است كه در كوچه و ميان همسايه ها از خوشحالي سر دست مي زند كه خبر آزادي فرزندش را به او داده اند. هرچند همان جا هم به علت كم تجربگي كارگردان و سير داستان مخاطب مي تواند بفهمد اين حس كاذب است و خبري از فرزند نيست. يعني كارگردان از اول دست خود را رو كرده و بيننده مي داند قرار نيست يونس(شهيد) بازگردد. در كل مي توان به بازي مريلا زارعي از 100؛80 داد. گاهي بازيهايش كاملا رنگ شعاري مي گيرد اما اين بازي در اين سينماي زشت رو كاملا قابل قبول و تحسين برانگيز بود. خيلي خوب نبود اما از سر اين سينما هم زياد بود.

مهران احمدي: او در اين فيلم نقش سيد علي را بازي مي كند. سيدعلي مهندس معدن مس كرمان است كه فرزندش به همراه فرزند الفت(با بازي مريلازارعي) و دو نفر ديگر از دوستانشان مي روند به جبهه آن هم بي خبر. مهران احمدي مثل هميشه خوب بازي مي كند. من حتي اعتقاد دارم او بسيار قوي تر از مريلا زارعي بازي كرده. زماني كه بعد از عمليات والفجرمقدماتي يكي از ان چهارنفر باز مي گردد و والدين ان سه نفر ديگر به ديدنش مي ايند تا خبري از همرزمانش و فرزندان آنها بدهد و او ابراز بي خبري مي كند ؛ حس پدرانه مهران احمدي بسيار تاثير گزار و باور پذير است. اشك هايش بينندگان را به هق هق وا مي دارد. اگر الفت در حدود 80 دقيقه از فيلم مي تواند فرصت بازي داشته باشد تا خودش را به عنوان مادر شهيد به مخاطب بقبولاند مهران احمدي 20 دقيقه سر جمع فرصت دارد، اما بسيار كامل تر بازي مي كند. لحظه چك و چانه زدن مهران احمدي با سرگرد ارتشي براي رفتن به خط  واقعا جالب توجه است. اما به نظر من اوج بازي مهران احمدي دقيقا انجايي است كه از شكافي با دوربين به كشته هاي افتاده در ميانه ميدان خيره مي شود تا شايد بتواند با دوربين پيكر فرزندش را شناسايي كند؛ اما نمي تواند. او نمي تواند چيزي ببيند و نا اميدانه به عنوان يك پدر درخواست مي كند تنها باشد. آن لحظه كاملا ميتواني حسي را كه احمدي تلاش مي كند به تو انتقال دهد درك كني. پدري از پشت ديواري كه ان سويش پيكر ده ها جوان ايراني غرق به خون زير آفتاب داغ افتاده است و او احتمال مي دهد يكي از انها پيكر فرزندش باشد و حالا ميخواهد دردودل كند، مي خواهد با او حرف بزند،  سيد علي با استيصال خودش را مي اندازد روي زمين، با آرامش سيگارش را مي گذارد كنج لبش، روشن مي كند، پُك اول را كه مي زند بغضش مي تركد و بغض مخاطب كه خيلي قبل تر تركيده.

گلاره عباسي: او در اين فيلم نقش فردوس يا همان خواهر يونس و فرزند اُلفت را بازي ميكند. او خيلي راحت بازي مي كند اما هرگز نمي تواند نقشي كه به عهده اش گذاشته اند را دربياورد. او نه به يك دختر روستايي شبيه است نه به يك خواهر مهربان. اگر در سكانسي از فيلم كه او و مادربزرگش در حال گفتگو هستند نباشد اصلا نميشود فهميد كه مثلا فردوس ليسانس دارد البته نبايد هم باور كرد چون سال 61 كمتر دختري مي توانست از روستا برود دانشگاه و ليسانس بگيرد. هرگز رفتار گلاره شبيه خواهر منتظر يك شهيد جاويدالاثر نيست. او بر خلاف مريلا زارعي كه توانسته بود در مدت كوتاهي تقريبا بر لهجه سخت كرماني مسلط شود هيچ تسلط خوبي پيدا نكرده بود.

 

اصل داستان:

فيلم شيار 143 داستان مادري(الفت) است كه با سختي فرزندانش را بزرگ مي كند،پسرش (يونس)در كارخانه و معدن مس كرمان مشغول به كار است. او هر روز براي پسرش از راه دور هم كه شده به معدن مي آيد و صبحانه و ظرف غذايي به او مي رساند تا گرسنه نباشد. يك روز صبح پسر جوان براي مادر يادداشتي مي گذارد كه من و 3نفر از دوستان رفتيم به جنگ. خانواده هاي اين 4نفر دل نگران فرزندانشان هستند. تكليف3نفر از اين 4نفر بعد عمليات والفجر مقدماتي كه شكست مي خورد مشخص مي شود اما تكليف يونس مشخص نمي شود. مادر چشم انتظار اوست. از زماني كه ميفهمد راديو عراق اسم اسرا را اعلام مي كند يك راديو ترانزيستوري به كمرش مي بندد و هميشه انرا با خود دارد. اين غم فراق او را آهسته آهسته پير و شكسته مي كند . همه روستا با او همدردي مي كنند. دختري كه براي يونس در نظر داشته حالا بعد از 4سال كه از او خبري نشده ميخواهد عروسي كند . به خانه همه اسرا و آزاده هاي منطقه سر مي زند تا شايد خبري از فرزندش به او بدهند.فردوس ؛ دخترش هم عروس مي شود اما خبري از يونس نمي شود. تا يك روز برادر يك آزاده تماس ميگيرد كه بله برادرم با يونس مير جليلي در يك اردوگاه اسير بوده، اين خبر الفت را جوان مي كند چراغاني ميكند، سور مي دهد اما اخر سر ميفهمد آزاده مورد نظر يونس مير رحيمي بوده نه مير جليلي! او همچنان اميدوار به امدن اوست اما حالا ساكت تر و گوشه گير تر شده . تا بالاخره روزي خبر مي رسد پسر گمنامت با تابوتي كه درونش استخوان است باز گشته  و پيدا شده.

 

نقاط قوت:

فيلم در اين آشقته بازار سينماي روشنفكري اميدي را در دل هاي همه روشن كرد. فيلمي كه با اشكالات فراوانش در اين كسادي روزگار، كيميايي بود براي سينما . آن هم به جاي استاد!!! كيميايي ها و مهرجويي ها. در سالي كه كيميايي ها و مهرجويي ها و عياري ها؛ هو شدند و فيلمهاشان به شدت مورد نقد همه واقع شد تا جايي كه گفتند امسال پايان سينماي كيميايي و مهرجويي بود، جواناني ظهور كردند كه مارا به آينده سينما اميدوار ساختند. امسال نرگس آبيار با شيار143 خوب آبياري كرد شيارهاي خالي اين سينماي بي رمق را. بي شك يكي از نقاط قوت فيلم بازي زيباي مريلا زارعي است. هرچند اين همه ظرفيت او نبود و بر بازيش نقد وارد است اما حقيقتاً در ميان همه زنان بازيگر روزگار ما او در اين جشنواره خوش درخشيد و جور همه فيلم را به دوش كشيد. او هرچند ضعيف اما توانست گوشه اي از غم هاي يك مادر شهيد و غصه هاي يك خانواده منتظر را به پرده بكشد. او خوب نشان داد چگونه غم انتظار انسان را پير مي كند. او با اين فيلم و بازي مريلا زارعي كاري كرد كه بتوانيم خانواده شهدا خصوصا شهداي جاويد الاثر را درك كنيم. در اين ميان بازي پيرزن كرماني كه در نقش مادر الفت بازي مي كند واقعا زيباست. او تنها كسي است كه خود خودش است. آن لحظه اي كه پيرزن وقت لحاف دوزي از شدت عصبانيت و بي توجه هاي الفت راديو را از كمرش باز مي كند و مي شكند اوج انعكاس يك حس مادرانه است.تقابل دو مادر كه هردو غم فرزندشان را دارند. الفت غم يونس مفقودالاثرش را و پيرزن غم الفت خميده اش را.

يكي از نقاط قوت فيلم اين است كه بعد از مدتها يك خانم كارگردان جرات كرد دوربين را از تهران و شهرك سينمايي و فضاي بسته آپارتماني كه مختص سينماي شبه روشنفكري است؛ بياورد به يك خانه روستايي در كنج كرمان. اينبار در اين فيلم لهجه يك استان و قوميت به تمسخر گرفته نشد. آدمهاي شهرستاني مورد تحقير قرار نگرفتند. دوربين امد سراغ شهداي كارگري.  روابط انساني و عاطفي در روستاها به تصوير كشيده شد. انقدر احساسات آدمهاي اين فيلم از الفت گرفته تا مريم و فردوس لطيف و انساني بود كه همه انرا باور مي كردند و همزاد پنداري اصلا كار سختي نبود.

در اين فيلم خبري از بنياد شهيد و جانبازان نيست. اتاق فرمانده پايگاه دست نمي خورد. آدمها در غم هم شريك هستند.

در جايي از فيلم خبرنگار از مسئول گروه تفحص سوال مي كند چرا اين استخوان ها را بعد از بيست سال از زير خاك در مي اورند و مي برند  به شهرها و غم نزديكانشان را زنده مي كنند!!! سوالي كه خيلي ها همين روزها مي كنند و كارگردان به زيبايي در لفافه فيلم و سكانس اخرش كه اوج عواطف مادري است به ان پاسخ مي دهد، آنجايي كه الفت ناآرام بعد از انكه استخوان هاي فرزندش را آنهم پس از بيست سال به آغوش مي كشد و ضجه مي زند. آرام مي شود و از بلاتكليفي و انتظار نجات مي يابد. حالا ديگر مي داند بايد سراغ يونسش را از كجا بگيرد. فيلم انقدر زيبا بر پايه هاي عواطف انساني قيام مي كند و حركت مي يابد كه ابراهيم سينماي ايران فيلم (چ) را به او تقديم مي كند. ازسينماي روشنفكري با ان داوران غربزده اش  انتظار نمي رود شيار 143 را انتخاب كنند اما وقتي مخاطب انرا به عنوان مطلوب ترين فيلم مورد پسندش انتخاب مي كند يعني سينماي ايران؛؛؛ راه را داري كج مي روي. اين مردم از تو حماسه، احساس پاك و الهي، توجه به فطرت و طينت پاك مسلمانان غيور ايراني را مي خواهند نه تمسخر ارزشها و تحريف باورها و لوده گري هاي عده اي آلوده را. در كل صدابرداي و فيلم برداري اين فيلم عالي است. ان دارقالي و قالي بافي الفت شده در واقع ضربان فيلم  وصداي بافتن و شانه كشيدن به قالي شده ضرب آهنگ ان.

 

نقد و نقاط ضعف:

هرچند بيان اين نكات چيزي از ارزشهاي شيار143كم نمي كند و همين كه يك كارگردان در دومين فيلم بلندش به بالاترين سكوي يك جشنواره غرب زده مي رسد ان هم با تم دفاع مقدس جاي شكر دارد اما بالاخره تجربه كم، اشتباه هم مي اورد.

مريلا زارعي بعضي جاها ان حس را نمي تواند منتقل كند، الفت ان حس انتظارش و رفتارهاي منتظر گونه اش از يك ماه بعد مفقودي تا بيست سال پس از مفقودي هيچ فرقي نمي كند كه اين خودش گاهي باورپذيري را مشكل مي كند. نبود يونس هيچ خللي در زندگي روزمره الفت به وجود نمي اورد انگار بود و نبودش يكي بوده ايكاش مشقت هاي يك زن روستايي ان هم با يك پسر را بدون حضور ان پسر؛ كارگردان نشان مي داد. اي كاش بعضي ،هم دردي ها را منِ مخاطب با الفت از زحماتي كه بايد پسرش الان انجام دهد نه خود پيرزن انجام مي دادم كه نشد. هرچند يك جا كه مادر دارد براي گوسفندان اغل درست مي كند مي تواند تداعي گر جاي خالي يونس باشد اما اين همه چيز نيست. داستان علاقه يونس به مريم و يا علاقه حبيب به فردوس كاملا عقيم مي ماند و ميشد به انها هم پرداخت. هيچ پرداخت و بررسي روي شخصيت يونس كه در واقع نفر اول فيلم است صورت نمي گيرد. يونس بيشتر شبيه به يك شبح است تا يك شخصيت محوري. مدام از عمليات والفجر مقدماتي و شكست رزمندگان ايراني در فيلم صحبت مي شود اما هيچ كنكاش و توضيحي در باره اين عمليات گفته نمي شود. اسم فيلم شيار 143 است. اما نه به من مخاطب گفته مي شود چرا شيار 143 چرا مثلا شيار 257 نه و ثانيا اصلاً ؛ انكه يونس در ان پيدا مي شود اسمش شيار نيست بلكه كانال نام دارد. گروه تفحص و عملكرد جهادگونه انها كاملا در اين فيلم كاريكاتوري و كم رنگ و دور از واقعيت نشان داده مي شود در حالي كه گروه هاي تفحص همه عاشقاني هستند كه از كندن زمين و گشتن دنبال پيكر يك شهيد لذت مي برند نه انكه با بي حوصلگي خسته شوند و غر غر بزنند. يونس در خواب به سراغ شاهرخ (جوادعزتي) مي ايد تا جايش را به او بگويد اما من مخاطب هيچ چيز درباره جواد عزتي نمي دانم. فقط ميدانم او جوان غرغرو و شلخته اي است كه علاقه اي به كار تفحص ندارد اما ناگاه شهيد گمنامي را در رويا و حالت مكاشفه مي بيند. چرا بايد شهيد سراغ شاهرخ برو؟ شاهرخ چه وي‍ژگي خاصي دارد؟ منزل الفت بعد از بيست سال هيچ فرقي نمي كند جز همان تلفني كه برايش مي آورند. راديويي كه به كمر دارد ميتوانست آغاز زايش وقايع و حوادث بيشتري شود و كارگردان مي توانست روي ان خيلي بهتر و بيشتر از اينها مانور دهد اما خيلي زود تازگي كار با راديو براي مخاطب تاثيرش را از دست مي دهد.

 

حواشي(2) به زبان گفتار:

در طول فيلم مدام داغ مي شدم. شايد اين فيلم اولين فيلمي بود كه بعد از فيلم امام علي(ع) من را حسابي وادار به گريه كرد. و اينبار بر خلاف هميشه همسرم گاها با نگاه هاي زير چشمي از اشك هاي من تعجب مي كرد. چند جوان پشت سر مدام نق مي زدند و از ديدن اين فيلم احساس پشيماني مي كردند؛ مشخص بود كه دوستدار سينمايي جشنواره اي هستند تا سينماي ارزشي!!!

خيلي از كارهاي الفت، من را به ياد دو مادربزرگم كه هردو مادر شهيد هستند مي انداخت. خدارحمت كند مادربزرگ پدريم كه مادر عموي شهيدم باشد ؛ مثل الفت خصوصاً در ايام پاياني عمرش هميشه مي گفت علي(عموي شهيدم) به من سر مي زند. گاهي وقتها كه بعد از فوت پدربزرگم ما شبها مي رفتيم با ايشان ميخوابيديم كه تنها نباشد مي ديديم نيمه شبها وقت نمازش كه مي شد با عمو علي حرف ميزد و گريه مي كرد. با 80سال سنش وقتي مي رسيد سر مزار عليِ شهيدش چنان برافروخته و سرحال مي شد كه نگو. خودم مي ديديم. حداقل ده سال اين صحنه را عصر هاي پنج شنبه هر هفته  مي ديدم كه با اشك  اسفنج را خيس مي كرد و سنگ قبر عمو علي را مي شست. حتي اگر يك پنج شنبه نمي تونست بياد مزار شهدا صد بار سفارش مي كرد كه علي رو فرموش نكنيد. يا مادربزرگ مادريم يعني همان مادر دايي حميدرضاي شهيدم هميشه وقت مشكلات از شهيدش مدد مي خواد. هيچ وقت يادم نميره زمان فتنه 88 چقدر اين پيرزن دغدغه خون پسر شهيدش رو داشت. من با مادر دوشهيد زندگي كردم براي همين الفت بدجور چشم هام رو باروني كرد. هرچند بعد تمام شدن فيلم چشم هاي خيلي ها سرخ سرخ بود. براي اولين بار بعد از 15سال ديدم سينما فردوسي تا اخرين صندلي پر شده و در پايان فيلم مردم براي فيلم و عواملش دست زند، حتي صلوات فرستادند!!! سينما برو هاي زبده مي دونند اين كارها سال ها شده منسوخ شده چون ديگه بيننده اصلا نميتونه با فيلم ارتباط برقراركنه اما انگار شيار143 خوب دلبري كرده بود از مردم كه براي سلامتي عواملش صلوات فرستادند.

نتيجه گيري:

حتما شيار143 جزو بهترين آثار دفاع مقدسي ما شد. ديدن اين فيلم حتما براي يك بار هم كه شده توصيه مي شود. يك حس اميد و دِيْن در انسان زنده مي شود. فيلمي كه با همه كاستي هايش فقط مي توان گفت محشر بود و زيبا. اميدوارم مريلا زارعي همچنان در اين خط بماند. اميدوارم انچه بر سر فاطمه معتمد آريا امد بر سر مريلا زارعي نيايد. فاطمه معتمد همان ننه گيلانه بود كه در نقش مادر يك جانباز فوق العاده بازي كرد اما بعد...



سر در نانوايي.... هشداري جدي،اعترافي مهم

(اين مقاله از نظر من مقاله متفاوتي است. تا همان اخرش بايد بخواني تا بداني منظور نويسنده چيست و هرگز از خواندن چند سطر ابتدايي نمي توانيد به كنه قضيه پي ببريد، سربسته بگويم قرار است كسي برايتان معرفي شود و بعد كه اورا شناختيد يكي از بيانات اخير ايشان مورد بحث قرار گيرد.)

يكي از قديمي ترين و مشهور ترين  و تاريخي ترين كوچه ها و خيابان هاي بيرجند كوچه اي است (الان كوچه شده و فرعي به حساب مياد) كه از مسجد ته ده (محل نماز گذاري مرحوم آيت الله عارفي(ره)) و حسينه دختر آخوند (يكي از حسينيه هاي قديمي بيرجند كه بسيار براي پيران بيرجندي مكان مقدسي بوده و الان تبديل شده به يكي از پاتوق هاي  عزاداري اصلاح طلبان بيرجندي) شروع شده و در طول يك مسير تقريبا يك كيلومتري و مستقيم تا حسينيه مقدسه امام رضا(ع) (اين مكان همزمان با تاسيس دارالفنون در تهران و رشديه در تبريز در بيرجند به عنوان سومين مركز علمي جديد در ايران تاسيس مي شود و در سالهاي پس از انقلاب تبديل به حسينيه مي شود) ختم مي شود. در طول اين كوچه شما5مسجد؛6تكيه وهيئت وحسينيه مي بينيد، در كنار اين ها 5آب انباريكصد ساله يا بيشتر ،3خانه قديمي و ثبت شده در فهرست آثار ملي،دو حوزه علميه و يك زورخانه وجود دارد. كوچه اي به شدت نوستالژيك و قديمي كه بيشتر خاطرات انقلابي هاي بيرجند نيز در فرار از مامورين در همين كوچه  و فرعي هاي اطرافش اتفاق افتاده...

شايد مشهور ترين مسجد در اين مسير مسجد مرحوم آيت الله نابغ آيتي(ايشان نماينده شريعتمداري بود و در جريان فتنه بني صدر شديداً به شهيد مظلوم بهشتي حمله مي كرد. ضمناً ايشان هيچ نسبت نسبي با خاندان جليل القدر آيت الله محمد باقر آيتي  ندارند)  باشد كه در حاشيه خيابان شهيد مطهري قرار گرفته و در اوايل انقلاب گاهاً مبدا تظاهرات بوده. مسجدي بزرگ به مساحتي بيش از  1500متر مربع و كتابخانه اي بسيار غني البته از كتاب هاي تاريخي و مذهبي كه حوزه علميه مرحوم آيتي نيز در همين مجموعه قرار دارد. بعد از مسجد نانوايي قرار دارد...

شايد همين الان از خودتان سوال كنيد اين همه سخن براي چيست و آيا نگارنده ميخواهد مشخصات يك كوچه را برايتان بگويد كه پاسخ اين است هرگز. اصل قضيه براي خودم از همين نانوايي شروع شد ...

تا چند وقت پيش(قبل از نماسازي جديد) سر در همان نانوايي تصويري تك رنگ از مردي ريشو با چشماني درشت و چهره اي جذاب نصب بود. زير عكس نوشته بود كانديداي چهارمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي، نماينده حزب الله؛؛؛ مهندس مهدي آيتي!!!

مهندس مهدي آيتي زير تصويرش در جريان انتخابات مجلس 4نوشته بود نماينده امت حزب الله. ايشان در ان انتخابات راي نياورد. دور بعدي ايشان با توپ پر تري امد و شديداً كانديداي منتخب مجلس چهارم را كه گرايشات شديد كارگزاراني داشت نقد مي كرد و بيشتر دگرانديشان آن زمان براي همان آقا تبليغات مي كردند. او(ضمير مرجع او نماينده مجلس چهارم است)  در زمان نمايندگيش خبط بزرگي كرد كه هيچ گاه از حافظه ملت بيرجند پاك نخواهد شد. ولي در هر صورت خدمات خوبي هم كرد. مجلس پنجم كه تقريبا جزو اصول گراترين مجالس پس از انقلاب بود در بيرجند هم نماينده انقلابي چون آقا سيد عليرضا عبادي را به مجلس فرستاد كه  در ساده زيستي نمونه خود را نداشت و هنوز هم زبان زد همه است. او مانند خيلي ها وارد بازيهاي سياسي نشد، براي خود كيسه ندوخت و خالصانه كار كرد، خالصانه و مظلومانه. مظلومانه از ان جهت كه حتي حزب الهي ها هم برايش جك مي ساختند.او اهل جار و جنجال نبود، بي سر و صدا و مطلقاً براي خدا كار مي كرد. نه كه در او نقاط ضعف يا نكات مورد نقد نباشد؛  نه... اما ....   فقط همين را مي گويم كه سخنراني انقلابي اين سيد بزرگوار در آخرين روزهاي مجلس پنجم و پيش بيني ايشان از عاقبت مجلس ششم، پيش از روي كار امدن انها، اوج نگاه سياسي ايشان را نشان داد. ايشان مجلس ششم را نيامده از روي برندگان آن مجلس، چيزي شبيه سقيفه در رابطه با مقام ولايت دانست!!!

انتخابات مجلس ششم در سال78 انجام شد. از بيرجند هم همزمان با فضاي قالب سياسي مهندس مهدي آيتي كه سابقه دو دوره كانديداتوري را داشت به مجلس راه پيدا كرد. در اين دوره فضاي تخريبي در رابطه با نماينده قبلي به حدي بود كه در باور نمي گنجيد. بالاخره دولت اصلاح طلب از 76تا78 با سم پاشي فضا را براي راي اوري اين طايفه آماده كرده بود. نماينده امت حزب الله در مجلس چهارم، شده بود نماينده جريان تند روي اصلاحات، كسي كه منتقد جدي نماينده طيف كارگزاران بود، حالا امده است زير چتر حمايت همان ها!!! هميشه آن روزها برايم سوال بود چطور دولت اصلاحات كه با همه توان، كارگزاران را مي كوبيد و با شخص هاشمي عناد داشت اما هيچ وقت كارگزاراني ها موضع نگرفتند كه هيچ ؛ بلكه در انتخابات از طيف اصلاحات دفاع مي كردند. اصلاحات ان سالها هر وقت مي خواست حاميان ولايت و حزب الهي ها را بكوبد مي گفت راس كارگزاران هاشمي است، رهبري از هاشمي حمايت كرده پس هاشمي را بكوبيد تا رهبر كوبيده شود اما وقتي پول مي خواستند و حمايت سياسي ، مي ديدي كارگزاران پشت اصلاحات است. برايم جالب بود در حالي كه بيشترين تخريب هاشمي در سالهاي 76تا 79 بود( تخريب هايي كه حرف هاي احمدي نژاد در برابر انها هيچ بود مانند فاشسيت خواندن هاشمي!!!) اما همه وزاري اقتصادي دولت اصلاحات از طيف كارگزاران بود مثل وزير نفت، وزير اقتصاد،وزير بازرگاني،وزير صنعت و معدن،رييس كل بيمه، رييس كل بانك مركزي (چيزي كه در دولت اعتدال هم دقيقاً تكرار شده) آن دشنام ها و اين هماهنگي ها از همان اول مشكوك بود.

بگذريم...

تا اينجا احتمالا فهميده ايد داريم درباره مهندس مهدي ايتي نماينده مجلس ششم از حوزه انتخابيه بيرجند و درميان صحبت مي كنيم اما اشتباه نكنيد اين اصل قضيه نيست و اصل قضيه را بايد تا انتها بخوانيد تا بدانيد!!!

جناب آيتي از همان ابتدا جزو تندرو ترين نمايندگان مجلس ششم خودنمايي كرد. امضا او پاي هر طرح و نامه اي كه بود مي شد  از ان نامه رگه هايي از اراده براي به غربت كشاندن ارزشها ديد. كسي كه مدام نماينده قبلش را به سكوت در مجلس متهم مي كرد براي كمتر طرحي پشت ميكرفون رفت.  سومين امضا نامه موسوم به جام زهر يا همان نامه 127نماينده از طرف ايشان بود. زماني كه قصد داشتند در مجلس ششم به رهبري فشار بياورند براي دادن اختيارات بيشتر به رييس جمهور وقت و استعفا دادند در حالي كه رهبري استعفا را رسماً حرام اعلام فرموده بودند ايشان در صف اول استعفا دهنده گان بود. ايشان در جريان تحصنات مجلس ششم و نامه نگاري هايشان به كنگره امريكا نقش داشت. ايشان جزو معترضين اصلي به جريان حكم حكومتي رهبر انقلاب پيرامون از دستور كار خارج شدن قانون مطبوعات بود. در همان مجلس ايشان به عنوان يك مشاركتي فعال و مورد اعتماد شناسايي شد. ايشان براي  مجلس هفتم و هشتم تاييد صلاحيت نشد. به شيوه طيفش بد ترين توهين ها را به شوراي نگهبان براي رد صلاحيتش كرد اما هيچ گاه به توصيه جالب شورا عمل نكرد. شوراي نگهبان گفته بود هركس فكر مي كند دلايل ما براي تاييد صلاحيت نكردنش درست نيست كتباً بنويسد و مجوز دهد به ما تا دلايل را علني كنيم!!! اما خود دوستان كه مي دانستند چه خبر است فقط فحش مي دادند اما هيچ گاه ان مجوز را ندادند!!!

پس از ان ايشان به تهران رفتند و به فعاليت هاي سياسي خودشان و حضور در بنياد باران ادامه دادند. در جريان انتخابات سال84 شدند رييس حزب اعتماد ملي بيرجند و رييس ستاد جناب مهدي كروبي!!! و اما در سال88 با تمام وجود؛ خودش و اطرافيانش در دفاع از ميرحسين موسوي بپا خواستند. ايشان رييس ستاد مير حسين در استان خراسان جنوبي شد (استاني كه همه زحمات تقسيم شدنش در مجلس پنجم كشيده شد. كه تا ائاخر مجلس ششم مسكوت ماند اما در اواخر مجلس ششم  به سرعت استان هاي خراسان تقسيم شد كه جريان اصلاحات بتواند بيشترين بهره برداري را بكند كه البته نتوانست) هركاري توانستند كردند. تا اخرين لحظات حامي او ماندند و همچنان هم معتقدند نظام در حق انها ظلم كرده!!!

پس از سال88 از جناب آيتي خبري نبود اما قطعا ايشان جزو موثرين حزب منحله مشاركت بود. در سال92 ايشان يه رياست جريان اصلاح طلبان حامي جناب روحاني در آمد و رخت اعتدال برتن كرد!!!بعد از روي كار امدن دولت تدبير و اميد ايشان با همه افراط گرايي هايي كه برايتان فقط به چند نمونه از ان اشاره كردم يك انسان معتدل و ديگران شدند افراطي!!! و حالا ايشان تند تند در سايت تدبير24 مقاله مي نويسد!!! اگر چه مقالات ايشان از نظر نوع نگارش و ادبيات كاملا نشان مي دهد كه نويسنده اش فقط يك سياست باز مبتدي است. اما در لفافه همان ها ايشان اعترافات بسيار جالب و مهمي مي كند كه با توجه به نفوذش در جريان سياسي اصلاحات ؛ از پشت پرده، خبرهايي مي دهد .

اصل قضيه اينجاست. از اينجا اصل ماجرا كه تحليل يكي از همين مقالات است شروع مي شود.

ايشان در اين مقاله با عنوان هواشناسي سياسي، به مرحله بعد از مذاكرات هسته اي اشاره مي كند!!! او ابتداً در اين مقاله طي اعترافي آشكار توافق هسته اي ژنو3را توافقي تحت عنوان برد – برد نامساوي مي داند و صراحتاً مي گويد "بطور کلی توافق برد - برد نامساوی که از متن قرارداد امضا شده فی مابین به خوبی روشن و محرز است نشان می دهد که طرف های مذاکره کننده در وضعیت آچمز(بن بست) قرار گرفته و ناچار به دادن و گرفتن امتیاز هستند. به هر حال اگرچه ممکن است در این بده و بستان سیاسی یک طرف امتیاز کمتر بدهد و امتیاز بیشتر بگيرد و بالعکس، اما برای یک دوره تنفس و برون رفت از این بن بست و رکود کمرشکن، چاره ای جز این نبود". از اين سخنان مشخص است خود دوستان هم مي دانند توافق يك باخت و امتياز دهي بزرگ بوده. اما از ان جالب تر و خطرناك تر و صد البته مهم تر قسمت دوم اين مقاله كوتاه است كه مي گويد: " پیش بینی می شود قدرت های سیاسی جهان برای بازی های سیاسی آینده، خود را آماده گرفتن امتیازهای بیشتر بکنند و این ایران است که می بایستی روی فرم بماند و با مشاوره گرفتن از اندیشمندان سیاسی در دوره های بعدی مذاکره خود را برای این مباحثات سخت، طاقت فرسا و نفس گیر آماده کند. به نظر می رسد قدرت های بزرگ در مذاکرات بعدی از واژه های حقوق بشر، دموکراسی، حق اسراییل، حق جزایر سه گانه و غیره استفاده کنند و جمهوری اسلامی را به چالش بکشند."

مي بينيد چقدر دوستان راحت حرف ميزنند. انگار مي دانند چه خبر است. انروزي كه رهبر عزيزو مظلوممان فرمود ما فقط درباره مسائل هسته اي مذاكره مي كنيم مي دانست بعد از ان چه خبر است. ان ها چند امتياز به ايران دادند تا ايران را به بازي خطرناكي بكشند حالا مي گويند اگر ايران موضوع حقوق بشر را در خودش حل نكند، توافق ژنو3 هم معلق مي شود پس باز بايد باج بدهند!!! اين كه شما مي بينيد رهبرعزيزتر از جان طي چند سخنراني اخيرشان مدام به اقدامات ضد بشري آمريكا اشاره داشتند نشان از هوش بالاي سياسي ايشان و قدرت آينده نگري ايشانست. همين چند روز پيش بازهم اتحاديه اروپا عليه ما قطعنامه ضد حقوق بشري صادر كرد!!! انها مي گويند اگر مي خواهيد ضد حقوق بشر نباشيد هم جنس بازي را آزاد كنيد، بهائيان را به رسميت بشناسيد، حجاب را لغو كنيد، زندانيان سياسي را آزاد كنيد، حكم قصاص را كه دستور صريح قران است حذف كنيد !!!

آري دوستان، اصلاح طلب جلو به جلو نسخه هارا براي دولت از روي دست بيگانگان و بنياد هاي صهيونيستي حامي حقوق بشر مي خوانند تا وزير ظريف امور خارجه با ان همه ظرافت هايش بداند كه قرار است در مراحل بعدي چه بكنند. حالا بايد بوق هاي تبليغاتي جريان اعتدال فضاسازي كنند كه اگر ما زير بار دستورات حقوق بشري انها نرويم آن وقت تعهدات هسته اي هم هيچ و تحريم ها باقي مي ماند و ما ديگر نمي توانيم كاري كنيم!!!

شما مي بينيد دو روز بعد از انتشار اين مقاله، وزير امور خارجه در گمانم كويت اعلام امادگي مي كند ايران با امارات درخصوص جزيره ابوموسي مذاكره كند!!! چقدر هماهنگ!!!؟؟؟

مي خواهم بگويم دوستان انقلابي شاخك هايتان حساس باشد. بوي خوشي به مشام نمي رسد.سخنان اخير جناب دكتر ظريف در جمع دانشجويان كه از سر ضعف و ترس از قدرت نظامي امريكا بود. نشان مي دهد ايشان با چه ديدگاهي بر سر ميز مذاكره حاضر مي شود.  همه اينها را كه كنار هم ميگذاري به نتايج وحشتناكي مي رسي.

فقط بگوييم  "اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه اي"

بعدالتحرير:

- وفات پروفسور معتمدي(پدر علم ارتباطات ايران) كه از ديار ما بيرجند بودند و باعث افتخار اين ملك دانشمند خيز را بر همه فعالان رسانه تسليت مي گويم. هنوز داغ وفات پروفسور گنچي پدر علم جغرافيا كه او هم از ديار ما بود تسلي نيافته كه غمي ديگر هم به آن اضافه شد. خدايش بيامرزاد...

 

 -ليستي از مشاهير بيرجندي

ماه مبارك رمضان در بيرجند


ماه مبارك رمضان هميشه چيز ديگري بوده و مملو از نوستال‍ژي هاي محبوب و دوست داشتني

البته هرچه به قديم بر مي گرديم اين ماه پيش مو سپيدان قداست و حرمت بيشتري داشت و مثل امروز ما نبوده كه نه حجاب ها و نه رفتارها بويي از وجود ماه رمضان ندارد. هنوز شهرهاي كوچك خوب است مردم حداقل روزه دار هستند از بعضي شهر هاي بزرگ خبر مي رسد روزه خواري نوعي كلاس و ارزش شده و عمل به دستور خدا شده املي!!! خدا مارا عاقبت به خير كند.

در بيرجند به رمضان مي گويند " رَمَضو" و به باقي ماه هاي سال مي گويند "سَالِگو" و اين اهميت ماه رمضان را در فرهنگ مردم بيرجند نشان مي دهد كه همه سال يك طرف و ماه رمضان يك طرف.

قديميا يادشون مياد حتما كه قبل انقلاب و اويل انقلاب رو تپه "كُلِ كلاغو" سحرا توپ شليك مي كردند تا مردم خواب نمونن. بعد از اون هم تو هر محل چندتا مرد خوش صدا كوچه گردي مي كردند و اشعاري با صداي بلند در منقبت ماه رمضان، مناجات با خداوند و مدح رسول مكرم اسلام(ص) و مولا امير المومنين(ع) قرائت مي كردند كه در اصطلاح به ان "شُو خوني" يا شب خواني مي گفتند كه متاسفانه اين رسم زيبا در شهر بيرجند به كلي به فراموشي سپرده شده."به شدت دنبال اشعار اين رسم زيبا هستم اما حيف كه اخرين نسل كساني كه "شوخوني" مي كردند نيز رو به زوال و گمنامي هستند. اي كاش ميراث فرهنگي در پي ثبت معنوي اين رسم زيبا مي نمود.

اما رسم دومي كه حداقل تا 5سال پيش همچنان تك و توك ديده مي شد و ان هم الان ديگر رخت بسته رسم زيبايي بود به نام "رَمَضو خُوني" كه چند كودك و نوجوان در دسته هاي 6تا10 نفري بعد افطار به صورت يك گروه سرود بر در خانه مردم حاضر مي شوند و ابتدا تك خوان و بزرگ گروه با صداي بلند فرياد مي كند كه "خير مُوكُونيْ يا رَمَضوني بُخُونِمْ" ( چيزي هديه و خيرات مي دهيد يا شعر رمضاني را بخوانيم) كه در بيشتر حالات صاحبخانه درخواست خواندن شعر را مي دهد و گروه هم شروع مي كند...

رسم زيباي"رمضوني خوني" در واقع هم حالتي مفرح و شاد و سرگرم كننده براي مردم دارد، و هم داراي مضامين عاليه و عرفاني رمضان البته با درون مايه اي طنز و فرح ناك است. گه گاه نيز جمعي از كساني كه از فقر رنج مي برند اين گروه را تشكيل مي دهند تا از خيرات مردم بي نصيب نمانند و صد البته بيشتر اعضا اين گروه ها اين خيرات را از جهت تبرك استفاده مي كنند.

اين رسم زيبا بيشتر در روزهاي ابتدايي و انتهايي ماه مبارك انجام مي شود كه گاهاً مضامينش نيز تفاوت مي كند. مردم بيرجند همچنان از اين رسم خاطرات شيرين به خاطر دارند و هميشه ياداوري خاطرات مربوط به اين رسم لبخند برلبان مردم مي نشاند.

البته اشعار به كار رفته در اين همخواني متفاوت مي باشد در سطور پاييني مشهور ترين اين اشعار ذكر مي شود كه البته زيبايي آن در جمعخواني،نوع موسيقي كلامي و صد البته قرائت با لهجه زيباي بيرجندي است. در پايان نيز صاحب خانه اي كه رمضاني در خانه اش قرائت شده به گروه خيراتي از قبيل نان،نقل و نبات و شكلات، ميوه و در موراد معدود پول هديه مي كند و البته نكته جالب تر اين است كه اگر صاحب خانه خلف وعده كند و جمع را خير نكند تك خوان گروه شعري با مضمون گله و شكايت و نفرين قرائت مي كند و با جمع مي روند!!!

قسمت هاي پر رنگ شده به صورت جمعي خوانده مي شود و باقي به وسيله تك خوان جمع.


حَج آقا ر بلند كُنيْ          آمين

سِر تِفَنگ كُنيْ               آمين

بِرِيْ به كربلا                  آمين

با پول سيا                   آمين

ماه در اوومده، ماهِ رمضو

روزه مي گيرن از خُردوُ  كلوُ

" هاي رَمَضو یارب، یارب ، رمضو،  رمضو آمد خوشنام خدا"       

 " رمضو آمد، مهمانش کنید بز و بزغاله قربانش کنید"

  " بز و بزغاله که چیزِ نِمِشو، گاو و گوسّاله رُ قربانش کنید"

"رمضو آمد خود سیصد سوار     چويِ وَردَشتِه که آی روزه بدار"

  "روزه میدارُم لاغر می شوم، گر نمی دارُم کافر می شوم"

" هاي رمضو یارب، یارب ، رمضو،  رمضو آمد خوشنام خدا"

سي و سه بچه بُدِم، هم بَازي        يَك كَدوُ ر بُرْديِيَن وَر سَرْبَازي

سي و دو بچه شُدِم در ته باغ          يَك كَدوُ ر كُشتن با چوب و چِماق

  " هاي رمضو یارب، یارب ، رمضو،  رمضو آمد خوشنام خدا"

 بي بي يو وَرخواستي، هُنْشَستي        كَاسه چيني مُور بِشكَستي

خوشنام خدا دَ بَالا خونه                          كتاب ليلي و مجنون مِخونه

" هاي رمضو یارب، یارب ، رمضو،  رمضو آمد خوشنام خدا"

"ایي سِرا از کِنِ رو وَر بادَ             دو پسر داره که نو دُومادَ"   

                             "ایي سرا از کِنِ رو وَر روزَ          دو دختر داره که مخمل دوزَ"

  " ايي سِرا از كِنِ چاهِ كَنْدييَن            دُشمَنُوني نُور مارِ كَنْدييَن"

    " ايي سِرا از كِنِ دَالونِ پَايي     به ما مي بَخْشَن يك قوري چَايي"

       " ايي سِرا از كِنِ دَالونِ بُلند              به ما مي بَخْشَن يك كله قند"

"  ايي سِرا از كِنِ لامپِ نِداَره          چَرخينو كمباد، پامپِ نِداَره"

  "ایي سرا از کن ِخش خش مِي يْاَيِه           طَبَق نقره و کشمش مِي يْاَيِه   " 

"ایي سرا از کِنِ رو وَر قبرستو              پدر مو گفته برو صد تومِ بستو"   


" آي رمضو یارب، یارب ، رمضو،  رمضو آمد خوشنام خدا"

 

  بعد از پايان رمضاني و بعد خيرات كردن صاحب خانه  جمع در سپاس از صاحب خير اين ابيات را به صورت جمع خواني هم صدايي مي كنند

آن روز كه سر حسين(ع) بر نيزه زدند

مرغان هوا به هر طرف خيمه زدند

مرغان هوا و ماهيان دريا

از بهر حسين سنگ بر سينه زدند

محمد-محمد يا علي،،، حق يا محمد

حسين ابن علي،،، حق يا محمد

يارب برسان تو حضرت صاحب را

فرزند علي ابن ابي طالب را

از دوري او هميشه در فريادم

مانند سگي كه گم كند صاحب را

محمد-محمد يا علي،،، حق يا محمد

حسين ابن علي،،، حق يا محمد

يا رب برسان به حق،رسول ثقلين

يارب به قضا كننده بدر و حنين

عصيان مرا دو نيمه كن در عرفات

نيمي به حسن ببخش،نيمي به حسين


جمعي از جوانان اماده براي رمضو خوني

از ديگر رسوم زيباي اين ماه پخت غذاهاي سنتي و خيرات ان، برگزاري مراسم احيا و مناجات شبانه در مساجد از افطار تا سحر، برگزاري دوره هاي قران خانگي توسط اعضا فاميل و اقوام و خويشان نزديك، اهداخون در شب هاي متبركه قدر، برگزاري مراسم افطار يا به اصطلاح "روزه وا كني" آن هم طبق اصلوب خاص توسط بزرگان فاميل (اصلوب خاص يعني سابقا افطاري دادن بيشتر با بار معنوي همراه بود و هدف اصلي از ان استفاده از بركات و ثواب ان بود نه مثل الان كه شده شيوه اي براي فخر فروشي و تبليغ تجمل و اسراف)، صله ارحام حتي در سحرگاهان، همراهي بعضي از متمولين با نانوايان و آشپزان براي اطعام فقرا و مساكين،

البته امروزه بسياري از اين رسومات زيبا به فراموشي سپرده شده و يا تغييرات ماهوي بسيار زيادي تا حد استحاله شدن داده است

ادامه نوشته